کدام مشاغل از انقلاب هوش مصنوعی جان سالم به در خواهند برد؟
از انقلاب صنعتی تا انفجار پیشرفتِ فناوری در چند دههٔ گذشته، ماشینها در کنار انسانها کار کردهاند. اما امروز، و بهخصوص با ظهور هوش مصنوعی، بحثها دربارهٔ امکان جایگزینی انسان با رایانه، بیشازپیش، داغ شده است. مثلاً میگویند داوران ورزشی، حسابدارها و برنامهنویسان، به احتمال زیاد، شغلشان را از دست خواهند داد، ولی برای کسانی که با مردم سروکار دارند همچنان کار هست. آیا واقعاً همینطور است؟ آیا شغل و حرفه به وظایفی که رایانهها بر عهده خواهند گرفت تقلیل پیدا خواهد کرد؟ نقش انسان و عاملیت انسانی در این دگرگونی چیست؟ اصلاً آیا کار در آینده ماهیت فعلیاش را خواهد داشت؟
در مسابقات تنیس آزاد ۲۰۲۱ استرالیا و آمریکا، بهجای تمام داورانِ خط، دستگاه گذاشته بودند. این کار از بسیاری جهات گریزناپذیر بود. این ماشینها هم دقیقتر از انسانها اعلام میکنند که توپ داخل یا خارج است، و هم میتوانند طوری برنامهریزی شوند که این کار را با صدایی انسانگونه انجام دهند تا بازیکنان گیج نشوند. طنین جیغمانند و مرموز «بیرون» که از جایی نامعلوم در زمین بازی پخش میشود، کمی هراسانگیز است (در تنیس آزاد استرالیا، دستگاهها برنامهریزی شدهاند تا با لهجۀ استرالیایی صحبت کنند) اما، نسبت به وقفههایی که بهدلیل بررسی مجدد تشخیص نادرست روی میدهند، بسیار کمتر آزاردهنده و بهمراتب اطمینانآورتر است. کمی زمان لازم است تا همه به آن عادت کنند.
در سال ۲۰۱۰ گزارشهایی منتشر شدند که هدفشان شناسایی مشاغلی بود که در اثر اتوماسیون، بیشتر، در معرض نابودی قرار داشتند. در این میان، داوران ورزشی معمولاً در صدر فهرست قرار میگرفتند (شناختهشدهترین این پژوهشها، که کارل بندیکت فری و مایکل آزبورن در سال ۲۰۱۷ انجام دادند، ۹۸ درصد احتمال میدهد که، طی ۲۰ سال، داوری ورزشی بهتدریج توسط رایانهها حذف خواهد شد). باوجوداین، این کار امری انسانی است که تنها و مهمترین شرط موفقیت در آن توانایی رسیدن به پاسخ درست است: داخل یا بیرون؟ گل یا آفساید؟ درست یا خطا؟ اینها تصمیمهایی هستند که میبایست توسط هوشی دقیق تأیید شوند. فناوری، برای رسیدن به پاسخهایی بهمراتب بهتر نسبت به انسان، لزوماً نباید پیشرفتهترین باشد. سیستمهای چشم شاهین نزدیک به ۲۰ سال است که بهتر از چشم انسان عمل کردهاند. این سیستمها بهصورت رسمی در سال ۲۰۰۶ برای تشخیص داخل یا بیرون بودن توپ در تنیس، در سال ۲۰۰۹ برای بررسی تصمیمهای داور کریکت، و اخیراً برای تشخیص آفساید در فوتبال به کار گرفته شدهاند.
بااینحال، صرفنظر از ظهور این فناوری هوشمند، اکنون بیش از هر زمان دیگر افراد بیشتری مشغول به کار داوری ورزشی هستند. ویمبلدون، تا حدودی به دلایل زیباییشناسانه، تصمیم گرفته است داوران خطنگهدار خود را حفظ کند. داشتن ظاهر خوب در برابر پسزمینۀ سبزرنگ در این مسابقات، بهعنوان تنها تورنمنت مهمی که روی چمن برگزار میشود، بخش کلیدی این دم و دستگاه پولساز است (به همین دلیل، بازیکنان رنگی جز سفید نمیپوشند). داوران خطنگهدار بیشتر بهخاطر لباسهای متحدالشکلشان حضور دارند. در سال ۲۰۲۲، به مانند ۱۷ سال قبلی، این لباسها را برند رالف لورن طراحی کرده بود.
