استقبال روزنامه اصولگرا از موضع «مسئولانه» خاتمی درباره اعتراضات؛ دعوت به «گفتوگو برای بازآفرینی اپوزیسیون چهارچوبمند»
براندازی نه ممکن است نه مطلوب، این جمله اصلی سخنان اخیر سیدمحمد خاتمی است که اخیرا در میان جمعی از اهالی سیستانوبلوچستان بیان کرده است، عبارتی که اگر بهمثابه یک متنِ صرف با آن مواجهه داشته باشیم باید آن را مسئولانه خواند و به شکل مطلق از آن استقبال کرد
آقای خاتمی میتواند و باید اشتباهات را جبران کند، همانطور که هرکس از سیاسیون و دولتها تا حاکمیت و... برای برونشد از این وضع باید نقصانها و کمکاریها را جبران کنند، خوب است شورای نگهبان هم فکر کند مثلا با انتخابات ۱۴۰۰ چه کرد که لاغرترین دموکراسی تاریخ انقلاب را دیدیم و سیاست را بهمحاق فرستادیم. صداوسیما فکر کند که در ادوار گوناگون خصوصا در دوره اخیر چه کرده و مهمتر چه کارهایی نکرده است که امروز شاخص مرجعیت رسانهای در چنین وضعی قرار دارد، ز غوغای جهان فارغان پایداریچی ببینند با دستگاه تولید نفرتی به نام طرح صیانت چه میزان تولید خشونت کردهاند، ستاد احیای امربهمعروف فکر کند که آیا میتواند وضعیت حجاب در خیابانها را به اوضاع قبل از شهریور ۱۴۰۱ برگرداند یا نه؟ همگی سعی بر جبران داشته باشیم...
براندازی نه ممکن است نه مطلوب، این جمله اصلی سخنان اخیر سیدمحمد خاتمی است که اخیرا در میان جمعی از اهالی سیستانوبلوچستان بیان کرده است، عبارتی که اگر بهمثابه یک متنِ صرف با آن مواجهه داشته باشیم باید آن را مسئولانه خواند و به شکل مطلق از آن استقبال کرد، اما اگر سراغ بافتار یا اصطلاحا context برویم، ملاحظات جدیدی شکل میگیرد.
در تحلیل گفتمان همیشه تاکید میشود که در تفسیر یک متن باید هم به چهارچوب یا زمینهای که آن نوشته یا گفتار در آن بستر بیان میشود، توجه کرد و هم به دانش زمینهای و پیشینهای که درخصوص گوینده یا نویسنده و حتی خود متن وجود دارد. درواقع تحلیل سهضلع دارد؛ متن به ماهو متن، بافتار و پیشینه.
اول بیایید چند نکته را درباره context سخنان خاتمی با هم مرور کنیم:
۱- رئیسجمهور اسبق ایران ۵۰ روز بعد از آغاز اعتراضهای رادیکال و خشن خیابانی به شکل جدی به میدان آمده است.
۲- خاتمی درحالی این سخنان را میگوید و براندازی را نامطلوب میداند که کار پیچیده تحلیلی نداشته و صحنه از همیشه شفافتر است، دیگر با چشم غیرمسلح هم میتوان رد پای جانیان دهه ۶۰ و ریالهای سعودی را دید و صفیر گلولههای ام۱۶ آمریکا را شنید و دست افشاندن و پا کوبیدن نوکانها و بیبی در تلآویو را نظاره کرد.
۳- خاتمی در وضعیتی براندازی را ناممکن میداند که در روزهای آغازین اتفاقات اخیر صفحه منسوب به او در فضای مجازی بهشکل تمامقد از تجمعات حمایت کرده و تعابیری اسطورهگونه درباره بانیان آن بهکار برده بود.
۴- همین سخنان نسبتا مسئولانه و واقعگرایانه درخصوص ناممکن و نامطلوب بودن براندازی در شرایطی بیان شده که تا این لحظه موضع افرادی چون رئیس دولتهای نهم و دهم یا ناطقنوری رقیب انتخاباتی خاتمی در سال ۷۶ که هر دو بهلحاظ خاستگاه سیاسی اصطلاحا اصولگرا حساب میشوند (یا حداقل میشدند) هزینه ندادن و سکوت مطلق بوده است.
