روایاتی از معروفترین جراح پلاستیک ایرانی
تیغ مهربانی بر چهره های معصوم
سالهای بعد از پایان جنگ، دکتر «جلیل کلانتر هرمز» فرشته نجات جانبازانی میشد که صورتهایشان در جنگ آسیبدیده بود و اکنون این جراح پلاستیک معروف ایرانی، رایگان در خدمت همه بیماران محروم این مرزوبوم است.
این فوق تخصص جراحی پلاستیک همه تصوراتتان از دنیای پزشکان جراح پلاستیک را نقش بر آب میکند. این روزها که تب عملهای زیبایی در ایران بالاست و هر چه پزشک، نامدارتر باشد دستمزد عمل هم بیشتر میشود، دکتر «جلیل کلانتر هرمز»؛ جراح پلاستیک معروف ایرانی، این معادله نابرابر را بر هم زده است و همه داشتههایش از علم جراحی پلاستیک را خرج دلخوش کردن آنهایی میکند که از هیاهوی زیبایی پرستان هیچ نمیدانند. در نگاه او، درمان رایگان بیماران بیپناه و فقیری که در دوردستترین روستاهای ایران زندگی میکنند و بیماریهای همراه تولد صورتهایشان را نشانه گرفته و زندگی عادی شان را مختل کرده است، میارزد به دستمزد 20 میلیونی یک عمل زیبایی.
دکتر «جلیل کلانتر هرمز» شعار نمیدهد، در عمل ثابت کرده است؛ از همان عنفوان جوانی که از دل ویرانهها و عاشقانههای دفاع مقدس در شهر اهواز سر بلند کرد و برای ترمیم صورت جانبازان، رشته جراحی پلاستیک را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد تا امروز که باهمه شهرت و معروفیت، شهرت و دلخوشی این دنیایش خلاصه شده در نشاندن لبخند بر لب بیماران نیازمند و محروم. حلاوت عهدی که در جوانی با خدا بست آنقدر کامش را شیرین کرد که بعد از گذشت سالها هرروز بیشتر و سختتر پابندش میشود. کودکان و نوجوانان محرومی که با بیماری شکاف عمیق لب و کام به دنیا میآیند و ژنتیک، زندگی عادی را از آنها میگیرد چشم میبندند به دست خیر او و مهربانی بیدریغش. شمارش عملهای رایگان جراحی پلاستیک که در طول همه این سالها انجام داده را ندارد اما چهره خوشحال تکتک پدرها و مادرهایی که بعد از یکعمر، خنده واقعی روی لبهایشان نشسته را هنوز در خاطر دارد. این پزشک، آیینه تمامنمای معرفت و مهربانی است.
جراح پلاستیک شدم برای ترمیم صورت جانبازان
نوشتن از دکتر جلیل کلانتر سخت است. نمیدانی از کجای قصه زندگیاش شروع کنی که هر برههاش پر است از درس ایثار و مهربانی و تلنگری میزند به نامهربانان این زمانه. در بیمارستان 15 خرداد روبه رویش مینشینیم و او راوی میشود و ما شنونده. بارها در طول مصاحبه اشک زیر پای غرور مردانهاش را خالی میکند و صورتش را سرریز. از مرور رؤیاهای کودکیاش در اهواز و عاشقانههایش با کتاب و مدرسه که میگذرد میرسد به قبول شدن در رشته پزشکی و گوش سپردن به توصیه مادر که گفت دانشگاه اهواز را برای درس خواندن انتخاب کن و حالا او، همه موفقیتهای این روزهایش را حکمت گوش سپردن به حرف مادر میداند.
