استاد سابق علوم سیاسی در دانشگاه تهران تحلیل کرد
دلایل فروپاشی ابرقدرت شوروی
«مشکل اینجا بود که حاکمیت اتحاد شوروی به حدی بسته و رادیکال بود که افرادی مانند پوتین اصلا موافق این قبیل اصلاحات گورباچف نبودند و بر این باور بودند که این اقدامات، آینده سیاسی آنها را دستخوش تغییر قرار میدهد و همین نگرانشان کرده بود؛ لذا در برابر گورباچف و بعد از آن بوریس یلتسین صف آرایی و ایستادگی کردند. اما دیگر دیر شده بود.»
سی و یک سال پیش در چنین روزهایی، ابرقدرت شرق سقوط کرد. در اواخر دهه ۱۹۸۰ چشمهای مردم شوروی به چیزهایی باز شده بود که مقامات سالها تلاش کرده بودند مخفی کنند؛ با ممنوع کردن سفرهای خارجی، انداختن پارازیت روی رادیوهای خارجی و سانسور آثار ادبی و تصاویر خارجی.
درست است که گورباچف با بهبود روابط با غرب به جنگ سرد پایان داد، اما هر قدر در سطح بینالمللی مورد تحسین قرار میگرفت، در کشور خودش نامحبوب میشد. سرانجام گورباچف در کودتایی نافرجام، در خانه ییلاقیاش بازداشت شد؛ در دسامبر ۱۹۹۱ از سمت ریاستجمهوری استعفا داد و اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید.
در سالگرد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فرارو در گفتگو با صادق زیباکلام به بررسی دلایل و ریشههای این رخداد تاریخی پرداخته است:
صادق زیباکلام، استاد سابق علوم سیاسی در دانشگاه تهران عنوان کرد: «نظام اتحاد شوروی بر پایه یک ایدئولوژی به نام «مارکسیست-لنینیست» شکل گرفت که نتیجه انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بود. وقتی میگویند یک نظام عمیقا ایدئولوژیک بود، به این معنی است که نگاهش به جهان در هر حوزهای ماننده سیاست، اقتصاد، روابط بین الملل و... از دریچه ایدئولوژی «مارکسیست-لنینیست» بود؛ لذا هیچ ایده و فکر دیگری برای رهبران حزب کمونیست شوروی قابل پذیرش نبود.»
وی تصریح کرد: «به همین دلیل هم هر نگاه و انتقادی را با برچسبهایی مانند «عوامل آمریکا و انگلیس بودن» یا «جاسوسان سازمان سیا و Mi۶» بودن، پاسخ میدادند و به شدیدترین مجازاتها محکوم و با تمام قدرت سرکوب میکردند. در واقع همه مخالفان و منتقدان شوروی یا کشته شده بودند یا در زندان و اردوگاههای بازآموزی به سر میبردند. حتی برخی آمارها حکایت از کشته شدن هزاران نفر از مخالفان و منتقدان در دوران استالین دارد که بعد از دادگاههای نمایشی اعدام شدند.»
او تاکید کرد: «واقعیت این است که نظام کمونیستی شوروی هم مانند باقی نظامهای ایدئولوژیک خیلی از واقعیتهای موجود در کشور یا جامعه جهانی را نمیدید و به درستی آنها را تشخیص نمیدادند. در همان دوران شرایط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی داخل اتحاد جماهیر شوروی کامل عیان بود، اما آنها به درستی وضعیت را تحلیل نمیکردند و شاید هم اصلا متوجه نمیشدند. این در حالی بود که عملا تمام حوزهها را حزب کمونیست در اختیار داشت. یعنی نیروی نظامی و امنیتی، رسانهها، اقتصاد و... همه در خدمت و اختیار حزب حاکم بودند.»
این تحلیلگر مسائل سیاسی افزود: «البته این نکته را هم اشاره کنم که در شوروی که انقلاب رخ داد به خصوص در زمان جنگ جهانی دوم که آلمان نازی به شوروی حمله کرد، تا یک مدتی شرایط واقع بینانه در این کشور به وجود آمد. اما بعد از آن به صورت مداوم طرفداران و اعضای حزب کمونیست، غرق در همین توهمات بودند. نسل اول ابتدا دچار ریزش شدند و کم کم مردند، اما نسلهای بعدی که در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی متولد شدند، نگاه مثبتی به حاکمیت شوروی نداشته باشند.»
وی ادامه داد: «از سوی دیگر، شوروی در داخل حاکمیت هم با مشکلات اساسی اقتصادی مواجه بودند. آنها توانسته بودن طی مدت حاکمیت حزب کمونیست از لحاظ نظامی پیشرفتهای بسیاری داشته باشند. حتی آخرین موشکهای قاره پیمای آنها که معروف به SS۲۲ بودند، فوق العاده پیشرفته و دقیق بودند.
اما از طرف دیگر، آنها حتی در تولید کالاهایی مانند کفش هم با مشکل مواجه بودند. به همین دلیل شوروی یکی از بازارهای جذاب و درآمدزا برای کفش ملی ایران بود. آنها حتی در تامین مواد غذایی مردم شوروی هم عملکرد و خروجی مناسبی نداشتند. عرضه مسکن و مواد غذایی کافی نبود. فرهنگ مصرف گرایی و کمبودهای کالاهای مصرفی روزبه روز افزایش پیدا میکرد اینها نتیجه نظام بازار بدون قیمتگذاری بود، که دلهدزدی در اموال دولتی و رشد بازار سیاه را ترویج میداد. از طرف دیگر هر آنچه از اجزای اقتصاد در شوروی وجود داشت در اختیار دولت بود. بانکها، صنایع و... همه را دولت مدیریت میکرد.»
