از کروناز تا نیش زنبور؛ پاندمی باورهای شبهعلمی را در تلویزیون ببینید
نحوه ورود یک ویروس به بدن افراد هم هیچ ارتباطی به انرژی ندارد. در واقع ویروس یک عامل بیماریزا است که فقط در سلولهای زنده رشد میکند، حالا طول موج آن موجود هرچه میخواهد باشد!
در اولین روزهای شیوع کروناویروس سوار تاکسی شده بودم، از وحشت به سرعت دستانم را با الکل ضدعفونی کردم، بوی الکل راننده را ناراحت کرد و گفت که به نظر او این کارها فایدهای ندارد: «اگر در سرنوشتم نوشته شده باشد که به کروناویروس مبتلا میشوم، هیچ الکلی نمیتواند جلوی ابتلایم به بیماری را بگیرد.» در پاسخ به او سکوت کردم.
باور بسیار ساده این فرد به راحتی نقش مسئولیت فردی را در مقابله با بیماری پاک میکرد، اما به هر حال این روایت شخصی او بود، باوری که احتمالا تا قبل از شروع پاندمی هیچ تاثیری روی دیگران نمیگذاشت و قطعا هیچ کسی حق دخالت نسبت به آن را نداشت. اما در این روزها این شرایط فرق میکند، دیگر این باور ساده فردی نیست و میتواند زندگی و سلامت هزاران مسافر آن تاکسی را با خطر مواجه کند.
آن روز به فکر فضای مجازی افتادم، این که چطور با پخش شایعات این باورهای نادرست در بستر آن تقویت یا تشکیل میشوند و چطور رسانهها باید با پخش این شایعات مبارزه کنند، اما اتفاقات یک هفته گذشته نشان میدهند که مدتی است این باورها با ظاهری دیگر وارد رسانههای رسمی شدهاند و اتفاقا برخی از این رسانهها هم دم به تله دادهاند و به تبلیغ آنها پرداختهاند.
توصیف افسانه بایگان، بازیگر، از نحوه شیوه کروناویروس در یکی از برنامههای تلویزیونی نمونه این ماجرا است: «به این نتیجه رسیدم که هر چیزی در جهان صاحب انرژی است، این ویروس هم(کرونا) در یک طول موجی حرکت میکند که طبیعتا با چیزهایی برخورد میکند که جذابش باشند، این ویروس منفی و سرد است یعنی همراه با نگرانی، افسردگی، غم و ... تجانس پیدا میکند. پس کافی است این طول موج را ما تغییر بدهیم، یعنی وقتی که در جهان عشق و امید قرار بگیریم و نسبت به آن نگران نباشیم و بدانیم در طول موجش نباشیم، کاری از دست این ویروس برنمیآید... یکی از دوستان من حرف جالبی زد که به جای این که بگوییم کرونا، بگوییم کروناز. این یکی از چیزهایی است که ما را فرکانس منفی و سرد ویروس خارج میکند.»
ظاهر حرفهایی که در در توصیف او به کار میرود کاملا علمی هستند، کافی است به کلماتی که به کار برده شده دقت کنید؛ جهان، انرژی و طول موج. اما به کار بردن این کلمات علمی در کنار هم هیچ معنایی ندارد؛ بله هر مادهای در جهان میتواند به انرژی تبدیل شود و یا به شکل موج مشاهده شود، اما انرژی، منفی و مثبتی و خوب و بد نمیشناسد. همچنین نحوه ورود یک ویروس به بدن افراد هم هیچ ارتباطی به انرژی ندارد. در واقع ویروس یک عامل بیماریزا است که فقط در سلولهای زنده رشد میکند، یعنی آنها برای تکثیر باید وارد یک موجود زنده بشوند، حالا طول موج آن موجود هرچه میخواهد باشد!
احتمالا همین ظاهر علمی هم باعث شد تا فرد مصاحبهکننده با او هیچ مخالفتی نکند، اما آنچه در آن برنامه تلویزیونی درباره ویروس کرونا گفته شد، مثالی از موضوعی است که فیلسوفان علم نام آن را شبهعلم گذاشتهاند. در واقع به هر ادعا یا باوری که ظاهری علمی دارد اما از روش علمی استخراج نشده باشد، شبهعلم میگویند. شبهعلم بخاطر ظاهر علمی و سفیدش برای مخاطب بسیار باورپذیر است. البته این احتمالا تنها ادعای شبهعلمی درباره کووید-۱۹ نیست که در ماههای اخیر شنیده باشید، از زمان شروع پاندمی به دلایل مختلف ادعاهای شبهعلمی مختلفی در چهارچوب فضای مجازی در سرتاسر دنیا پخش شدند، نمونه اصلی آن هم در ایران پخش شایعه نوشیدن الکل برای درمان بیماری بود، شبهعلمی که به قیمت جان دهها نفر تمام شد، همچنین برخی از افراد شهروندان را به عدم تزریق واکسن تشویق کردند و ...