درخصوص دانش زمینهای و پیشینه هم نکاتی وجود دارد که احتمالا بدون دانستن آنها تحلیل سخنان خاتمی ناقص خواهد بود، نکات مهمی که هسته مرکزی استدلال این یادداشت است.
اجازه بدهید همین اول حرف آخر را بزنم، قرار نیست اینجا کهکشانی به ماجرا نگاه کنیم، نمیخواهم به جلسه و ملاقات انجامنشده یا انجامشده با سوروس و... سرک بکشم، مساله ما اینجا سیاستورزی واقعگراست، فهم من در شرایط فعلی این است که باید از همین چند خط سیدمحمد خاتمی، البته با در نظر گرفتن ابعاد مختلف و تکوجهی ندیدن ماجرا استقبال کرد، حتی قرار هم نیست با نبش قبر تاریخ دعوای مبتذل و تاریخمصرف گذشته اصولگرا-اصلاحطلب را بازتولید کنیم، همانگونه که قبلا هم نوشتیم عمیقا معتقدیم سیاستورزی زیرزمینی و انسداد مجاری رسمی اقدام ِسیاسی نتیجهاش میشود قشونکشی خیابانی، لذا باید از هر کُنشی که این میز بازی باخت-باخت را به هم بزند، استقبال کرد.
طرح این ۶ سوال که بهنوعی بازخوانی دانش زمینهای اظهارات خاتمی هم هست، تلاشی برای یادآوری خطاهایی است که در شکلگیری وضع موجود در حدوحدود خود موضوعیت داشتهاند؛ خطاهایی که اگر اصلاح و جبران شوند میتوانند باب گفتوگو برای شکلگیری اپوزیسیون چهارچوبمند را فراهم کنند.
۱- تجربه زیسته ۱۳۷۸، تجربه تلخ براندازی بود؟
اینکه سیدمحمد خاتمی میگوید براندازی ممکن نیست، احتمالا نتیجه تجربه زیسته تیر ۷۸ است، تجربه به اضمحلال کشاندن کنش دانشجویی و به مَذبح کشاندن نیروی پرریسک و به تعبیری هزینهپذیر دانشگاه به قتلگاه رادیکالیسم، تجربه تلخ و پرهزینهای که نمیتوان از نقش عناصر امنیتی دولت دوم خرداد در پیش برد آن بهعنوان بخشی از پروژه کاسبکارانه فشار از پایین برای چانهزنی در بالا چشمپوشی کرد؛ رخدادی که در کتاب خاطرات مرحوم هاشمی هم به نقش پررنگ دفتر رئیسجمهور وقت در شکلگیری آن اشاره شده است.سیاستی که در آن دانشگاه و جریانی دانشجویی بهمثابه دستمال استنجا فرض شد که بعد از مصرف به وقیحانهترین شکل گفتند مُرده است و به سطل زباله رهنمونش کردند، جریان دانشجویی از آنجا به بعد علیرغم همه تلاشها برای احیا زخمی ناسور به جانش افتاد که سالهاست ضمادی برایش پیدا نشده است، سیاستزدگی رادیکال آن روزها چنان تصویری از کنشگری دانشجویی ساخت که محو کردن تصویر آن جزء دشوارترین کارهاست، رکیک شدن اعتراض دانشگاهی در پاییز ۱۴۰۱ شاید انعکاس اجرام تهمانده و تهنشین شده همان رادیکالیسم در شمایل نوین و در دنیای منفجرشده از ارتباطات و منزجرشده از خشونت باشد.