مسابقات کریکت، که از ابتدا دو داور وسط داشتند، اکنون با سه داور برگزار میشوند تا مقتضیات پیچیدۀ فناوری را مدیریت کنند، به علاوۀ داوری که رفتار بازیکنان را نظارت کند، که همچنان تا حد زیادی به صلاحدید انسان مربوط میشود (چه کسی باید بگوید که معنای «حمایت از روح بازی» چیست؟). مسابقات فوتبال پنج داور دارند، مضاف بر گروههای بزرگی از ناظران تصاویر بازی که میبایست تکرار صحنههای بهدستآمده از سیستم کمکداور ویدئویی (وار) را تحلیل کنند. مرکز بازبینی تصاویر انبیاِی واقع در ساکاکِس در نیوجرزی، که ۲۵ نفر بهصورت تماموقت به همراه تعدادی داور رسمی بهطور چرخشی در آن مشغول به کارند، دست کمی از ناسا ندارد.
آنطور که مشخص است، بهرهوری -و چهبسا دقت- برای سازمانهایی که افراد را برای تصمیمگیری در مسابقات ورزشی به کار میگیرند شرط اصلی به حساب نمیآید. همچنین، این سازمانها نسبت به ظواهر نیز حساسیت زیادی دارند، که نشان میدهد آنها میخواهند رشتۀ ورزشیشان کماکان ظاهر و حسی انسانی داشته باشد. فناوری هوشمند میتواند کارهای زیادی انجام دهد اما، در غیاب رباتهایی که بهطور قابلقبولی انسانگونه باشند، درواقع بسیاری از آن کارها شدنی نیستند. درنتیجه، به انسانهایی واقعی احتیاج است تا واسطۀ میان این دستگاهها و کسانی قرار بگیرند که دستگاهها دربارۀ آنها قضاوت میکنند. حاصل آن درمجموع کارِ بیشتر است.
دانستن اینکه بساط کدام مشاغل با آمدن هوش مصنوعی احتمالاً برچیده خواهد شد کماکان بهطرز شگفتآوری دشوار است. هرچند میتوانیم مطمئن باشیم که گستره و ویژگیهای اشتغال تغییر خواهند کرد. اغلب پژوهشها دربارۀ خطرات اتوماسیون، مانند پژوهش فری و آزبورن، کار را بهمثابۀ سلسلهای از وظایف قلمداد کردهاند که درنتیجه میتوان آنها را بر اساس توانایی دستگاهها در برعهدهگرفتنشان ارزیابی کرد. این رویکرد فرض میگیرد موانعی که بر سر راه جایگزینکردن انسان وجود دارد صرفاً همان محدودیتهای فعلی فناوری است، که تا این لحظه شامل ناتوانی پیوسته در بهنمایشگذاشتن تعدادی از مهارتهای شناختی و حرکتی مختص انسان میشود. رباتها در انجام وظایف تکراری عملکرد خوبی دارند، حتی زمانیکه این وظایف بهشدت پیچیده بوده و پردازش سریع دادههای حجیمتر را به همراه داشته باشند، اما آنها غالباً با شکلهای سادۀ ارتباط انسانی به مشکل برمیخورند. اگر شغل شما خلاقیت، قضاوت زیباییشناسانه، حرکت نامشخص به معنای واقع کلمه یا حساسیت اجتماعی را در بر دارد، میتوان گفت که به احتمال زیاد موقعیتتان فعلاً در خطر نیست. رباتها میتوانند برقصند، اما همچنان به انسانهای طراح رقص نیاز دارند تا باورپذیر به نظر برسند.