خاطرات سالهای نوجوانی و جوانی را برایمان روی دایره میریزد و به نقطه عطف زندگیاش یعنی دفاع مقدس میرسد؛ «ترم پنجم پزشکی دانشگاه اهواز بودم که جنگ آغاز شد و دانشگاه اهواز را تعطیل کردند. بیشتر دانشجویان به خانههایشان رفتند. اما من برای خدمت به مجروحان شبانهروز در بیمارستان اهواز بودم. انگار خواب بر چشمانم حرام شده بود. در آن سالها با رزمندگان مجروحی مواجه شدم که صورتهای زیبایشان در اثر اصابت خمپاره از بین رفته بود. نوجوانی که در 17 سالگی بدون هیچ چشمداشتی به جنگ رفته بود و نصف صورتش سوخته بود. رزمندهای که گوشش از بین رفته بود. یکی دیگر که جمجمه نداشت. یکشب رزمنده جوانی را به بیمارستان آوردند که یک گوش و چشم و فکش از بین رفته بود. روز و شب به آنها فکر میکردم. با این صورتها چطور میتوانستند مثل آدمهای عادی زندگی کنند؟ زمان انتخاب رشته تخصص پزشکی، برای التیام بخشیدن به زخمهای روحم و ترمیم صورتهای زیبای جانبازان، رشته جراحی پلاستیک را انتخاب کردم. آن زمان ایران در علم جراحی پلاستیک در دنیا حرف زیادی برای گفتن نداشت. بسیاری از جانبازان را برای عملهای جراحی پلاستیک به خارج از کشور میفرستادند.»
برای خدمت به مام وطن، سیتیزن انگلیس نشدم
بعد از چند سال تلاش و ممارست، رتبه اول جراحی پلاستیک در ایران نصیب دکتر کلانتر شد و مزد این برتری، گرفتن بورسیه انگلستان برای گذراندن دوره فوق تخصص جراحی پلاستیک بود. جزو معدود پزشکانی بود که در دوران تحصیل در دانشگاه از او دعوت کردند دریکی از بیمارستانهای چلسی دست به چاقو شود و عمل کند. تبحر پزشک ایرانی، آنقدر انگلیسیها را متعجب کرد که از دکتر کلانتر دعوت کردند با بهترین شرایط و تسهیلات در انگلستان بماند و شهروند این کشور شود، اما خدمت به مام وطن را به شهروند شدن در قلب اروپا ترجیح داد و به ایران برگشت.
بدهکار جانبازان سرزمینم هستم
میپرسیم چرا برگشتید؟ صریح و قاطعانه پاسخ میدهد؛ «من قول داده بودم. به خودم، به وطنم، به تکتک جانبازانی که به دلیل نقص در صورتهایشان از زندگی عادی محروم شده بودند. برگشتم و بسمالله گفتم و شروع کردم. بخش جراحی فک و جمجمه را در بیمارستان اهواز راهاندازی کردم و سراغ تکتک جانبازان رفتیم. صورت بعضی از آنها به عملهای جراحی متعددی نیاز داشت. این عملها را انجام دادیم. وقتی جانبازان چند روز بعد از عمل به بیمارستان میآمدند، باندپیچی صورتهایشان را باز میکردم و برای اولین بار باهم جلوی آینه میرفتیم، شادیشان وصفناشدنی بود. بسیاری از جانبازان بعد از ترمیم صورتهایشان به زندگی عادی برگشتند و ازدواج کردند. کارت دعوت جشن عروسیشان را برای من هم میآوردند. محبتشان به من حالم را خوبتر و خوبتر میکردو عزمم را برای ادامه مسیر راسختر. فکر میکردند به من بدهکارند. اشتباه میکردند. من بهجانبازان بدهکار بودم و بعد از پایان هر عمل جراحی پلاستیک که روی صورتهایشان انجام میدادم فکر میکردم روحم سبک شده است. انگار فقط بخشی از باری که بر دوشم سنگینی میکرد را زمین گذاشته بودم.»
چشم امید نیازمندان به مِهرمندی جراح پلاستیک
چه تصوری از یک پزشک جراح پلاستیک معروف در آغاز دهه هفتم عمرش دارید؟ مطبی لوکس در شمال شهر با بیماران مرفهی که برای عملهای غیرضروری زیبایی و پایین آوردن تب تند زیباییپرستی در همان مطب لاکچری صفکشیدهاند و پزشکی که با دستمزدهای آنچنانی، هرروز به تعداد صفرهای حساب بانکیاش اضافه میشود؟ دکتر کلانتر خط بطلان پررنگی به همه این تصورات میکشد. وارد مطبش که میشوی بیمارانی را میبینی که با ناهنجاریهای مختلف صورت از شهرهای مختلف ایران به امید مهر او به تهران آمدن و جا به جا روی پلههای مطب در انتظار نشستهاند. در نگاه همه بیماران بی غل و غش شهرستانی، بیم و امید، نگرانی و آرامش باهم موج میزند و این دکتر کلانتر است که با روی گشاده تکبهتک سراغشان میرود.