۲- چرا داس را از دست انحصارطلبان نگرفتید؟
خطکشی میان مردم و دستهبندی به خودی و ناخودی و کشاندن نزاع میان گروههای بنیادین اجتماعی مثل خانوادهها مصیبتی است که این روزها بهعنوان یک پدیده جانکاه کشور را در معرض آسیب قرار داده است. نمیخواهم بگویم نخستینبار این دیوارکشی میان مردم در دوره یاران خاتمی پدید آمد، اما شاید بتوان گفت سیستماتیکترین نوع آن در آن روزها شکل گرفت، پیام دوم خرداد را نگرفتهاید، پُتکی بود که بر سر هر کنشگر سیاسی متفاوتی فرود میآمد و داسی بود در دست مدیران دولت برای درو کردن هر مدیری که جور دیگری فکر میکرد و دنیا را میدید.
پیام دوم خرداد اسم رمز انشقاق سیاسی و زیر ضرب قرار دادن مذهبیها و ارزشیها در دانشگاه و فرهنگ و هنر و محیطهای روشنفکری شده بود و عاملی برای تشدید رادیکالیسم و تکمیل چرخه خشونت.
۳- چرا به صندوق رای شلیک کردید؟
بیایید به ۱۳ سال قبل برگردیم، همان شبی که هنوز صندوقهای رای انتخابات ۸۸ گشوده نشده، اما مهندس سوسیالدموکرات خلاف همه مشاهدات و نظرسنجیها از پیروزی قطعی خود با نسبت آرا بسیار زیاد خبر میدهد. در دنیای موازی فرض کنید سیدمحمد خاتمی چهره محبوب آن روزهای اصلاحطلبان و گزینه اصلی برای رقابت با محمود احمدینژاد و سرکار گذاشتهشده توسط حلقه حامیان موسوی هم همان شب کنفرانس خبری میگذاشت و خطاب به بدنه اجتماعی خود اعلام میکرد تا اعلام نتایج رسمی صبر کنید، اگر سندی مبنیبر تقلب پیدا کردیم به مراجع قانونی ارائه میدهیم یا حتی رسانهای میکنیم، مردم بهجای ریختن به خیابان مسیرهای قانونی را انتخاب کنید، یا مثلا وقتی برایش مسجل شد که تقلب نشده بهجای آنکه آن را در جلسه خصوصی زیرگوش چند فعال سیاسی نجوا کند در فضای عمومی اعلام میکرد، آیا اساسا چیزی به نام زیست سیاسی خیابانی شکل میگرفت؟ و چنین بدعتی پیریزی میشد؟
۴- میدانستید نویسنده اصلی کتاب هنر تحریمها شما هستید نه ریچارد نفیو؟
اجازه بدهید، فعلا با ۸۸ کار داریم، در همان دنیای موازی تصور کنید خاتمی عطای بدنه اجتماعی رادیکال را به لقایش میبخشد و خیلی جدی جلوی خیابانی شدن سیاست را میگیرد، بعد از اعلام حمایت رسمی اوباما از سیاستورزان خیابانی، خاتمی ضمن تاکید بر پیگیری مطالبات از طریق قانون بیانیه تندی علیه اوباما میدهد و میگوید ما لباس چرکهایمان را در تشت همسایه نمیشوییم، چه برسد به تو، انتخابات ما هرچه باشد به تو ارتباط ندارد، تویی که چندماه قبل از انتخابات در نامهای از دوستی و حل شدن مشکلات گفتهای مشکلات ما به خودمان مربوط است و با این کار گامی بلند برای جمع کردن کف خیابان برمیداشت.
در چنین شرایطی بعد از یک انتخابات بینظیر با مشارکت ۸۵ درصدی که نصابهای دموکراسی در دنیا را جابهجا کرده است، آیا اوباما بهخود اجازه طراحی تحریمهای بیسابقه را میداد؟ تحریمهایی که چه بخواهیم و چه نخواهیم سهم مهمی از ناکارآمدی اقتصادی سالهای اخیر داشته است، تحریمهایی که کمر هر اقتصادی را میشکند.
۵- به منطق برجامیان و نابرجامیان و انباشت ناکارآمدی اعتراضی نداشتید؟
مردم و ایدهها به دودسته برجامیان و نابرجامیان تقسیم میشوند، این فقط یک جمله ساده از سعید حجاریان در دولت اول حسن روحانی، دولت ائتلافی بازندگان ۸۸ -که با گارانتی و چک سفید امضای خاتمی شکل گرفته بود- نبود.