بههرحال وظیفه شغل -به معنای مدرن این اصطلاح- نیست. مشاغل جایگاههایی هستند که توسط سازمانها ایجاد شدهاند و هر کدام اقتضائات خاص خود را دارد. این تصور که اقتضائات چیزی بیش از انجامدادن بهینۀ یک وظیفه نیست تصوری سادهانگارانه است، حتی درمورد شرکتهایی بیرحم و عشق پول. همچنین هماهنگی شغل با نیازهای شرکت نیز مهم است. بیشتر مشاغل همچنان باید توسط آدمها انجام شوند، چراکه آنها عنصر انسانی سازمانیهایی بدون روح هستند که مشاغل را فراهم میکنند. اگر اینگونه نبود، ماشینها زمام امور را در دست میگرفتند، که در دنیایی که کماکان انسانها اهمیت دارند وجههای خطرناک به حساب میآید.
ظاهر امور همۀ ماجرا نیست. بخشهای مهمی از هر سازمان هستند که در آنها ظاهر اهمیت چندانی ندارد؛ در اتاقهای پشتی و شاید حتی اتاق هیئتمدیره که عموم مردم هیچگاه به آن راه ندارند. دانش فنی پشتپرده، که زیربنای اجرای وظایفی را تشکیل میدهد که در معرض دید عموم است، احتمالاً مبنایی بیشازپیش متزلزل برای اشتغال مطمئن باشد. این مسئله در خصوص بسیاری از حرفهها صدق میکند، نظیر حسابداری، مشاوره و حقوق. همچنان برای کسانی که با مردم سروکار دارند کار زیاد است. اما کسبوکار جمعآوری داده، پردازش اطلاعات و جستوجوی پیشینه، اکنون میتواند به شکلی اطمینانبخشتر توسط ماشینها انجام شود. افرادی که پیشتر مسئولیت این کار را بر عهده داشتند، بهویژه آنهایی که در مشاغل ردهپایین مشغول به کارند، مانند کارمندان، معاونان اداری و دستیاران حقوقی، احتمالاً شرایط خوبی نخواهند داشت.
آیندۀ کار، ناگزیر، شامل مجموعهای از روابط پیچیده خواهد بود که به احتمال زیاد مفهوم کار را نزد ما تغییر میدهد نه اینکه به آن پایان بخشد. این روابط میان انسان و ماشینها هستند، که بعضاً ممکن است به بازی مجموع صفر تبدیل شوند (کار بیشتر برای آنها یعنی کار کمتر برای ما)، اما بیشتر این روابط همچنان دوسویه خواهند بود. پزشکانی که از فناوری برای تشخیص سرطان استفاده میکنند نیاز خواهند داشت تا مهارتهای دیگر خود را تقویت کنند -مانند شیوههای ارتباط بهتر با آنچه دستگاهها میگویند. اما کسب این مهارتها بهمراتب سادهتر خواهد بود تا اینکه از فناوری انتظار داشته باشیم مهارتهای پزشکان را تقویت کند. از اینجا به بعد، همهچیز بر عهدۀ مدیران، حقوقدانان و اخلاقگرایان است که باید تصمیم بگیرند آیا رابطۀ پزشک-دستگاه آنگونه که امید میرفت پیش میرود یا نه، و اگر از مسیر خود منحرف شد چه باید کرد. در عصر هوش مصنوعی، در بیمارستانها کمبود کار وجود نخواهد داشت.
