تلاشهای همسر دکتر فاطمی برای نجات او از دست ماموران کودتا
زن دکتر فاطمی مرتبا با سفارتخانه تماس میگرفت و پیشخدمتها به او میگفتند وزیرمختار از تهران خارج شده است، ولی همسر وزیر امور خارجهی سابق ایران به این حرف قانع نمیشد. به او گفتند تلفن سفارتخانه کنترل میشود، ولی او ساکت نشد. به تلفنهای او جواب ندادند، خجالت نکشید. سرانجام، وزیرمختار هاشمی اردن ناچار شد به نخستوزیر جدید ایران، سپهبد زاهدی، مراجعه کند و او را از این قضیه آگاه سازد.
در شهریور ماه ۱۳۳۲ حدود یک ماه پس از کودتا، ماموران دولت زاهدی که دربهدر به دنبال دکتر فاطمی میگشتند، از طریق تماسهای تلفنی او متوجه شدند که محل اختفایش کجاست، اما پیش از اینکه به آنجا برسند دکتر فاطمی از آنجا رفته بود برای همین ماموران تنها با همسر و خواهر همسر ایشان مواجه شدند. آنها پریوش سطوتی همسر دکتر فاطمی را دستگیر و به باشگاه افسران بردند و پس از چند ساعت بازجویی رهایش کردند. ناصرالدین نشاشیبی خبرنگار آن دوران «آخر ساعه» قاهره که ظاهرا در آن روزها در تهران به سر میبرده ماجرایی را روایت میکند از تماسهای پیدرپی پریوش سطوتی، در این روزها، با سفارت اردن و تقاضایش از وزیرمختار برای اینکه دکتر فاطمی را در سفارت پناه داده و بعد از کشور خارج کند. روایت این خبرنگار در شمارهی دوم خواندنیها، به تاریخ سهشنبه ۷ مهر ۱۳۳۲ (صص ۸؛ و ۹) به شرح زیر منتشر شد:
وقتی در مصر خواندم که یکی از خبرگزاریها از تهران خبر داده است که دکتر حسین فاطمی به کمک سفارتخانههای هاشمی اردن و سوریه توانسته است از ایران بگریزد، خیلی خندهام گرفت؛ زیرا به یاد آوردم که دکتر فاطمی چه زحمت بیهودهای کشید تا یکی از این دو سفارتخانه او را به عنوان پناهندهی سیاسی بپذیرد و آنگاه در سر فرصت بتواند در پناه سفارت از ایران خارج شود.
در شب پنجشنبه بیستوهفتم اوت (پنجم شهریور [۱۳۳۲]) من با عبدالمنعم رفاعی، وزیرمختار هاشمی اردن در تهران، در سفارتخانه شام میخوردم. ناگهان زنگ تلفن صدا کرد و هنگامی که خانم «نهله» همسر وزیرمختار گوشی تلفن را برداشت، یک صدای زنانه شنید که به انگلیسی میگفت:
آیا میتوانم با وزیرمختار صحبت کنم؟
خانم وزیرمختار به تندی و خشونت تمام جواب داد:
- نه. وزیرمختار اینجا نیست، او مسافر است، مریض است و در خارج از تهران به سر میبرد.
من خیلی از این مکالمهی تلفنی تعجب کردم و از آن سر در نیاوردم. به صورت خانم سفیر نگاه کردم، دیدم به شوهرش با نگاههای تندی مینگرد. به صورت وزیرمختار نگاه کردم، دیدم سرش را پایین انداخته و گویی میخواهد صورتش را در ظرف غذایش پنهان کند.
همسر وزیرمختار وقتی تعجب مرا دید گفت:
- این دفعهی ششمین یا هفتمین بار است که امروز این خانم میخواهد با وزیرمختار صحبت کند.
پرسیدم: «چه کار دارد؟»
گفت: «از شوهرم بپرسید.»
وزیرمختار گفت: «زنی است میخواهد به شوهرش که دوست من است در این موقع باریک کمک کنم.»
همسر وزیرمختار با خشونت گفت:
- شوهر این خانم را پلیس تعقیب میکند و مکالمات تلفنی او تحت نظر است و ما نمیخواهیم برای خود دردسر درست کنیم.