این گزاره حتی فقط دستورالعملی برای دوپاره سازی مجدد مردم ایران بعد از مکانیسم جناحپرستانه پیام دومخرداد هم نبود، بلکه یک ساختار برای سادهسازی مفاهیم پیچیده حکمرانی و توجیهی برای انباشت ناکارآمدی در دولتهای حامی خاتمی و شرکا بود. مساله شاید قدری گنگ بهنظر برسد به این فرآیند دقت کنید:
ترجمه برجامیان چیست: ما برای اداره کشور یک راه بیشتر نداریم و آن هم گره زدن همهچیز اقتصاد و سیاست و فرهنگ و... به سیاست خارجی و بعد گره زدن آن به حزب دموکرات آمریکاست که این هم منطق همه سیاستگذاریهای ما را صورتبندی میکند، سیاستی که مثل راه رفتن در ارتفاع دویستمتری روی طنابی است که یکطرفش را به انگشت اشاره کسی گرهزدهایم که هرلحظه میخواهد ما را به ته دره پرت کند، هرکس این منطق را قبول دارد برجامی است و از ماست، هرکس قبول ندارد نابرجامی است و باید در رسانه و سیاست و... هجو و مبتذل شود.
این ایده که تا آخرین لحظه حضور حسن روحانی در کاخ سرخ پاستور پروژه مبنایی دولت بود، هیچ گاه بهشکل جدی موردانتقاد سیدمحمد خاتمی قرار نگرفت.
۶ -چرا همیشه دیری؟
برخی سیاستورزی خاتمی را بر مبنای یک منطق دیالکتیکی نه این و نه آن، هم این و هم آن خوانش میکنند، مدلی که هم فرصت ایجاد میکند، هم تهدید؛ فرصتش همیشه در مرز بودن است و تهدیدش تذبذب و دیر رسیدن، تنظیم چنین سیاستورزیای دشوار است، مثل همین رویداد اخیر که صحنه خیلی قبلتر از روز پنجاهم که آقای خاتمی به ماجرا رسید روشن بود، حتی سیاستمدار کمتجربهتری نسبت به آقای خاتمی مثل جناب سیدحسن خمینی هم همان روزهای اول نوشت که هتاکی و توهین به رهبری گفتوگو و حل دوسویه بحران را ممتنع و دشوار میکند، بالاخره دیر آمدنها هزینه سیاستورزی را بالا میبرد.
جبران کنیم...
این سیاهه را که تنها به ۶ موردش بسنده شد میتوان ادامه داد، بالاتر هم نوشتم که قصد این چندخط نه بازتولید یک دوگانه مصرفشده است و نه دمیدن در فضای سرزنشگری است، که انصافا اگر به خانه و خیابان بنگریم فرصت چنین کاری را نداریم.
غرض بازخوانی اشتباهاتی بود که میتوان با اصلاح و جبران آنها راه گفتوگو برای بازآفرینی اپوزیسیون چهارچوبمند را گشود، آقای خاتمی میتواند و باید اشتباهات را جبران کند، همانطور که هرکس از سیاسیون و دولتها تا حاکمیت و... برای برونشد از این وضع باید نقصانها و کمکاریها را جبران کنند، خوب است شورای نگهبان هم فکر کند مثلا با انتخابات ۱۴۰۰ چه کرد که لاغرترین دموکراسی تاریخ انقلاب را دیدیم و سیاست را بهمحاق فرستادیم. صداوسیما فکر کند که در ادوار گوناگون خصوصا در دوره اخیر چه کرده و مهمتر چه کارهایی نکرده است که امروز شاخص مرجعیت رسانهای در چنین وضعی قرار دارد، ز غوغای جهان فارغان پایداریچی ببینند با دستگاه تولید نفرتی به نام طرح صیانت چه میزان تولید خشونت کردهاند، ستاد احیای امربهمعروف فکر کند که آیا میتواند وضعیت حجاب در خیابانها را به اوضاع قبل از شهریور ۱۴۰۱ برگرداند یا نه؟ همگی سعی بر جبران داشته باشیم...