اما حالا درز شبهعلم از فضای مجازی به صداوسیما وضعیت را بسیار پیچیدهتر میکند، چراکه اعتماد شهروندان به تلویزیون به عنوان یک رسانه رسمی بسیار بیشتر از پیامهایی است که در فضایمجازی فوروارد میشوند و در نتیجه احتمالا افراد بیشتری به این نوع جملات باور میکنند، باورهایی اجتماعی که در روزهای کرونایی برای همه خطرناک هستند.
اگرچه افسانه بایگان با اظهاراتش قصد نداشته است که افراد را به عدم رعایت مسئولیت غیراجتماعی تشویق کند، اما حرفهای او درباره طول موج میتواند افرادی را که در دو راهی خودخواهی و مسئولیتپذیری هستند، نسبت به راه اول تشویق کند.
علت این موضوع این است که تقریبا همه ما درگیر سوگیری تاییدی (Confirmation Bias) هستیم، یعنی به دنبال اطلاعات یا تعبیر آنها به شکلی هستیم که باورهای قبلی ما را تایید کند، برای مثال کافی است شهروندی به دنبال انکار نقش ماسک در جلوگیری از شیوع ویروس باشد، با سوگیری تایید، این شهروند میتواند از آن اظهارات شبهعلمی چنین نتیجهای بگیرد؛ فرکانس خودم را جوری مثبت تنظیم میکنم که اصلا کرونا نگیرم، پس اصلا دیگر نیازی به پوشیدن ماسک نیست، حتی ممکن است پوشیدن ماسک فرکانس من را منفی کند. اما متاسفانه ویروس فرکانس را و فرکانس مثبت و منفی را نمیشناسد و آن کلمات جان آن فرد و همه را به خطر میاندازد.
دنیس پروفیت استاد روانشناسی درباره همین موضوع در سایت بیزینس ایسایدر نوشته است: «ما به دیدن چیزی که دوست داریم ببینیم، سوگیری داریم، این به این معنا نیست که اگر فردی مو نداشته باشد در آینده خودش را با مو ببیند، اما اگر میزانی از عدم قطعیت وجود داشته باشد ما به سمت باورها و امیالمان سوگیری میکنیم.»
گاهی حتی تشخیص باورهای شبهعلمی که پخش میشوند بسیار سختتر میشود، برای مثال هفته گذشته مصاحبهای در رسانه ملی پخش شد که در آن پخش کننده شبهعلم یک پروفسور بود. این فرد مدعی شده بود که «از شمال کره زمین تا جنوب کشور بدانند واکسن هم نمیتواند برای از بین رفتن ویروس کرونا موثر باشد بلکه تنها نیش زنبور عسل این قابلیت را دارد.»
قطعا شنیدن کلمه پروفسور هر کسی را مجاب میکند که حرفهای فرد علمی است، چه برسد که آن فرد حرفی خوشایند را گفته باشد که به نظر معجزهای در راه درمان بیماری باشد که زندگی همه را دگرگون کرده است. اما عظیم اکبرزاده، عضو بازنشسته هیات علمی انستیتو پاستور، از زنبوردرمانی حرف زده است، موضوعی که در گروه طب جایگزین قرار میگیرد طبی که از نظر بسیاری شبهعلمی است. کافی است همه مراحلی را که در ساخت واکسن یک بیماری وجود دارند، با نحوه ارزیابی تاثیر زهر زنبور در درمان مقایسه کنید تا تفاوت علم و شبهعلم به خوبی مشخص شود.
آنچه در یک هفته و احتمالا در چند ماه گذشته در خبرگزاریها و تلویزیون پخش شد، نشان میدهد که راننده تاکسی حرفی را زد که در کنار فضای مجازی احتمالا رسانههای رسمی به او یاد دادهاند، دیگر به نظر میرسد چه پخش کننده خبر فضای مجازی یا تلویزیون باشد، چه فرد خبردهنده بازیگر یا پروفسور باشد، شبهعلم توانایی حضور در آن اخبار و پخش باورهایی امیدوارکننده اما خطرناک را دارد. شاید بهتر باشد که این بار با باور به این که نه نیش زنبور کرونا را درمان میکند و نه طول موجمان ما را از بیماری نجان میدهد به روی سیاه اما واقعی ماجرا نگاه کنیم؛ دستهایمان را بشوییم، ماسک بپوشیم، تا جای ممکن در خانه بمانیم و منتظر ساخت واکسن توسط دانشمندان بمانیم.
70