این دختر مشهدی عروس یک هفته ای بود !
هنوز 6ماه بیشتر از ازدواجم نمیگذشت که همسرم کلاهم را برداشت و مرا با 12 میلیون تومان بدهی رها کرد و به مکان نامعلومی رفت حالا من که دیوانه وار مقابل پدر و مادرم ایستادم سربار خانواده ام شده ام...
به گزارش مشهد فوری ، هنوز شش ماه بیشتر از ازدواجم نمیگذشت که همسرم کلاهم را برداشت و مرا با 12 میلیون تومان بدهی رها کرد و به مکان نامعلومی رفت حالا من که دیوانه وار مقابل پدر و مادرم ایستادم تا با او ازدواج کنم شرمنده و خجالت زده، سربار خانواده ام شده ام...
زن 25 ساله که شش ماه است انتظار شوهرش را می کشد تا شاید روزی به خانه اش بازگردد، درباره ماجرای ازدواجش با جوانی بیکار و معتاد به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: درست دو سال قبل از طریق یکی از آشنایانم به مدیر یکی از هایپرمارکت های مشهد معرفی شدم تا به عنوان فروشنده در آن جا مشغول کار شوم چرا که بعد از گرفتن دیپلم حوصله ام در خانه سر می رفت و دوست داشتم محیط بیرون را تجربه کنم.
هنوز یک هفته از شروع به کارم نگذشته بود که با یکی از همکاران خانم در همان مجموعه دوست شدم و ارتباط صمیمی بین ما برقرار شد تا این که در میان همین رفت و آمدها با برادر همکارم آشنا شدم طولی نکشید که ارتباط تلفنی و پیامک های عاشقانه بین من و «جمال» آغاز شد.
آرام آرام قرارهایمان به بیرون از منزل کشید و ما به طور پنهانی و به دور از چشم خانواده ها با یکدیگر به گشت و گذار می رفتیم، حدود یک سال از این روابط غیرمتعارف می گذشت تا این که جمال به خواستگاری ام آمد اما پدرم با دیدن وضعیت ظاهری جمال و به ویژه بیکاری او بلافاصله با این ازدواج مخالفت کرد ولی من که دلباخته او بودم و یک سال از جوانی ام را به طور پنهانی با او سپری کرده بودم نمی توانستم به راحتی پاسخ منفی پدرم را قبول کنم این بود که مقابل خانواده ام ایستادم و به ازدواج با او اصرار کردم.
پدرم وقتی شیفتگی مرا دید دست از نصیحت هایش کشید و گفت: اگرچه با این عشق خیابانی قلب و روحم را شکستی اما باز هم به خاطر خوشحالی تو با این ازدواج موافقت می کنم خلاصه با این رضایت اجباری من و جمال با هم ازدواج کردیم. بعد از پایان مراسم عقدکنان بلافاصله پدرم کارگر و بنا آورد و با تهیه مصالح ساختمانی طبقه دیگری را روی منزل مسکونی مان ساخت.
او گویی آینده و سرنوشت مرا می دانست به قول معروف می گویند «آن چه جوان در آینه بیند/ پیر در خشت خام می بیند»
خلاصه شش ماه بعد ساختمان ما آماده شد و من و جمال به فکر برگزاری مراسم عروسی افتادیم با وجود این از لحاظ مالی چیزی نداشتیم و در نهایت با کمک اطرافیان جشن عروسی را برگزار کردیم و برای آغاز زندگی مشترک راهی ساختمانی شدیم که پدرم برای دختر و دامادش آماده کرده بود ولی هنوز یک هفته بیشتر از آغاز زندگی مشترکمان نمی گذشت که فهمیدم جمال نه تنها به مواد مخدر اعتیاد شدیدی دارد بلکه در برقراری روابط عاطفی نیز بسیار ناتوان است با وجود این او انتخاب خودم بود و من به دلیل علاقه شدیدی که به او داشتم با همین شرایط نیز حاضر به ادامه زندگی بودم تا این که روزی جمال به منزل آمد و از من خواست مبلغ 12 میلیون تومان وام را برایش ضمانت کنم.
او مدعی بود این پول را برای خرید گوشی و کت و شلوار مارک می خواهد هزینه کند من هم که دوست داشتم شوهرم لباس های شیک بپوشد تا اعتیادش جلوه نکند حاضر به این کار شدم و سفته هایی را برای ضمانت امضا کردم ولی او شش ماه قبل پس از آن که وام 12 میلیونی را گرفت دیگر به خانه نیامد و به مکان نامعلومی رفت او مرا با 12 میلیون تومان بدهی بانکی در حالی رها کرد که دیگر خجالت می کشم حتی به چشمان پدرم نگاه کنم و ... شایان ذکر است، به دستور سرهنگ عباس زمینی (رئیس کلانتری سپاد مشهد) پرونده این زن در دایره مددکاری کلانتری مورد رسیدگی قرار گرفت.
2222