در دنیای کار، ترتیب همچنان به این صورت است؛ انسانها، سازمانها، ماشینها. آیا این ترتیب تغییر خواهد کرد؟ آیا سازمانها میتوانند ماشینها را نسبت به انسانها در اولویت قرار دهند، یا ماشینها بهجای سازمانها مسئولیت تصمیمهای خطیر را بر عهده میگیرند؟
تاریخ به ما سرنخی میدهد دربارۀ آنچه قرار است اتفاق بیفتد. نگرانیها دربارۀ اینکه اتوماسیون جای کارگران را بگیرد قدمتی به اندازۀ خود مفهوم کار دارد. انقلاب صنعتی انواع بسیاری از کارها را در هم ریخت -بهویژه کار روی زمین- و شیوههای کلی زندگی را دگرگون ساخت. برای کسانی که میبایست از یک شکل زندگی بخورونمیر به شکلی دیگر کوچ میکردند، این دگرگونی توانفرسا بود. باوجوداین، نتیجه نه شغلِ کمتر که مشاغلی بهمراتب بیشتر بود. کارخانهها دستگاههایی را به کار گرفته بودند تا سریعتر و اطمینانبخشتر کارهایی را انجام دهند که پیشتر انسانها انجام میدادند و یا اصلاً قادر به انجام آن نبودند. در همان زمان، مشاغل جدید در کارخانهها ظاهر شدند، مشاغلی جدید همراه با وظایفی که تا پیش از آمدن ماشینها نیازی به آنها نبود. این الگو عیناً در طی تاریخ تکرار شده است؛ فناوری جدید جایگزین شیوههای مرسوم کار میشود، که شکافی بسیار غمانگیز در پی دارد. اینکه گفته شود بهزودی راههای جدید بسیاری برای گذران زندگی وجود خواهد داشت اندکی باعث تسلی افرادی است که شغل خود را از دست دادهاند. اما این راهها وجود خواهند داشت.
اما همیشه هم اینطور نیست که برای نسلهای قبلیِ نیروی کار وظایف جدیدی ایجاد شود. این مسئله، بیش از همه، در مورد اسبهای بارکش صادق بود. طی قرن نوزدهم، تولید روزافزون صنعتی، بیشتر از همه در ایالاتمتحده، وابستگی شدیدی به کار اسبها داشت تا مردم و کالاها را جابهجا کنند. بهواسطۀ این کار، مشاغل زیاد و متنوعی برای کسانی ایجاد شده بود که به دنبال حفظ کسبوکارهای وابسته به اسب بودند.
بعد از فقط ۵۰ سال، اقتصاد وابسته به اسب در مناطق شهری تقریباً از بین رفت، اگرچه در مناطق روستایی همچنان وجود داشت. ۵۰ سال بعد از آن، این نوع از اقتصاد کموبیش در تمام کشور ناپدید شده بود. اما مشاغل بسیار متعددی ایجاد شده بودند تا نیازهای خودروها را برطرف کنند. تا سال ۱۹۵۰، صنعت خودرو بیش از ۷ میلیون شغل مستقیم ایجاد کرده بود، که در آن زمان ۱۱ درصد مجموع نیروی کار آمریکا را شامل میشد.
آنچه به وجود نیامد کار زیاد و جدید برای اسبها بود. معلوم شد که مجموعۀ مهارتهای آنها -کشیدن، حملکردن و شکایتنکردن از کار- به قدر کافی سازگار با عصر جدید نیست. درنهایت، کار زیادی برای آنها خارج از صنعت اوقات فراغت باقی نماند. وقتی خط تولید اولین خودروی فورد مدل T (۲۲ اسب بخار) در سال ۱۹۰۸ آغاز به کار کرد، ایالاتمتحده ۲۵ میلیون رأس اسب و جمعیتی ۹۰میلیونی داشت. زمانیکه نخستین نسخه از فورد فالکون (۲۶۰ اسب بخار) در سال ۱۹۶۰ ساخته شد، فقط ۳ میلیون رأس اسب باقی مانده بود -و جمعیت آمریکا به حدود ۱۸۰ میلیون نفر رسیده بود. اسب نیز، مانند کارگر، عملاً منسوخ شده بود.
آیا همان اتفاقی که برای اسبها افتاد برای انسان نیز میافتد؟ زمانیکه دستگاهها بتوانند آنچه را که میتوانیم انجام دهیم با سرعتی بسیار بیشتر انجام دهند، مجموعۀ مهارتهای ما نیز به قدر کافی سازگار نخواهد بود. «معادل قدرت انسانی» فناوری یادگیری عمیق -برای مثال، دانش سههزارسالۀ شطرنج که آلفازیرو در کمتر از ۲۴ ساعت آن را یاد گرفت (معادل قدرت انسانی: ۱,۰۰۰,۰۰۰+)- بهمراتب بیشتر از قدرت اسب بخارِ سریعترین خودروهاست. درست است که ماشینهای هوشمند نیز مشکل سازگاری دارند، مهمتر از همه توانایی جابهجایی میان وظایفی کاملاً متفاوت؛ اما خودروها نیز در مقایسه با اسبها سازگاری کمتری دارند: آنها نمیتوانند از روی موانع بپرند، یا به پهلو حرکت کنند، یا در رود شنا کنند. اما این مسئله مانعمان نشد تا اقتصادی وابسته به آنها را بنا کنیم، و شبکهای از راهها بسازیم که متناسب با محدودیتهای آنها باشد، و در این بین جان میلیونها نفر را در تصادفات بیپایان جادهای قربانی کنیم.
