گفتوگویی با نعمتالله ایزدی، آخرین سفیر ایران در شوروی
با تحلیلهای اشتباه فرصتها را از دست دادیم/ براساس واقعیت شرایط حاکم بر روابط را تحلیل نکردیم
نعمتالله ایزدی می گوید روسیه همسایه شمالی ما است که ما نه تنها میتوانیم بلکه باید بتوانیم روابط خوب و معقول حسن همجواری و توام با منافع ملی داشته باشیم.
اگر بخواهیم یکی از دوران سرد نیم قرن روابط ایران روسیه را نام ببریم به جرات میتوان گفت ماههای آخر حکومت شوروی و سالهای ابتدایی پس از فروپاشی شوروی و تشکیل روسیه را میتوان یکی از آن دوران دانست؛ دورانی که رویکردهای غربگرایانه گورباچف و بوریس یلتسین و تحلیل اشتباه تصمیمسازان سیاست خارجی ایران از شرایط موجب شد تا فرصتهای پس از فروپاشی شوروی برای ایران یک به یک از بین برود. نعمتالله ایزدی آخرین سفیر ایران در شوروی و نخستین سفیر ایران در روسیه این روزها را یکی از سختترین دوران کاری خود میداند. گفتوگویی داشتیم با ایشان تا شرایط روابط ایران با شوروی در ماههای آخر حیات و سالهای اول تشکیل روسیه جدید را مورد بررسی قرار دهیم.
*به عنوان سوال اول، پس از رحلت امام (ره) در سال 68، آقای هاشمی که در آن دوران رییس مجلس بودند، سفری به شوروی داشتند، مقدمات این سفر چه زمانی صورت گرفت و چرا در آن دوران رییس دولت به این سفر نرفت؟
در آن دوران به دلیل اینکه امام رحلت کرده بودند و آقای خامنهای از ریاستجمهوری به مقام رهبری رسیده بودند، هرچند آقای هاشمی رییس مجلس بودند، اما آن گونه که پیشبینی میشد ایشان قصد داشت کاندیدای ریاستجمهوری شوند. عملا به نوعی رییسجمهور محسوب میشدند. به طور کلی از ابتدا بنا نبود که در این سفر رییس دولت حضور داشته باشد. از اواخر سال 67 و زمان حیات امام این سفر برنامهریزی شده بود. این اقدام نیز به این دلیل صورت گرفته بود که روابط ما با شوروی سیری را از ابتدای انقلاب طی کرده بود و تا بهمن سال 65 اساسا سطح ارتباطات ما قائممقام یا معاون وزیر در سطح دیپلماتیک بود. در نهایت اواخر سال65 آقای ولایتی سفری به مسکو داشتند که این سفر در سطح مقام وزارت خارجه چه قبل و چه بعد از انقلاب بعد از 50 سال صورت گرفت. روابط ما پیش از آن به گونهای نبود که وزرای خارجه رفتوآمد داشته باشند. سپس وزیر خارجه شوروی نیز به تهران آمد و روابط در سطح وزرای خارجه برقرار شد، تا رسید به اینکه یک پله این ارتباط ارتقا پیدا کند. این بالاتر رفتن یا باید نخست وزیر میرفت یا رییس مجلس؛ مقداری زود بود که در سطح رییسجمهور روابط ارتقا یابد. در آن دوران با توجه به نقش آقای هاشمی در حوزه نظامی و مسائل جنگ، احساس بر این بود که ایشان به مسکو بروند زیرا در آن دوره هنوز سطح روابط به رییسجمهور نرسیده بود.