بیشتر این بیماران بهصورت رایگان و یا با هزینهای بسیار پایین عمل میشوند و در این میان یک سؤال است که مدام در ذهنمان رژه میرود و دستآخر آن را بر زبان میآوریم. دلیل اینهمه مهرمندی چیست؟ پاسخ این جراح پلاستیک معروف آب پاکی میریزد روی دست خیلیها، وقتی میگوید: «من حالا در همینجایی که هستم، احساس میکنم بینیازم از مال دنیا و باید به ندای دلم گوش دهم. یادتان باشد احساس بی نیازی با دارایی متفاوت است و یک انسان میتواند در عین نیاز احساس بی نیازی کند. نه اینکه من به مال دنیا بیتفاوت باشم اما حالا آرامش بیماران بیپناه و محروم، آرامش من است و صحه می گذارد بر احساس بی نیازیام.»
دلیل دیگر مهرمندی هایش را وصیت مادر میداند و میگوید: «وقتی از انگلستان برگشتم و چهره مادرم با تماشای مدرک فوق تخصص جراحی پلاستیک من از خنده پر شد، گفت در همه عمرم هیچچیز از تو نخواستم اما حالا از تو میخواهم مدرک و علم پزشکیات ابزاری برای خدمت به خلق خدا شود نه خالی کردن جیبشان.»
لبخند کودکان، سند بهشت این دنیا و آن دنیای من است
«سند بهشت این دنیا و آن دنیای من، لبخند بیماران بهبودیافته روستای گاودانه در 300 کیلومتری شهر یاسوج، کودکان زهک و رامهُرمز و بیماران شهرستان سرباز استان سیستان و بلوچستان است.» دکتر کلانتر این جملات را میگوید و برمیگردد به سال 86 و تصمیم بزرگی که گرفت؛ «سالی چند بار برای شناسایی بیماران و درمان آنها به شهرها و روستاهای دورافتاده میرفتم. بیمارانی را شناسایی میکردم که با ناهنجاریهای صورت به دنیا آمده بودند و پدر و مادرها هم از پس تأمین هزینه عمل جراحی پلاستیکشان برنمیآمدند. این کودکان با چهرههایی غیرمعمول بزرگ میشدند بدون آنکه بچگی کنند. صورتهایشان را از همه پنهان میکردند. گوشهگیر و منزویشده بودند و با زمین و زمان قهر. بسیاری از آنها را با هزینه شخصی خودم در بیمارستان بستری و جراحی کردم. اما بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که یک دست صدا ندارد. تعداد بیمارانی که با شکاف لب و کام و ناهنجاریهای دیگر صورت به دنیا میآیند زیاد بود. از پزشکانی که زمانی شاگردم بودند درخواست کمک کردم. آنها هم استقبال کردند و گروهی از جراحان پلاستیک خیر را تشکیل دادم.»
کار خیر را در میان جراحان پلاستیک مُسری کردم
بزرگترین افتخارش را مُسری کردن کار خیر در میان جراحان پلاستیک میداند. سرش را بالا میگیرد و با درجه استادی تمام، خاضعانه میگوید شاگرد شاگردانی هستم که در 35 سالگی قدم درراه خیر گذاشتهاند. چون من وقتی وارد این وادی شدم که همهچیز داشتم اما این پزشکان جوان در اول راه پزشکی خیّر شدند. دکتر کلانتر میگوید: «یکبار که لذت کار خیر را بچشی دیگر از تجربه کردنش سیر نمیشوی. نمیدانید چه صحنههای نابی در سفرهای ما به روستاهای محروم رقم میخورد. صحنههایی که تا مدتها حال دلت را خوب نگه میدارد.»
