بی آبرویی عجیب عروس خانم سر سفره عقد / داماد جا خورد
رنگ نگین انگشتری که داماد سرسفره عقد به عروس هدیه کرد، بذر نخستین اختلاف بزرگ را در زمین قلبشان کاشت.
اگر پادرمیانی اطرافیان نبود، جدایی جای خود را به پیوند میداد. عروس دختری بود از یک خانواده متوسط ولی داماد در خانوادهای ثروتمند رشد کرده بود. علاقه و آشنایی باعث شده بود که یکدیگر را برای یک عمر زندگی انتخاب کنند. عروس میگفت: خوشحالم مردی را به همسری انتخاب کردهام که یک عمر کنارم با مهربانی زندگی خواهد کرد و داماد با لبخند از عروسی میگفت که علت برگزیده شدنش به عنوان همسر تنها فاکتور گذشت بوده است.
مدت آشنایی و نامزدیشان آنقدرها طولانی نبود ولی یکدیگر را دوست داشتند. خانوادهها همه چیز را به آنها واگذار کرده بودند. میزان مهریه را گذاشته بودند که پای سفره عقد تعیین کنند. داماد گفت: والدین ما میزان مهریه را به عهده خودمان گذاشتند چون معتقدند این مهریه را من باید بپردازم و من هم به علت علاقه به همسرم آن را به عروسم سپردهام تا هر اندازه که مهریه میخواهد، به من اعلام کند.
عروس که از این همه مهربانی خوشحال بود و به خود میبالید، به آرامی گفت: من 1500 سکه بهار آزادی، 1500 شاخه گل سرخ و 1500 شاخه گل نرگس را به عنوان مهریه میخواهم. داماد بدون آنکه خم به ابرو بیاورد، این مهریه سنگین را پذیرفت. عدهای از میهمانان با بهت و حیرت و عدهای با لبخند منتظر خوانده شدن خطبه عقد بودند. فرزینی خطبه عقد را که خواند همه با شادی شروع به دست زدن کردند. اعضای نزدیک دو خانواده ابتدا هدیههایشان را با احترام به عروس و داماد دادند. تنها داماد بود که هنوز هدیهای به عروس نداده بود.
داماد زمانی که دست در جیب کت کرد و جعبه زیبایی را بیرون آورد همه میدانستند که هدیه گرانقدر و زیبایی برای عروس خریده است. درون جعبه انگشتری بود با نگین قرمز. زیبایی انگشتر خیرهکننده بود ولی ناگهان عروس به خشم آمد. این دیگر چیست؟ معلوم نیست که برای چه دوست داری به خواستههای من بیاحترامی و بیتوجهی کنی. مطمئن هستم که از روی عمد آن انگشتری با نگین سبز را نخریدهای. داماد هاج و واج به عروس نگاه میکرد و متحیر مانده بود. والدین دو طرف به وساطت آمدند. داماد قول داد که بزودی و در اولین فرصت انگشتری با نگین سبز را برای عروس خواهد خرید و به این علت عروس دست از اعتراض کشید.
منبع: رکنا
15