*در این سفر آقای هاشمی به یک توافق نظامی با شوروی دست پیدا میکنند، آیا مبنای این سفر بر پایه یک توافق نظامی میان ایران و شوروی بود؟
نمیتوان گفت. اگرچه در آن دوران اراده ما برای برقراری قرارداد نظامی بود اما در ظاهر این سفر اصلا اینگونه نبود. ظاهر این بود که رییس مجلس به شوروی سفر میکند. این سفر و سفرهای دیگر انجام شده، همواره در سطح و اندازه روسای کشورها بود و از ایشان استقبال میشد. شما اگر تاریخ سفرهای آقای هاشمی در دوره ریاست مجلس را در حوزه سیاست خارجی دنبال کنید، میبینید که همیشه با ایشان وزیر خارجه همراه بودند البته در دورههای پس از آن این اتفاق رخ نداد. اصل سفر به صورت جامع تعریف شده بود و وزرای زیادی با ایشان همراه بودند.
*در دوره جنگ، شوروی نگاه مثبتی به ایران نداشت و حتی به عراق نیز کمکهایی کرد، چه اتفاقی افتاد که پس از جنگ توانستیم روابط را به سطحی برسانیم که بتوانیم خرید تسلیحاتی از شوروی داشته باشیم؟
در طول جنگ این گونه نبود که کلا شوروی به ما کمک نکند، آنها به گونهای عمل کردند که پلهای پشت سر خود در رابطه با ایران را نگه دارند. حال چرا این ارتباط به سمت خرید تسلیحاتی رفت؟ در واقع این یک نیاز متقابل بود. زمانی که شوروی به سمت ما آمد دلیل عمده آن روی کار آمدن آقای گورباچف بود و کارخانههای تسلیحاتی نسبتا تعطیل شده بود، کارگران آنها در حال بیکار شدن بودند و تعهدات خود را نسبت به کشورهایی که به آنها خدمات میداد کم کرد و تنها حاضر بود در قبال پول به آنها خدمات ارایه دهد. در حالی که پیش از آن این طور نبود.
از سوی دیگر پس از هشت سال جنگ تمام ظرفیتهای نظامی ما از بین رفته بود و گزینه دیگری نداشتیم جز اینکه از کشوری که به ما سلاح میفروشد، خرید کنیم. در این مقطع نیز باید به سمتی میرفتیم که جاهای خالی را پر کنیم. نکته مهم دیگر، ما تنها کشوری بودیم که سیستم دو ارتشی داشتیم و این امکان برای ما وجود داشت که از دو نوع سلاح شرقی و غربی داشته باشیم، در حالی که برای دیگر کشورها این موضوع بسیار سخت بود. اگر ما دو ارتش نداشتیم شاید برای ما هم سخت میشد. اگر مشاهده کنید به جز هواپیماها که وضعیت دیگری پیدا کرد و به سمت ارتش سوق پیدا کرد، سایر سلاحهایی که خریداری شد به نوعی سپاه را تغذیه کرد و ارتش چندان دستاوردی از این خریدها نداشت. به هر حال، مجموع این عوامل باعث شد که دو طرف به سمت یکدیگر گرایش پیدا کردند.
*کلید این رابطه بیشتر از سمت ایران زده شد یا از سوی شوروی؟ چرا که ما بالاخره توانستیم به یک توافق تسلیحاتی 10 ساله دست پیدا کنیم. به عبارت دیگر کدام طرف به دیگری بیشتر نیاز داشت؟
کلید روابط از ابتدای جنگ زده شد. اگر بخواهیم به طور کلی بگوییم نیاز کدام یک به دیگری بیشتر بود؟ به صورت رسمی نیاز شوروی به ما بیشتر بود، اما اینکه ما چارهای جز خرید از شوروی نداشتیم در واقع این ما بودیم که بیشتر به شوروی نیاز داشتیم. البته شوروی این موضوع را علنی کرد که نیازمند این ارتباط است. زیرا کارخانههای تولیدی آنها با مشکل مواجه شده بود. در شرایطی که بازارهای اروپای شرقی را از دست میدادند، اینکه بتوانند در ایران به عنوان همسایه جنوبی جای پا پیدا کنند و به نوعی آرزوی آنها پس از خروج امریکا از ایران بود، اما همیشه موانعی وجود داشت که اجازه نداد این ارتباط بهبود پیدا کند، در آن دوره ما چارهای جز رفتن به سمت شوروی نداشتیم چرا که سلاحهای پیشرفته را امریکا، شوروی و تا حدی فرانسه و انگلیس تولید میکردند. ما با غرب هیچ ارتباطی نداشتیم که به صورت مستقیم سلاح دریافت کنیم پس یا باید به دنبال کشورهای دسته دوم غربی یا شرقی میرفتیم، در زمان جنگ این اقدام را انجام داده بودیم. شوروی هم تا زمانی که جنگ ادامه داشت علاقهای به ایجاد ارتباط نظامی با ما نداشت. آنها طبق قرارداد 1972 متعهد به کمک عراق بودند ولی در آن دوران دو اتفاق افتاد؛ یکی اینکه این قرارداد تمدید نشد و دیگر اینکه جنگ تمام شده بود. پس از جنگ نیز آنها از فضا برای ارتباط با ایران استفاده کردند.