اما چیزی که انسانها و اسبها در آن تفاوتی آشکار دارند این است که ما انسانها صبور نیستیم؛ نقطۀ مقابل آنیم. ما عاملیت داریم، که آن را از طریق توانایی در بیان انتخابهایمان ابراز میکنیم. اسبها بهتدریج توسط سازمانهایی حذف شدند که در آنها حق هیچ اظهارنظری نداشتند. ما در سازمانهایی که احتمالاً تصمیم بگیرند بهتدریج حذفمان کنند یقیناً حرفی برای گفتن داریم. به نفعمان است حرفمان را بزنیم.
یک دلیل برای اینکه حرفمان را بزنیم این است که سازمانها نیز دارای عاملیت هستند. بدون نظرات ما، آنها تصمیمهای خود را خواهند گرفت. و برخلاف اسبها، ماشینهای هوشمند نیز میتوانند برای خود تصمیم بگیرند. خیالبافی است اگر گمان کنیم که وقتی اغراض آنها را انجام ندهیم، حذفمان خواهند کرد. آنها این نوع از عاملیت، یعنی عاملیت انسانی، را ندارند. اما توانایی آنها در انجامِ بهتر وظایفی مشخص، در مقایسه با ما، دلیلی کافی است که به آنها اجازه دهیم زندگیمان را شکل دهند، البته اگر خودمان تصمیم به این کار بگیریم. درست همانگونه که به خودروها اجازه دادیم به زندگیمان سروشکل دهند.
این مسئله هرگز بر عهدۀ اسبها نبوده است. به خودروها نیز ارتباطی نداشته. حتی به نسل جدید خودروهای خودران نیز ربطی نداشته است. این مسئله همچنان به عهدۀ ما، حکومتها و شرکتهایمان است.
چیزی که یک شغل را از سایر انواع کار متفاوت میکند ارتباط آن با گذر زمان است. وقتی کاری از یک یا چند وظیفه تشکیل شده باشد، زمان برای آن در ازای مدتزمانِ کاملشدن آن وظیفه و میزان ماندگاری نتیجۀ آن محاسبه میشود. گاهی بین این دو ارتباطی وجود دارد اما الزاماً اینطور نیست: کتابهایی که زمان زیادی صرف نوشتنشان شده همواره آنهایی نیستند که ماندگار میشوند، ترانههایی که ساختشان زمان زیادی برده همیشه همانهایی نیستند که ورد زبان مردماند. ساخت ترانۀ «ستایش» (Hallelujah) اثر لئونارد کوهن، که در میان ترانههایی است که در ۵۰ سال گذشته بیشترین بازخوانی را داشتهاند، ده سال زمان و بیشمار بازبینی نیاز داشته، اما «برای همیشه جوانِ» باب دیلِن، که تاکنون همواره بازخوانی شده، صرفاً در یک جلسه ساخته شده است (مانند بیشتر ترانههای دیلن). در نظر هانا آرنت، وجه تمایز کار، و چیزی که آن را بهطور بالقوه رضایتبخش میسازد، همین امکان ماندگاری است: چیزهایی میتوانند ساخته شوند که تا مدتها پس از سازندگانشان باقی خواهند ماند. این مصنوعات میتوانند هر چیزی باشند، از کتاب و ترانه گرفته تا میز و صندلی، و نیز دولت و قانون اساسی.