پرسیدم: «این زن کیست؟»
وزیر مختار خیلی به خونسردی گفت: «زن حسین فاطمی»!
تا چند روز دیگر، زن دکتر فاطمی مرتبا با سفارتخانه تماس میگرفت و پیشخدمتها به او میگفتند وزیرمختار از تهران خارج شده است، ولی همسر وزیر امور خارجهی سابق ایران به این حرف قانع نمیشد. به او گفتند تلفن سفارتخانه کنترل میشود، ولی او ساکت نشد. به تلفنهای او جواب ندادند، خجالت نکشید. سرانجام، وزیرمختار هاشمی اردن ناچار شد به نخستوزیر جدید ایران، سپهبد زاهدی، مراجعه کند و او را از این قضیه آگاه سازد.
دو روز بعد، پلیس توانست زن دکتر فاطمی را دستگیر سازد و از او سوالاتی بکند. وزیرمختار اردن خوشحال شد و گفت: «الحدلله خلاص شدیم»! ولی چند ساعت بعد، زن فاطمی را آزاد ساختند و او هم از نو شروع به مکالمات تلفنی خود با سفارتخانه کرد. من خود شاهد بودم که این مزاحمت زن دکتر فاطمی تا چه اندازه باعث دردسر وزیرمختار هاشمی اردن در تهران و خانم ایشان شده بود به طوری که هر دو ناچار شدند چمدانهای خود را ببندند و به رامسر بروند.
وقتی خبر این مکالمات تلفنی به شاه رسید، خندهاش گرفته و فرموده بود: «من میدانم که دوست ما وزیرمختار اردن، مثل ما مایل است دکتر فاطمی دستگیر شود»!
اما زن دکتر فاطمی حاضر نبود بفهمد و همانطور به مساعی خود ادامه میداد و دائما نمرهی تلفن سفارتخانه را میگرفت و وزیرمختار را میخواست. سرانجم وزیرمختار به تهران بازگشت و من برای ملاقات با ایشان رفتم و هنگامی که در حضورش بودم، باز زنگ تلفن صدا کرد و باز زن دکتر فاطمی بود. وزیرمختار گوشی تلفن را به من داد.
من به زن دکتر فاطمی گفتم: «من برادر وزیرمختار هستم و میل دارم شما را ملاقات کنم.»
زن دکتر فاطمی بیدرنگ آدرس خود را به من داد و موعد ملاقات را معلوم کردیم، وقتی در یکی از خیابانهای تهران وارد خانهای شدم و مرا به سالن پذیرایی راهنمایی کردند، با زن جوان دکتر فاطمی روبهرو گردیدم و مذاکرات من با او داستانی دارد که اینجا جای تفصیل و تشریح آن نیست. فقط به یاد دارم که او گفت:
- چرا برادر شما از شوهر من فرار میکند؟... شوهر من دوستی جز او ندارد، چرا در چنین موقع باریک به کمک او نمیشتابد؟
حقیقت این است که دوستی دکتر فاطمی و وزیرمختار هاشمی اردن تا حد زیادی به مصلحت عرب و سیاست آنان در ایران تمام شد، ولی آن نوع دوستی که زن دکتر فاطمی در آن موقع میخواست به وزیرمختار هاشمی اردن در تهران تحمیل کند غیر قابل قبول بود و موجب مشکلات بسیاری برای عبدالمنعم رفاعی میشد. از این رو با وعدههای دروغ زن دکتر فاطمی را ترک گفتم و هنگامی که از ایران خارج میشدم، باز هم صدای او را در تلفن به گوش خود میشنیدم که هر روز به سفارت هاشمی اردن تلفن میکرد: «آیا میتوانم با وزیرمختار صحبت کنم؟» این زن فاطمی بود که به دنبال دوستان شوهرش میگشت!
همیشه رفتار عربهای سایر کشور ها برای ایرانی هاوشرم آور بوده است
در هنگام گرفتن و محاکمه و ضرب و شتم شهید فاطمی فقط خواهرش پیشش بود و همسرش متأسفانه بعداز ارتباط با سفارت انگلیس به انگلیس فرار کرد و در دیار قاتلان شوهرش فوت کرد