*اتفاق مهمی که در سال 1991 در شوروی رخ داد، بحث کودتا بود، به نظر میرسد شما در آن دوران با وزارت خارجه اختلاف نظر داشتید، دقیقا در کودتا چه اتفاقی افتاد و دیدگاه جمهوری اسلامی نسبت به آن چه بود؟
کودتاگران افرادی بودند که از رفتارها و تئوریهای گورباچف ناراضی بودند. آنها معتقد بودند که گورباچف با تئوریهای خود شوروی را از نظر تئوریک نابود میکند. به لحاظ فکری آنها معتقد بودند که هفتاد سال شعار «ضدامپریالیستی» و «صدور انقلاب» سر میدادند، اما گورباچف تئوریهای جدیدی را مطرح کرده و فضای جدیدی را به وجود آورده بود. این شعارها دیگر ماهیت خود را از دست دادند. در کشور خصوصیسازی شکل گرفت و فضای باز سیاسی به وجود آمد. در ارتباط با ابرقدرتی مثل امریکا نیز رویه تعامل را در پیش گرفت و به جای مبارزه با آن روابط مناسبی برقرار کرده بود. در آن دوره کودتاچیان افرادی بودند که با این تفکر مخالف و معتقد بودند که گورباچف مسیر را اشتباه میرود. در آن دوره تفکری بین ایرانیها بود که آیا شوروی سنتی برای ما بهتر است یا شورویای که آیندهای نامشخص دارد؟ عده زیادی معتقد بودند که شوروی سنتی برای ما بهتر است چون هرچقدر تضاد بین ابرقدرتها بیشتر باشد، فضای تنفسی ما بیشتر میشود. ما کشوری هستیم انقلابی که شعار ما نه شرقی، نه غربی است، بنابراین اگر این شرق و غرب وجود نداشت، شعار ما نیز خود به خود زیر سوال میرود. ضمن اینکه در دعوای میان دو طرف فضایی برای استفاده ما فراهم شده بود. کودتا نیز بنا بود شوروی اصیل را باز گرداند و افرادی که از این تفکر تبعیت میکردند نیز به نوعی از کودتا خوشحال شدند.
در آن دوران من معتقد بودم، دومی برای ما در اولویت است زیرا ما در شوروی که کودتا صورت گرفت با واقعیتهایی مواجه بودیم و احساس میکردیم که اگر برویم به سمت حمایت از کودتاچیان آینده خود را از دست میدهیم. برداشت ما از صحنه این بود که کودتا باقی نمیماند. ساعت6صبح 19 آگوست 1991 همه همکارانم را به سطح خیابان فرستادم. در آن زمان شاهد بودیم که همه مردم در حال زندگی عادی هستند و به سربازهای حاضر در خیابان گل میدهند، سربازان هیچ اقدامی انجام نمیدهند و روال عادی زندگی در کشور جریان دارد. به تدریج نیز مخالفتهایی علیه کودتا شکل گرفت و مردم به خیابانها آمدند. این کودتا اگر پنج سال پیش از آن رخ میداد ممکن بود موفق عمل کند اما در سال 1991، شش سال از اصلاحات سیاسی آقای گورباچف گذشته بود، مطبوعات آزادتر بودند و محافل سیاسی شکل گرفته بود و مردم به خیابانها آمدند تا اجازه ندهند شرایط به شوروی سابق بازگردد. زمانی که این صحنهها را مشاهده کردیم، دلیلی نداشت که روی اسب بازنده شرطبندی کنیم. اعتقاد من این است که ما آن دوران در داخل تحلیل نکردیم و بیشتر دنبال علایق خود رفتیم. اکثریت افرادی که در آن دوران تصمیمگیر بودند علاقهمند به بازگشت به شوروی سنتی بودند. بنابراین وقتی آقای یانایف کودتا کرد، فکر کردند که گورباچف کنار میرود و به زمان دوران پیش از گورباچف باز میگردیم.