درعینحال، بسیاری از مشاغل ماندگارتر از وظایفی هستند که لازمۀ آنهاست. ریاستجمهوری شغلی است با هزاران مسئولیت، که بعضی از آنها نیاز به توجه فوری دارد و بعضی نه. شغل یک نجار میتواند تمام دورۀ بزرگسالی یک نفر را در بر بگیرد، که در خلال آن صدها و حتی هزاران میز و صندلی ممکن است ساخته شود. آنچه مشاغل را ماندگار میسازد این نکته است که سازمانهایی که آنها را ایجاد میکنند خود به قدر کافی طول عمر دارند.
اما غالباً بهای امنیت شغلیْ کارِ سخت و مداومت است. انجامدادن کاری یکسان برای سالیان بسیار میتواند حوصلهسربر باشد. برای همین است که سازمانها میکوشند در کنار ثبات، امکان پیشرفت را هم فراهم کنند. حرفه چیزی بیش از شغل است -حرفه غالباً شامل تغییر نقش در یک حوزۀ مشخص است، و در زمان مناسب شامل تغییر سازمان نیز میشود. بانکداری یک حرفه، کارکردن برای بانک یک شغل، طراحی محصول بانکی یک وظیفه، و بستن قرارداد یک عمل است. باوجوداین، بانکداربودن همچنین به معنای پذیرفتن خطر اخراجشدن است. این کار بهطور بالقوه پرثمرتر از کارمندی است -البته از حیث درآمد- اما کمتر قابلاعتماد است.
این معادلهها -میان امنیت شغلی و تنوع، میان ریسک و فایده- در طول تاریخِ کار مدرن مسئلهای آشنا بوده است. آنها همچنین بازتابدهندۀ معادلههایی میان امر بشری و غیربشری، انسان و مصنوع هستند که جوهرۀ عصر مدرن را تشکیل میدهند. رسیدن به این موازنه بسته به زمان و مکان متفاوت است. در بخش اعظم قرن بیستم -عصری طلایی برای حرفه، و یقیناً «مشاورۀ شغلی و حرفهای» در مراکز آموزشی- شرکتهای بزرگ در کنار دولت میتوانستند چشماندازی روشن از پیشرفت شغلی و حرفهای ارائه دهند. در آن زمان، ممکن بود شخصی تمام سالهای کاریاش را در یک سازمان بماند و در آنجا طیف وسیعی از تجربیات کاری را از سر بگذراند.
قرن بیستویکم متفاوت است. بسیاری از سازمانهای بزرگ، در مقایسه با مشابههای قرن بیستم خود، کارکنان کمتری دارند. رشد سریع شرکتهایی کوچک با عمری کوتاه همچنین یعنی دیرپایی نیز تغییر کرده است. در دوران استارتاپها، بهدستآوردن شغل، حتی (و چهبسا فقط) شغلی پردرآمد، آنچنان که باید امنیت را تضمین نمیکند. مشاغل طول عمر کمتری دارند، و درنتیجه، حرفهها بیشتر تکهتکه شدهاند. برای کسی که برای اولین بار در دهۀ سوم قرن بیستویکم وارد فضای کار میشود، صحبت دربارۀ «مشاورۀ شغلی و حرفهای» هیچ معنایی نخواهد داشت. تجربۀ کاری به احتمال زیاد بیشتر شامل مجموعهای از مشاغل مختلف باشد، که بعضاً ناگزیر در زمانی واحد انجام شدهاند. یک شخص ممکن است چندین شغل داشته باشد، اما بعید است شغلهای متعدد یک حرفه را تشکیل دهند.
