آیا نشانههای بلوغ سیاسی در۴۰ سالگی انقلاب دیده میشود؟
احسان شریعتی
«چرا باید در عبارت "حکومت اسلامی" تخم ظن را بر صفت "اسلامی" پاشید؟ واژهٔ "حکومت" به تنهائی برای برانگیختن هشیاری کافیاست. هیچ صفتی اعم از دموکراتیک، سوسیالیستی، لیبرال، خلقی، حکومت را از الزاماتش معاف نمیسازد.»
میشل فوکو، متفکر (ضد) قدرت، زمانی خطاب به نیروهای چپ یادآوری میکرد که غالبا بخش دوم این جملهٔ معروف مارکس را فراموش میکنند که اگر از سویی، عُسرت دینی «بیان» فلاکت واقعی است، از دیگر سو، دین «اعتراضی» است علیه این فلاکت واقعی. و همین فوکو، از فردای انقلاب خطاب به مهندس بازرگان مینوشت که در مفهوم «حکومت اسلامی» آنچه نگرانکننده است، نه اسلام، بلکه «حکومت» است. منظور او این بود که «گفتمان» (دیسکورسها و نه حتی «صورتبندی معرفتی»-اپیستمه-های دورانی)، زیربنای تعیینکنندهٔ ساختار قدرت نیست. بهعکس، این جهاز (Dispositif) یا دستگاه قدرت است که در هر دوره شکلهای دانشی و گفتاری مورد نیاز خود را میپرورد. در دورانی از تاریخ، قدرت بیانی مذهبی دارد (مثلا «معنویت سیاسی» پرتستان و کالونیسم در قرن ۱۶)، و در دورانی دیگر زبانی ایدئولوژیک و سکولار.
سؤال امروز این است که در نظام برخاسته از انقلاب که دیگر در سن جوانی خود نیست، آیا نشانههایی از بلوغ سیاسی دیده میشود؟ برای پاسخ به این پرسش، باید دید نظام در ایام چهلسالگی چگونه عمل میکند؟ برای نمونه، آیا عفو عمومی زندانیان سیاسی را اعلام میکند یا نه؟ و بهطورکلی، چه سیاستهای کلانی برای حل بحرانهای حیاتی جاری و جلب اعتماد عمومی اتخاذ خواهدکرد؟ و در موقعیت خطیر تحریم و عُسرت اقتصادی، چه مقدمات و اقداماتی را برای مقابله با بحران معیشتی مردم تمهید کرده است؟ در کنار نشان دادن اقتدار نظامی، چه نوع دیپلماسیای را در پیش گرفته است برای: تنشزدایی در منطقه، خنثیسازی توطئههای نوامپریالیستی، صهیونی و ارتجاعی، و خروج از حلقهٔ محاصره اقتصادی و تهدید نظامی؟ و قسعلیهذا ...
«دوگانگی» در رفتار مسئولان قضایی و سیاسی و اجتماعی، پاسخ به این پرسشها را گاه دشوار میسازد. از سویی، بقاء نظام کنونی طی چهار دههٔ گذشته نشان از قدرت بالایی از انطباق در محیط متلاطم منطقهٔ خاورمیانه و گذار از معضلاتی چون فقدان تثبیت در شرایط انقلابی و عوارض بعدی جنگ و..، دارد. از دیگر سو، هنوز در سنّ میانسالگی نظام، شاهد پندارها، گفتارها، و کردارهای کودکانه و یا بهعکس قیّممآبانه، و خلاصه بسیار «داهیانهٔ» بسیاری از مسئولان هستیم. بهگونهای که گاه متحیّر میشویم با فرودآمدن چنین تیشههایی بر ریشهها، چگونه تا کنون دوام آورده است؟!
ریشهٔ این دوگانگی را باید در تعدّد خاستگاهها و ذات متناقضنمای ایدئولوژیهای نیروهای شرکتکننده در انقلاب، بویژه در فاز نهایی، جُست. از فردای پیروزی هر انقلابی، دوران «شّبهه» (شبیه شدن اضداد) آغاز میشود. چه، نیروی ضدانقلابی در سه سیمای همیشگی خویش(سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی)، به درون صفوف انقلاب میخزد و به تجدید مناسبات و ساختارهای سابق در لوای جدید میپردازد. و خلاصهٔ کلام، دو وجه دمکراتیک و آریستوکراتیک (منجمله تئوکراتیک)، در ساختارها و قوانین اساسی نظام برخاسته از انقلاب، موجب بروز تنش و چالشهای مُزمن میان جناحهای حاکم میشود (از «متخصص و مکتبی» قدیم گرفته تا «اصلاحطلب و اصولگرا»ی اخیر).
برغم همهٔ صدمات و خساراتی که مردم ما طی چند دههٔ گذشته متحملشده و از سرگذراندهاند، جامعهٔ مدنی ایران خوشبختانه امروز یکی از پیشرفتهترین جوامع منطقه، بهلحاظ تراکمِ تجربهٔ آگاهیبخش است. این هُشیاری تجربی به او آموخته که اصلاح اساسی نظامی میانسال و مُسن، به مراتب آسانتر است از نصیحت یک دیکتاتوری نورسیده ! و البته اینرا نیز نیک میداند که این کار تا چه اندازه سخت و صعب است. چراکه برای توفیق در یک اصلاح کوچک ساختاری، میبایست چه همّتِ عظیم و انقلابیای داشت!
15