*مشکل ما در آن دوران با گورباچف چه بود، مگر در دوره ایشان به توافق تسلیحاتی و به سمت احیای روابط پیش نرفتیم؟
مشکل ما این بود که فکر میکردیم اگر گورباچف بتواند با امریکا به یک تفاهم دست پیدا کند که زمینههای آن نیز فراهم شده بود، شکاف گذشته از بین میرفت و این نگرانی وجود داشت که دو ابر قدرت متوجه ایران شوند. ایرانی که چند سال از انقلاب آن نمیگذشت و همچنان شعار صدور انقلاب و مبارزه با امپریالیسم داشت و به ناگاه این امپریالیسم دوتا میشد چرا که گورباچف نیز به تعبیر بسیاری به این سمت سوق پیدا میکرد و نگرانی به وجود آمده بود در چنین فضایی همه علیه ما میشوند.
*اما اوضاع بدتر شد، آقای یلتسینی سرکار آمد که به طور کامل دیدگاه غربگرا داشت، آن زمان تحلیلها چگونه بود؟
در آن زمان نیز همین اتفاق افتاد. مشکل عمده ما در آن دوران با شوروی این بود که ما مبتنی بر واقعیتهای سیاسی و شرایط روز منطقه را تحلیل نکردیم. البته ریز مکالمات اختلافات بین سفارت ما در مسکو و مرکز وجود داشته است که در زمان خودش مشخص خواهد شد. منظور از ما یعنی تصمیمگیران سیاست خارجی ایران بود. به دلیل همین تحلیلهای اشتباه، فرصتهای خود را یکی پس از دیگری از دست دادیم. اگر میپذیرفتیم که گورباچف جزو الزامات شوروی است نه یانایف و اگر در دورهای دیگر الزام جدیدی به نام بوریس یلتسین وجود دارد، که اینها مواردی بود که به عنوان واقعیت تحلیل نکردیم و همواره به دنبال خواستههای خود میرفتیم. بنابراین در تریبونهای نماز جمعه مطرح کردیم که یلتسین امریکایی است، به گورباچف حمله میکردیم و حتی اورا به نوعی نصیحت میکردیم که به سراغ امریکا نرو؛ این مسائل باعث شد که کمکم ذهنیت روسها نسبت به ما خیلی مناسب نباشد. بنابراین آنها احساس کردند که ما آن طور که باید و شاید با این الزامات برخورد نکردیم و بیشتر این ارتباطها از روی ناچاری بوده است. از همین رو روابط بسیار سردی را پس از فروپاشی شوروی با روسیه پشت سر گذاشتیم. علت آن هم همین بود که آنها میگفتند ما را قبول ندارید و دایم زیر سوال میبرید.
*یعنی آنها در آن دوران به طور کامل شرایط داخلی ما را رصد میکردند و حتی خطبههای نمازجمعه را نیز پیگیری میکردند؟
بیش از اندازه این کار را میکردند چراکه امکانات آنها در ایران بسیار فراوان بود و عوامل بسیار زیادی را به صورت پنهان و آشکار در ایران داشتند.