رشد فناوری هوشمند ارتباط زیادی با این مسئله دارد. بخشی از آن صرفاً عدماطمینان است -تلاش برای تصویرکردن روند زندگی کاری زمانی که سرعت تغییر بهشدت بالاست تقریباً ناممکن است. هشدارهای آخرالزمانی دربارۀ از درون تهیشدن قریبالوقوع حرفهها آموزش برای وکیل یا حسابدار شدن را بهمراتب پرمخاطرهتر از قبل کرده است. این مسئله به این معنا نیست که مردم دست از آموزش برای وکیلشدن کشیدهاند -شمار پذیرش افراد در دانشگاههای حقوق ایالاتمتحده روز به روز بیشتر میشود، همانطور که تعداد دانشگاههایی که رشتۀ حقوق را ارائه میدهند رو به افزایش است. اما انتظار میرود که، در نتیجۀ این کار، تعداد وکلای دارای صلاحیت از مشاغل حقوقی، چه برسد به حرفههای شغلی حقوقی، بیشتر شود. در حالت خوشبینانه، دانستن حقوق همچنان صلاحیت لازم را برای تنوع روزافزون وظایف انسانمحور فراهم میکند که لازمۀ یک حرفه با مشاغل متعدد 1 است؛ چه ماشینها کارهای شاق را انجام بدهند، چه انجام ندهند.
بااینحال، حتی در کوتاهمدتتر، فناوری جدید رابطۀ بین حرفهها، مشاغل و وظایف را تغییر داده است. انجام وظایف کاری است که ماشینها بهخوبی انجام میدهند. هرچه این کار را بهتر انجام دهند، کارها نیز وظیفهمحور خواهند شد. از بسیاری جهات، صحبت دربارۀ اینکه ماشینها شغل افراد را تصاحب کنند حرفی بیحساب است. زیرا زمانی که ماشینها کاری را انجام دهند، آن کار دیگر شغل به حساب نخواهد آمد. ماشینها نیازی به امنیت شغلی ندارند، همانگونه که از سایر متعلقات نظام کار مدرن نیز بینیازند: تعطیلات، مراقبت پزشکی، بازخورد مثبت، حق سنوات خدمت. شغل کاری است که انسانها انجام میدهند.
جنبههای مثبت و بالقوۀ انقلاب هوش مصنوعی بسیار زیاد است. میتوان بهراحتی دید که این سیستمها چگونه میتوانند زندگی نوع بشر را آسانتر کنند، با رهانیدن ما از کار سخت، دور نگهداشتنمان از بیماری، بهسلامت جابهجاکردنمان و بیوقفه برانگیختنمان. بزرگترین حامیان نسل جدید ماشینهای متفکر وعدۀ چیزی را میدهند که تا همین اواخر ناممکن به نظر میرسید: طول عمرهایی که به صدها سال افزایش یافته، ارتباط با استفاده از تلهپاتی، انفجار عظیم خلاقیت و اکتشافات علمی. اینها همه ناممکن به نظر میرسند اما، با احتساب سرعت کنونی پیشرفت، چه کسی میتواند بگوید که نشدنی هستند؟
درعینحال، جنبههای منفی آشکاری نیز در پیش چشم هستند، مانند خطر وقوع فاجعه. حتی اگر بتوانیم تصمیم بگیریم چه کاری با وقت آزاد خود انجام دهیم، چگونه این منابع جدید را عادلانه تقسیم کنیم و آیا واقعاً میخواهیم آنچه را دیگران میدانند بدانیم، احتمال این هست که سیستمهای هوشمندی که ساختهایم از کنترلمان خارج شوند. آنها ساخته شدهاند تا برای ما کار کنند، اما در حال حاضر میتوان گمان برد که، در آخر، ما برای آنها کار خواهیم کرد. اگر آنها از ما بهمراتب هوشمندتر شوند، آیا همچنان میخواهند اوامر ما را انجام دهند؟ آیا اصلاً برای ما اهمیتی قائل خواهند شد؟ بااینهمه، آنها صرفاً ماشین هستند. در حال حاضر، و شاید برای همیشه، آنها فاقد وجدان، قلب و روح خواهند بود. ما آنها را ساختهایم تا افقهایمان را گستردهتر کنیم، اما اگر نتوانیم آنها را محدود به دیدگاهی انسانمحور نگه داریم، شاید این آخرین کاری باشد که انجام میدهیم.
پاورقی
- 1 حرفههایی که از چند شغل تشکیل شدهاند، مانند مدیریت صفحههای مجازی که شامل روابط عمومی، عکاسی، تدوین و … میشود [مترجم].
فقط اختلاسگران اموال مردم