تجربیات عجیب چند زندانی که حیرتآور است!
بهانه نوشتن این مقاله مانند بسیاری از مقالههای دیگر، پرسشی است که در ردیت مطرح شد و خیلی زود مورد توجه قرار گرفت.
چندوقت پیش یکی از کاربران ردیت با نام کاربری u/Max_fenig از آن دسته از کاربران که سابقه زندانی شدن را داشتهاند پرسید:"چه تجربههایی در زندان داشتهاید که افراد غیر زندانی هیچوقت درکش نخواهند کرد؟"
این پرسش خیلی زود پاسخهای جالبی دریافت کرد و بین کاربران این نرمافزار بسیار محبوب شد. پاسخهایی که با مطالعه آنها میتوانیم کمی با تجربیات و احساسات تعداد زیادی از انسانها آشنا شویم، انسانهایی که گاهی تنها یک اشتباه مسیر زندگیشان را برای همیشه تغییر داده است. برخی از این پاسخها را با هم مرور میکنیم.
گاهی دلم برای زندان تنگ میشود
حتما به نظرتان عجیب میرسد اما بعضی روزها وقتی از استرسِ زندگی روزانه حسابی خسته میشوم یاد دوران زندانی بودنم میافتم. یادم میاید که چگونه در دوران حبس هر روز از خواب بیدار میشدم بدون اینکه نگران چیزی باشم که پیش خواهد آمد.
دورانی که نگران پول و اجاره و قسط نبودم. دورانی که نگران خراب شدن ماشین و دیر رسیدن به سر کار و هزار و یک مسئله دیگر نبودم. البته کاملا قبول دارم که داشتن این حس برای بیشتر زندانیهای سابق عجیب به نظر میرسد.
از طرف کاربر _bstyledevi
زندگیهای فراوانی که در زندان برای همیشه نابود میشود
هروقت از کنار ساختمان یک زندان رد میشوید حتما به آدمهای فراوانی فکر کنید که اقامت در آن ساختمان برای همیشه زندگیشان را تغییر میدهد. یادم هست در دوران حبسم وقتی فقط یک سال تا آزادیم مانده بود، یک دختر دانشجوی بسیار مثبت و باادب وارد بند ما شد. دختری با خانوادهای سطح بالا، با نمرات عالی و بسیار بسیار با ادب که بابت یک اتفاق احمقانه زندانی شده بود.
یک سال بعد وقتی داشتم با همبندیها خداحافظی میکردم، دیگر نمیشد آن دختر را شناخت. دختری که یک اشتباه زندگیاش را برای همیشه تغییر داد. از آن به بعد هروقت حرف زندان به وسط بیاید نمیتوانم به هزارها انسانی فکر نکنم که در این ساختمانها برای همیشه آرزوهایشان را دفن میکنند.
از طرف کاربر _dollyprincessb
محیط زندان همیشه به آن بدی هم نیست
من زندانی بودهام و بهتر از هر فرد دیگری از اتفاقات وحشتناکی که در اینجور مکانها میافتد باخبرم اما صادقانه اوضاع گاهی به آن بدی که نمایش داده میشود نیست.
یادم هست وقتی وارد زندان شدم که به عنوان یک معتاد، مصرفم به حدی بالا رفته بود که وضعیت بدنم با مصرف مواد هیچ تغییری نمیکرد. در هفتههای اول که شرایط بسیار بدی داشتم، هم سلولیها و هم بندیهایی که کاملا غریبه بودند کمکم کردند که زودتر بهبود یابم. قبول دارم که تجربه همه مانند من نیست اما من در بیرون از زندان آدمهایی را دیدم که بسیار از همبندیهایم بدتر بودند.
از طرف کاربر _boston_nsca
زندانی بودن یعنی انتظار و انتظار و انتظار
باور نمیکنید زندگی در زندان چقدر میتواند حوصله سربر باشد و باور نمیکنید اگر بشنوید تمام زندانیها فقط در حال انتظار کشیدن هستند. انتظار برای فرا رسیدن زمان دادگاه، انتظار برای تمام شدن مدت حبس، انتظار برای هواخوری، انتظار برای دادگاه تجدید نظر، انتظار برای فرا رسیدن زمان ملاقات و ...
از طرف کاربر _Necessary-Rabbit-340
زندانی بودن یعنی چیزهایی که معمولا نمیشنوید
در دورانی که به عنوان دانشجوی روانپزشکی به زندانها سر میزدم، چیزهایی میدیدم و میشنیدم که باورکردنی نبود. یک روز که مشغول ملاقات از یک مرکز نگهداری افراد زیر 18 سال بودم، با پسر قوی هیکلی(بیش از 2متر قد داشت و در مقابل من مانند یک غول بود) به نام کونگو شروع به حرف زدن کردم. ما در یک اتاق کوچک بودیم که به زحمت 14 تخت در آن جا داده شده بود و جدا از تختها یک توالت فرنگی آهنی هم در اتاق بود.