*چرا دردوران پس از فروپاشی تا این حد روی رفتار ما حساس بودند؟
اول اینکه رقابتی داشتند که بتوانند ایران را به سمت خود جذب کنند و نمیخواستند که ایران در یک بلوک دیگر قرار گیرد. آنها بالاخره منافع ملی خود را در نظر میگرفتند و تمامی منافع آنها در فضای بینالمللی که تعریف نمیشد. در منافع ملی آنها روی بحث همسایگی، فروش محصولات و مسائل منطقه پیرامونی خود بسیار حساس بودند. آنها میخواستند با ایران روابط نزدیکی داشته باشند. طبیعتا وقتی میدیدند رفتار ما به گونهای است که دافعه ایجاد میکند، ملاحظات بسیار زیادی روی ایران داشتند.
*یک تضادی در این بین به وجود میآید، ما میگفتیم آقای یلتسین غربگراست و از طرفی شما میگویید ایشان نمیخواست ایران به سمت بلوک غرب سوق پیدا کند، این تضاد را چگونه حل میکنید؟
این تضاد نیست. ما اصطلاحا میگوییم کشورها یا شمسی هستند یا قمری؛ البته شمسیها کم هستند. یلتسین غربگرا دست از شمسی بودن برنداشته بود و میگفت: من به سمت غرب میروم اما ابتدا یارگیری میکنم و سپس به سمت آنها میروم. بنابراین محدودههایی را برای خود تعریف کرده بود و به غرب اعلام کرد که اجازه ورود به این محدودهها را ندارد. نمونه آنها را میتوان در جلوگیری از دخالت نظامی امریکا در کشورهای سابق بلوک شرق، فروش تسلیحات به آنها و مسائل منطقهای اشاره کرد.
*پس در آن دوران معتقد هستید که تحلیل ما از شرایط سالهای آخر شوروی و سالهای ابتدایی دولت آقای یلتسین اشتباه بوده است؟
بله، تحلیل ما واقعبینانه نبود. چه در مورد فروپاشی و چه در بحث ارتباط با کشورهای تازه استقلال یافته از شوروی و چه در مورد ازسرگیری روابط نوین با روسیه و شوروی بعد از کودتا باید بهتر عمل میکردیم. چراکه ما دوست نداشتیم گورباچف و یلتسین امریکایی باشند ولی در نهایت مشاهده میکنیم که آنها امریکایی نبودند و اگر هم بودند ما کاری نمیتوانستیم انجام دهیم. آنها منافع خودشان را میدیدند. وقتی که آقای یلتسین در دوره ریاستجمهوری براساس آمارهای رسمی حدود 80 مشاور امریکایی دارد، ما به عنوان ایران چه کاری میتوانستیم انجام دهیم. ما باید خودمان را با واقعیت تطبیق میدادیم و منافع خود را با آنها تنظیم میکردم نه اینکه به نوعی در سیاست آنها مداخله و نصیحت کنیم. آنها که به نصیحتهای ما گوش نکردند و تنها اتفاقی که رخ داد این بود که از ما ناراحت شدند و احساس کردند که ما آنها را اذیت یا گمراه میکنیم.
