تفاوت پوپولیسم احمدی نژاد و رئیسی/ رئیس دولت مهرورزی از مُد افتاده است
بسیاری از پوپولیستها همچون احمدینژاد از مد افتادهاند و پرسش مهم همینجا است که اکنون چه کسی قادر است این تودههای بیاعتنا به وعدههای دروغین را دوباره اقناع کند؟
اینک پوپولیستها باید بیش از دیگران نگران پوپولیسم باشند. تودههای بزرگی که در چند دهۀ اخیر به کار دولتها آمده و آنان را به قدرت رسانده یا مخالفانشان را از سر راه برداشتهاند.
اگر دولت هاشمیرفسنجانی با سیاستهای پوپولیستی اپوزیسیون داخلی را کنار زد و از کار انداخت، دولت احمدینژاد با این شیوه حامیان خود را برای کسب منافع اقتصادی گرد هم آورد و برای دو دوره، قدرت بلامنازع سیاست داخلی بود. هیچ رئیس دولتی همچون احمدینژاد نتوانست با اقتدار اشتباهات فاحش کند و از اشتباهات خود دفاع کند.
بیتردید دولت احمدینژاد نماد یک دولت پوپولیستی در دوران بعد از انقلاب است که همتایی ندارد. دولتهای روحانی و رئیسی نیز از تودههای مردم بسیار سود بردند، بدون آنکه سود چندانی عاید ملت شود.
دولت اصلاحات به شیوۀ دیگر پوپولیست بود. اصلاحطلبان میخواستند از نیروی تودهها در کنار منافع خود به نفع دموکراسی نیز استفاده کنند.
در چند دهۀ اخیر جریانهای پوپولیستی در جامعۀ ما دست بالا را داشتند. اما این جریانها خطری محسوب نمیشدند؛ چراکه برساختۀ دولتها بودند. یعنی نوعی پوپولیسم دولتی وجود داشت که جریان غالب بود. جریانی که به خودش را سازگار با عقل و دموکراسی نشان میداد یا نشان داده میشد. انحصار برانگیختن این جریانهای پوپولیستی در دست دولتها بود و این دولتها بودند که با سلیقه و روش خود میتوانستند تودههای مردم ناهمگن را برای مدت معینی بر سر منافع اقتصادی همگن ساخته و آنان را در راستای سیاستهای اقتصادی و اجتماعی خود به کار گیرند.
در اینجا عامدانه از سیاستهای جهانی نام نبردیم؛ چراکه سیاستهای بینالمللی بهجز در دولت رئیسی برخلاف میل دولتها و حامیانشان پیش رفته است. از این نظر میتوان گفت سیاستهای جهانی خاصه منطقهای، دور از دسترس دولتها و مردم بوده است. اگرچه هرازچندگاهی گروه اندکی در حمایت از سیاستهای جهانی و منطقهای در خیابانها و در برابر سفارتخانهها به کار گرفته میشدند.
در سیاست خارجی ایران باوری به برخوردهای پوپولیستی و حتی مشارکت جدی دولتها وجود ندارد. اما آنچه اینک شکل گرفته، جریانی پوپولیستی است که دیگر نهتنها در انحصار دولت نیست بلکه خودانگیخته است و خودش را محق به مشارکت در مسائلی میداند که در گذشتهای نهچندان دور به آنان بیاعتنا بود.
این جریانهای پوپولیستی هویت خود را از مخالفت با دولت وقت به دست میآورد. برای آنان اینکه کدامیک از عملکردهای دولت صحیح یا ناصحیح است، اهمیت چندانی ندارد. هر آنچه از سوی دولت در بیان و عمل صورت گیرد، مردود، مورد انتقاد و محل بیاعتنایی است. این سویه از جریانهای پوپولیستی همان سویهای است که ناسازگار با عقل است.
سنتگرایان در گذشته به این وضعیت «غوغای عوام» میگفتند. اما نباید فراموش کرد اینها همان مردماند، همان تودههایی که دولتها را بر سر کار آوردند، به آنان قدرت بخشیدند و از آنها خواستند برای رفع بحرانهای اقتصادی و معیشتی و آزادیهای اجتماعی اقدام کنند. این تودهها همان تودههای در صحنهاند. اما اینبار خودشان صحنه را چیدهاند و باوری به هیچیک از رؤسای دولتها و چهرههای سیاسی ندارند. همین است که پوپولیستهای دیروز را سخت نگران کرده است.
احمدینژاد بارها تلاش کرد سوار بر این موج شود، اما هر بار در هر کوشش، بیشازپیش به جای دورتر ساحل پرتاب شد.
باید پذیرفت بسیاری از پوپولیستها همچون او از مد افتادهاند و پرسش مهم همینجا است که اکنون چه کسی قادر است این تودههای بیاعتنا به وعدههای دروغین را دوباره اقناع کند؟ چه کسی قادر است به سویههای سازگار با عقل این جریانهای پوپولیستی در عمل پاسخ مثبت بدهد؟
آیندۀ پیشرو چندان روشن نیست و همین امر به کسانی میدان میدهد که دست بر قضا قادرند سویههای ناسازگار با عقل این تودهها را برانگیخته و سوار بر موج شوند. از سوی دیگر بسیاری از نخبگان سیاسی و حتی روشنفکران در برابر مطالبات ناسازگار با عقل این تودهها سکوت اختیار کردهاند؛ چراکه آنان پوپولیستهای دیروز را سببساز این وضعیت میدانند و دلیلی نمیبینند دامنشان را به نتایج اشتباهات آنان آلوده سازند.
اینک آنچه بیش از هر چیز مشهود است، این است که همه به انتظار نشستهاند تا این موجهای پوپولیستی فروکش کند تا در زمانهای آرامتر اقبال خود را برای سیاستورزی (موجسواری) بیازمایند.