کونگو ضمن اشاره به توالت به من گفت:"ما 14 نفر از این توالت استفاده میکنیم آنهم در شرایطی که بقیه هم حضور دارند. وقتی آهنگهای رپ درباره زندگی خلافکارها را گوش میدهید هیچوقت هیچکس درباره مدفوع کردن در حالیکه 13 تماشاچی داری حرفی نمیزند."
از طرف کاربر _RabitHoleSpaceMan
زندان پر است از خشونتهای احمقانه
راستش را بخواهید نمیتوانم به خشونتهایی که در زندان اتفاق میافتاد فکر کنم و لبخند نزنم. یادم هست یکبار فردی بیش از 30 بار به صورت مسئول پخش غذا مشت کوبید چون فکر میکرد به اندازه کافی به او نان نداده است، یا فرد قویهیکلی را یادم میاید که خونین و مالین شده بود فقط چون روی بالش همسلولیش نشسته بود.
از طرف کاربر _Throwaway_Tenderloin
در زندان خبری از رسیدگی پزشکی نیست
با وجود اینکه بیشتر زندانیها پیش از دستگیر شدن معتاد به الکل و مواد مخدر هستند و در روزهای ابتدایی حبس وضعیت بدنی اسفناکی دارند اما در زندان تا نمیری خبری از پزشک نیست. اگر بتوانی نگهبان را قانع کنی تا پیش پرستارِ زندان بروی در بهترین حالت به تو میگوید که بیشتر آب بنوش. فرقی نمیکند سکته کرده باشی یا تشنج، تا واقعا در وضعیت اضطراری نباشی کسی حرفهایت را جدی نمیگیرد.
از طرف کاربر _Fastlife95
زندان پر است از آدمهایی که سعی میکنند خطرناک به نظر برسند
فکر نکنید این حرف را میزنم چون در یک زندان لوکس با آدمهای پولدار زندانی بودهام، نه. من هم در دوران اقامت اجباریم در زندان بارها شورش دیدم، بارها نزاع دستهجمعی در هواخوری و سوراخ سوراخ شدن بدنِ هم سلولیهایم را دیدم.
با وجود همه اینها به نظر من زندان پر است از آدمهای معمولی که فقط به خاطر شرایط محیطی که در آن هستند مجبورند خشن و خطرناک به نظر برسند. آنها مجبورند برای محافظت از خود هیچ نشانهای از وجود احساسات در قلبشان بروز ندهند.
از طرف کاربر _Suitable_panic_7558
زندان به تو یاد میدهد اگر میخواهی زنده بمانی باید سرت به کار خودت باشد
حتما در دوران مدرسه، بچههای قلدری را به یاد میآورید که بقیه را اذیت میکردند. زندان مثل اینست که هزار نفر از این آدمهای قلدر را در یک محیط کوچک جمع کنی. در زندان خیلی زود یاد میگیری اگر میخواهی تا زمان آزادی زنده باشی از کسی سوال نپرسی، به کسی اطلاعات ندهی، به چشمان کسی خیره نشوی و هزاران چیز دیگر.
از طرف کاربر _Lonewolfayanokoji
اگر راهت به زندان افتاد، این موارد را به یاد داشته باش
زندگی در زندان باعث شد تجربههایی کسب کنم و حالا سالها پس از آزادی اگر بدانم یکی از دوستانم قرار است زندانی شود، حتما این موارد را به او میگویم:
هیچوقت به کسی نگو کی قرار است ملاقاتی داشته باشی، چقدر پول داری و کجا مخفیش میکنی. هیچوقت از کسی چیزی قرض نگیر(هرچقدر هم بی ارزش باشد). هیچوقت جلوی بقیه زندانیها با نگهبانان زندان یا هرکسی که نشان دارد مهربان نباش. همیشه پیش از نشستن پیش بقیه اجازه بگیر و هیچوقت روی جایی که زندانی دیگری سرش را میگذارد، ننشین.
از طرف کاربر _move_zee_chains
برای یک زندانی دریافت یک نامه، تلفن یا داشتن ملاقات مهمترین چیزهای دنیاست
میدانم که با چند جمله نمیتوانم ارزش دریافت یک نامه چندخطی درون زندان را برایتان توضیح دهم. در زندان حتی سرسختترین زندانیها بابت لغو شدن یک وقت ملاقات یا تاخیر در دریافت نامه میشکنند و فرو میریزند.
ولی زندانهای ما پر است از مهربانیت و آموزش و صفا و و و و !!!
دلتنگی بدترین حس اسارت است چه در زندان یا بیرون از زندان,
زندون جای مرده دادا...................