*چالشی که در آن دوره با روسیه داشتیم بر سر ارتباط ما با کشورهای تازه استقلال یافته از شوروی بودند که ما بدون در نظر گرفتن روسیه سعی کردیم به آنها نزدیک شویم و قصد داشتیم با ایجاد خط لولهای از آذربایجان به اوکراین گاز خود را به اروپا صادر کنیم، این موضوع چه ضربهای به روابط ما با روسیه وارد کرد؟
ما در یک جاهایی پس از فروپاشی چارهای جز این نداشتیم که روسیه را در ملاحظات و محاسبات خود قرار دهیم ولی دلمان نمیخواست که این کار را انجام دهیم. به مانند همین خط لوله؛ یا ایجاد یکسری اتحادهای گذرا و ناپایدار مثل ایران، آذربایجان و اوکراین، یا در مورد دیگر سهگانه ایران، آذربایجان و ترکمنستان؛ در تمام اینها ما سعی کردیم به روسها بگوییم که ما وارد منطقهای شدهایم که تحت نفوذ آنها بوده است و میخواستیم به گونهای روسیه را دور بزنیم. نمونه آن ایجاد خط لوله بود که حداقل باید دویست کیلومتر آن از خاک روسیه رد میشد. بنابراین روسها توافق سه جانبه ایران، آذربایجان و اوکراین را نه تنها عملی نمیدانستند بلکه آن را توهینآمیز تلقی کردند. در آن دوران بیشترین تحلیل این بود که روسیه ثبات ندارد. ما به عنوان سفیر همواره متهم بودیم. ما حتی در نشستی که آقای ولایتی هم آنجا حضور داشت، تحلیل من این بود که ما در خصوص رابطه با جمهوریهای تازه استقلال یافته تندروی میکنیم و روسیه را در نظر نمیگیریم. آقای ولایتی آن زمان به من گفت که شما هنوز در حال و هوای سفیر در شوروی هستی و باید بپذیری که دیگر نیستی؛ به این معنی که دیگر باید بپذیرید روسیه دیگر کارهای نیست. اما به لحاظ بینالمللی روسیه تبدیل به شوروی شد چرا که تمام الزامات بینالمللی آن را برعهده گرفت. ما که آنجا حضور داشتیم میدیدیم که روسها به تدریج در حال بازسازی خود هستند. اما تحلیل داخل این بود که ما میتوانیم روسیه را دور بزنیم اما عملا این اتفاق رخ نداد.
*کلید بحث تکمیل نیروگاه اتمی بوشهر از چه زمانی زده شد؟
کلید این کار در زمان شوروی زده شد. زمانی که وارد مسکو شدم، پیگیر توافق آقای هاشمی و گورباچف بودم که آنها در داخل ایران دو نیروگاه اتمی 440 مگاواتی بسازند. قبل از آن هم آقای هاشمی با چینیها توافق کردند که دو نیروگاه 300مگاواتی بسازند. همین مساله مقداری برای روسها عجیب بود که چرا در بحث هستهای که بسیار حساس است تنوع تکنولوژی میدهید. این توافق ما با شوروی بعد از واقعه چرنوبیل بود که همین مساله باعث شد وقتی که آقای هاشمی از مسکو بازگشت، عدهای در محافل سیاسی مطرح کردند که چرا ما با کشوری که واقعه چرنوبیل در آن رخ داده چنین توافقی کردیم و در طرف مقابل مسکو نیز اعلام میکرد که شما چرا با چینی توافق کردید که حتی یک نیروگاه در خارج از کشور خود نساخته و هرچه ساخته با کمک دیگران بوده است. اینها باعث شد که در داخل کشور تردید در این خصوص ایجاد شود. بنابراین نسبت به ساخت دو نیروگاه تردید ایجاد شد. از همین رو ابتدا تصمیم گرفته شد که روسها اول نیروگاه بوشهر را به اتمام برسانند سپس به دنبال ساخت دو نیروگاه برویم. حتی به نوعی این تعبیررا داشتیم که آنها این کار را نمیکنند چراکه ساختار آن غربی بود و 80 درصد فاز یک آن به اتمام رسیده بود. مشکل عمده آن عدم تطبیقپذیری دو تکنولوژی غربی و شرقی بود. اما آنها در نهایت مجبورشدند که بخشی از تکنولوژی را جایگزین کنند و حتی بخش دیگری را از آلمان خریداری کنند. با این وجود در قرارداد سال1994برای تکمیل نیروگاه بوشهر، آنها اصلا ساخت دو نیروگاه دیگر در توافق اولیه را از دستور کار خارج نکردند. مذاکرات فعلی برای ساخت نیروگاه جدید نیز بر مبنای همان توافق گذشته صورت میگیرد.