۱۵۷ جراحی پلاستیک رایگان در 3 روز
بعد از یکی دو سال، گروه داوطلبانه جراحان پلاستیک خیّر از انحصار جراحان پلاستیک خارج شد و پزشکان متخصص دیگر هم به جمع آنها پیوستند و حالا دکتر کلانتر میگوید بانی راهاندازی بزرگترین گروه پزشکی داوطلبانه در دنیا شده است و ادامه میدهد: «دهها پزشک متخصص دورهم جمع شدیم و سالی چند بار با هزینه شخصی خودمان به مناطق محروم میرویم، جراحیهای حساس و مهم را انجام میدهیم که یک بخش آن جراحی پلاستیک است. جالب است که یکی از آژانسهای هواپیمایی هم با ما در این کار خیر سهیم شده است و در هر سفر نیمی از هزینه بلیت هواپیمای پزشکان گروه را تقبل میکند. هرسال زمانهای خاصی را برای سفر به مناطق محروم انتخاب میکنم. قبل از سفر با کمک بهزیستی، کمیته امداد و فرمانداری و استانداریها همه خانوادههای محروم و نیازمندی که یکی از اعضای آنها درگیر بیماریهای صعبالعلاج هستند را شناسایی میکنیم. به در خانهشان میرویم. گروه همراه ما، آنها را با احترام از روستا و آبادیشان به نزدیکترین بیمارستان مجهز میآورند. بیماران را بستری میکنیم. همراهانشان را در اتاقهای مجهز اسکان میدهیم. در سفر قبلیمان در سه روز 157 بیمار که شکاف لب و کام داشتند را رایگان عمل کردیم، این آمار بینظیر است. بیمار بعد از عمل جراحی مرخص میشود و ما میمانیم و اجر نقد این خیرخواهیها که شک نکنید بزرگترینش آرامش قلبهایمان است.»
یعقوب نابینا منم بفرست بوی پیرهن
خاطرهها زیادند و دلخوشیها بیشتر. دکتر کلانتر در طول مصاحبه عکسها و فیلمها از سفرهای خیرخواهانه پزشکان را مرور میکند و هر عکسی یک قصهای همراه دارد. پسربچه بیرجندی رانشانمان میدهد که با شکاف عمیق لب و کام به دنیا آمده بود، ۸ سال تمام دستهایش را سپر صورتش کرده بود و با زمین و زمان قهر. دکتر کلانتر قصهاش را روایت میکند: «نمیگذاشت عملش کنیم. از همه میترسید حتی از پدر و مادرش. چشمانش را گرفته بود که ما را نبیند. شکاف عمیق لب و کام چهره بدی از این طفل معصوم ساخته بود. با هر ترفندی که بود او را به اتاق عمل بردیم. بعد از عمل با آینه سراغش رفتم و گفتم بیا باهم آینه را نگاه کنیم. وقتی صورتش را در آینه دید، مرا در آغوش گرفته بود و رها نمیکرد.» چهره دکتر لبریز شادی میشود و عکس قبل از عمل پسربچه را نشانمان میدهد و میگوید: «غم توأم با ترس این پسربچه ۸ساله آنقدر مرا تحت تأثیر قرار داد که برایش شاعر شدم و قبل از عمل در گوشش گفتم آتش زدی بر جان من/ بگشا دهن برگو سخن / یعقوب نابینا منم / بفرست بوی پیرهن. نابینا، من بودم که زودتر از اینها سراغ این کودک نرفته بودم تا عملش کنم و او را به زندگی عادی برگردانم.»
از شادی دختر سیستانی تا جشن عروسی پسری از روستای گاودانه
عکسها را ورق میزند و مبهوت نگاه خندان دختر 35 ساله سیستان و بلوچستانی میشود. دختری که ماجرای زندگیاش شنیدنی است. دکتر کلانتر میگوید: «باورتان میشود که یک دختر 35ساله ساکن یکی از روستاهای سیستان و بلوچستان به خاطر شکاف عمیق لب و کام صورت، اصلاً از خانهاش بیرون نیاید و تارکدنیا شود؟ نه مدرسهای و نه دوستی و نه آشنایی. به خودش قول داده بود که تا عمر دارد پایش را از خانه بیرون نگذارد. او را شناسایی کردیم و عمل جراحی پلاستیک را روی صورتش انجام دادیم. باور نمیکرد که میتوانسته چنین چهرهای داشته باشد.» هر عکسی یک قصهای دارد و اشک شوقی که بعد از روایت هرکدام، رد آن روی صورت معروفترین جراح پلاستیک باقی میماند.
روایتها فراواناند. از بیماری نادر جوان اهل روستای زهک که صورت عجیبوغریبش او را ناامید کرده بود، از ادامه زندگی تا اینکه دست خیر دکتر کلانتر چاشنی زندگیاش شد و چند ماه بعد از عمل جراحی، کارت دعوت جشن عروسی را هلهلهکنان برای فرشته نجاتش بُرد، تا کودکان اتباع خارجی که مِهر جراح پلاستیک ایرانی، مسیر زندگیشان را تغییر میدهد و لبخند روی لبهایشان زیباترین لبخند دنیا میشود.
منبع: فارس
1981