زیبا کلام افزود: «لذا به هر اندازه که زمان میگذشت هم در داخل شوروی و هم درون باقی کشورهای اردوگاه کمونیست مثل چک اسلواکی، مجارستان، لهستان و... نسلهایی که متولد میشدند مانند نسلهای جدید در شوروی، اصلا نگاه مثبتی به نظام حاکم نداشتند. اما همانطور که عرض کردم، به دلیل اینکه قوای مسلح در اختیار حزب کمونیست بود، هرگاه اعتراضی رخ میداد، به شدیدترین شکل ممکن سرکوب میشد. آنها تمام آن سالها با قدرت و قلع و قمع مخالفان و معترضان توانسته بودند صدای آنها را خفه کنند و به بقای خودشان ادامه دهند.»
وی تاکید کرد: «با همه اینها همانطور که میدانید یک بخش اعظم دلایل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ریشه در اقتصاد این کشور داشت. یعنی اعتراضات از وضع اقتصادی در کنار اعتراضات حقوق بشری و سیاسی و اجتماعی، این کشور را به سمت فروپاشی سوق داد. اما در اوایل دهه ۸۰ میلادی گورباچف که به قدرت رسید با توجه به اینکه متوجه معضلات عمیق شوروی شده بود و میدانست که این شرایط نمیتواند تا ابد ادامه پیدا کند، دست به یک سری اصلاحات زد. گورباچف معتقد بود که برنامههای اصلاحات اقتصادی او که به اسم پرسترویکا معروف بود، میتواند منجر به بهبود زندگی مردم شوروی شود.»
این تحلیلگر سیاسی افزود: «گورباچف دو برنامه برای اصلاحات داشت به نامهای گلاسنوست و پرسترویکا. در بخش اقتصادی گروباچف تلاش کرد بخشهایی از اقتصاد آدام اسمیت یا همان اقتصاد آزاد را وارد اقتصاد اتحاد شوروی کند و در بخش سیاسی و اجتماعی هم آزادیهایی به مردم شوروی داد. به عنوان مثال کنترل مطبوعات و سرکوب انتقاد از دولت همیشه بخش مهمی از نظام شوروی به حساب میآمد، لذا گورباچف در یکی از اصلاحات خود، بسیاری از محدودیتهای نشریات را برداشت و هزاران نفر از زندانیان سیاسی را آزاد کرد. در حوزه اقتصاد هم مثلا مالکیت خصوصی بر بعضی کسب و کارها مجاز اعلام کرد.»
او ادامه داد: «اما مشکل اینجا بود که حاکمیت اتحاد شوروی به حدی بسته و رادیکال بودن که افرادی مانند همین آقای پوتین اصلا موافق این قبیل تغییرات نبودند و بر این باور بودند که این اقدامات، آینده سیاسی آنها را دستخوش تغییر قرار میدهد و همین نگرانشان کرده بود؛ لذا در برابر گورباچف و بعد از آن بوریس یلتسین صف آرایی و ایستادگی کردند. اما دیگر دیر شده بود. زیرا کشورهای اروپای شرقی مثل مجارستان و چک اسلواکی و اوکراین و... به علاوه جمهوریهای وابسته به اتحاد شوروی مثل آذربایجان، ترکمنستان، قزاقستان و... جدا شدند و مردمان آنها بعد از اینکه چند دهه زیر سلطه شوروی بودند، دیگر حاضر نبودند ارتباطی با این کشور داشته باشند. در نهایت هم به سقوط دیوار برلین و فروپاشی شوروی منجر شد.»
وی تصریح کرد: «اما این لابهلا پوتین موفق شد، بر روی خرابههای سیاسی حزب کمونیست یک حکومت جدید ایجاد کنند. دلیلش این بود که بیثباتی و هرج و مرج، برخی سیاستمداران روس به ویژه سنتیها را به این فکر انداخته بود که درست است در زمان شوروی مشکلاتی وجود داشت، اما ثبات و قدرت وجود داشت. اما این بیثباتی و هرج و مرج کل روسیه را با مشکل مواجه خواهد کرد؛ لذا به سراغ حمایت از پوتین رفتند که تا حدود زیادی هم گرایشهای نزدیک به خودشان داشت.»
زیباکلام در پایان گفت: «البته ایده این افراد تاحدود زیادی احیای دوباره شوروی بود. زیرا آنها از همان نسلی بودند که همچنان به کمونیست و انقلابهای بلشویکی اعتقاد داشتند. اما اکثر آنها پیرمردهای باقی مانده از نظام کمونیستی بودند که بعد از مدتی مردند. از آن طرف پوتین هم یک تعداد از فعالان اقتصادی را آزاد گذاشت که علاوه بر ثروت اندوزی خودشان، شرایط اقتصادی روسیه را هم بهبود دهند. اما الان دوباره نسل جدید روسیه که حالا در دانشگاهها هستند و قشر روشنفکر تشکیل میدهند، مخالفان رئیس جمهور فعلی روسیه هستند و پوتین هم نشان داده است که مخالفان جدی خود را در نهایت به یک شکلی از سر راه خود برمیدارد؛ لذا به نظر میرسد از نظر سیاسی باز هم همان اتفاقات دوران شوروی در حال تکرار است.»