*روسها به نزدیکی روابط ما با کشورهایی مثل آذربایجان چگونه نگاه میکردند و در آن دوران ما چه جایگاهی برای خود قایل بودیم که برای بحرانی مانند قرهباغ وارد میانجیگری شویم و به توافق آتشبسی دست پیدا کنیم که تنها سه روز دوام داشته باشد؟
ذهنیتی وجود داشت، تا زمانی که روسیه بتواند خود را جمع و جور کند ما خیلی کارها میتوانیم انجام دهیم. اگر به اسناد آن زمان نگاه کنیم، زمانی که گورباچف انحلال شوروی را اعلام کرد و گفت دیگر من موضوعیتی برای حضور خود نمیبینم و اتحادیه جماهیر شوروی وجود ندارد که بخواهم من رییس آن باشم. ما همان روز استقلال شش کشور مسلمان جدا شده از شوروی را در اخبار ساعت2 بعدازظهر به رسمیت شناختیم و روسیه در آن نبود و تنها ما جمهوریهای مسلمان نشین را به رسمیت شناختیم. من به آقای واعظی که در آن زمان معاون وزیر بود اعلام کردم که این کار درستی نیست، چرا که روسیه نیازی به شناسایی ما ندارد ولی اگر ما شناسایی نکنیم در آینده روابط دچار مشکل میشویم، بنابراین تصمیم غلطی است و هرجایی را بخواهیم به رسمیت بشناسیم اولویت اولآن روسیه است. نهایت در اخبار ساعت هشت اعلام شد ایران استقلال جمهوری روسیه و شش کشور مسلماننشین را به رسمیت میشناسد. اساسا ذهنیتی وجود داشت که روسیه نمیتواند به راحتی خود را پیدا کند و با توجه به ارتباطاتی که از قبل ایجاد کرده بودیم، احساسمان این بود که میتوانیم جایگاه خود را در آنها پیدا کنیم چراکه روسگریزی در آنها خیلی زیاد بود. فلسفه نزدیکی ما نیز این بود. این جمهوریها اختلافاتی نیز داشتند که ذهن مقامات ما به سمت میانجیگری سوق پیدا کرد اما من به شخصه مخالف میانجیگری در قرهباغ بودم زیرا معتقد بودم این کار ما نیست وما با پدیده آنگونه که باید آشنایی نداریم و نمیدانستیم چه چیزی پشت پرده در جریان است. ما فقط ظاهر جریان را میدیدیم، من حتی به صورت جدی با سفر آقای ولایتی به آذربایجان و ارمنستان مخالفت کردم. وقتی آقای ولایتی به آذربایجان سفر کرد به تدریج فهمید که اصلا کار دست آذربایجان نیست و آنها چندان قدرت تصمیمگیری ندارند، حتی اختیار قرهباغ هم نداشتند. زیرا آقای ولایتی تصمیم گرفت به قرهباغ برود، 24 ساعت ایشان را معطل کردند و درنهایت اعلام کردند که روسها اجازه نمیدهند که شما به آنجا بروید.
*واکنش روسها به این اقدامات ما چه بود؟
احساس من این بود که آنها تنها نشستند و تماشا کردند زیرا میدانستند که اتفاقی نخواهد افتاد. زمانی که آقای ولایتی به ارمنستان آمد و به محل اقامت رفتیم، خود ایشان متوجه شده و به من که برای سفر در ارمنستان حضور داشتم اعلام کرد که اشتباه کردند. حتی سران دو کشور وقتی به تهران آمدند و به توافق آتشبس رسیدند، روسها باز سکوت کردند زیرا میدانستند این توافق عملیاتی نخواهد بود. بسیاری معتقدند که اختلافات این کشورها به نوعی با هم گره خورده که هیچگاه نتوانند با یکدیگر به تفاهم برسند.
*ما در آن دوره در مقاطعی با روسیه بودیم و در مقاطعی بر روسیه، به مانند جریان حمله ارمنستان به نخجوان و همصدایی ما با ترکیه و اروپا علیه این اقدام که به نظر میرسید با حمایت روسیه انجام گرفته است و از سویی دیگر پس از فعالیتهای پان ترکیستی ترکیه ما هم صدا با روسیه علیه ترکیه موضع میگیریم، سیاست خارجی ما در آن دوره چگونه برنامهریزی شده بود که تا این حد تناقض داشتیم؟
وقتی بنای ما این است که در میدان رقابتی که رقبای خیلی جدی در آن حضور دارند قرار بگیریم، در بحث ارتباط با جذب شش جمهوری مسلمان نشین استقلال یافته از شوروی، این رقابت هم بین ما و روسیه و هم بین ما و ترکیه رخ داد. نمیگویم که ناخواسته بود اما هرطرف دیگری را به وادی دیگر میکشید. تصور ما در این رقابت این بود که با اهرم روسها میتوانیم ترکها را بزنیم و با اهرم ترکها، روسیه را به چالش بکشیم.
*آیا این عدم ثبات به ما ضربه نمیزد؟
خیلی جاها به ما ضربه زد. تحلیل من این است که ما نتوانستیم از فرصت پس از فروپاشی برای دسترسی به منافع خود استفاده کنیم. اسراییل به راحتی وارد این منطقه شد که اصلا به نفع ما نبود، ترکیه پرقدرت حضور پیدا کرد. ما تنها یکسری اقدامات شکلی انجام دادیم. این سوالاتی که شما میکنید، عملا برای بدترین دوره کاری من بود. این روسگریزی حتی در بدنه وزارت خارجه ما نیز نفوذ پیدا کرده بود. کشورهای تازهاستقلال یافته تبدیل به نور چشمیهای وزارت خارجه شده بودند تا روسیهای که سابقه چندصدساله رابطه با آنها را داشتیم. ما بسیار سرخوش شده بودیم از اینکه تعدادی کشور اضافه شده که به ما روی خوش نشان میدهند. ما در بسیاری از موارد بیشتر از خود این کشورها برایشان دل میسوزاندیم. ما اینها را به زور عضو اکو کردیم، به زور عضو سازمان کنفرانس اسلامی کردیم. ما سردرگمی بسیار شدیدی پس از فروپاشی داشتیم و تبعات آن را هم تحمل کردیم. ما اگر وارد این فضاها نمیشدیم و سنجیده عمل میکردیم به طور مثال در خزر دچار این همه مشکل نمیشدیم. ما برای کشورهایی که به حاشیه خزر اضافه شده بودند به حدی دل سوزاندیم که روسیه حق آنها را ضایع نکند که در نهایت حق خودمان ضایع شد. اینها واقعیتهایی بود که در آن دوران جریان داشت.
*با تمام این تفاسیر ما میتوانیم با روسیه به عنوان همسایه شمالی روابط استراتژیک داشته باشیم؟
بحث روابط استراتژیک ایران و روسیه به تناوب در محافل مختلف مطرح میشود. من خودم به هیچوجه اعتقادی به این بحث ندارم چرا که چنین چیزی نشدنی است. شاید تعریف من از روابط استراتژیک متفاوت است زیرا ما به همان میزان که با روسیه فصل مشترک و نزدیکی داریم، به همان میزان موارد اختلافی داریم که از بین نرفته است. زمانی که ما از روابط استراتژیک سخن میگوییم، یعنی باید به پای یک دیگر جان داد. به طور مثال روابط امریکا و اسراییل این گونه است. ایجاد روابط استراتژیک کم اتفاق میافتد، البته شاید تعریفها متفاوت باشد. آیا ما میتوانیم روسیه هر کاری میکند پای آن بایستیم یا بالعکس؟ چنین چیزی نیست. روسیههمسایه شمالی ما است که ما نه تنها میتوانیم بلکه باید بتوانیم روابط خوب و معقول حسن همجواری و توام با منافع ملی داشته باشیم. هرکسی این را منکر شود در سیاست خارجی دچار مشکل است، البته هیچ کس به صورت تئوریک با آن مشکلی ندارد اما کماکان به صورت عملی با آن مشکل داریم و آن گونه که باید شاید تعریف مشخصی از میزان روابط نداریم و یک جاهایی نمیتوانیم با روسها کار کنیم و یک جاهایی باید کار کنیم. روابط ما با روسیه نباید ابزار دست دیگران قرار گیرد. نه ما و نه روسیه استفاده ابزاری از روابط انجام ندهیم. ما باید یک حدی از روابط را تعریف کنیم و به آن پایبند باشیم.
10