روز چهارشنبه یگانی از تیپ ۸۲۸ بیسلماخ، در حال گشتزنی در محله تلالسلطان در رفح بود که با سه رزمنده فلسطینی درگیر میشود و به شهادت رهبر ارشد حماس میانجامد.
ایشان در لحظه اخر چوبدستی را به اسراییل پرت کردند که نماد عصای حضرت موسی است که به سمت آنها پرت شده و نارضایتی حضرت موسی و مثل حضرت سلیمان که یک سال بر روی عصا تکیه داشتند .کپی محفوظ
۲۴۸۰۸
گلخونه مال حضرت ابراهیم بوده ¡!!!عصای حضرت موسی و هیبت ایشان که آقای سنوار هم اسراییل از هیبت ایشان لحظه آخر ترسیده نزدیک شود و کل رسانه ها گفتند و حضرت موسی با ابهت بوده وگرنه کاخ نشینی مال شاهانه نه پیامبران. حضرت موسی عصا را پرت کرده و به شکل مار. شده و ..آن هیبت لحظه آخر ایشان با نقاب شبیه اولیا و عصا و شهامت
داستان حضرت ابراهیم را بجای حضرت موسی میگی.پیامبران شاهان نبودند که خرابه بگی اتفاقا بیت الاحزان ذاشتند..حضرت موسی عصایش. پرت کرد و تبدیل به اژدها شد و حرکت ایشان در پرتاب عصا لحظه آخر نماد موسایی بوده و حضرت موسی. عصا داشته که در قرآن و تورات امده و چیزی که نمی دانی اینه حضرت موسی هیبت داشتند و لحظه آخر صهیونی ازهیبت السنوار ترسیده.سربازان صهیونی دایم می گفتند حماس میترسیم ..آن جذبه شبیه پیامبران و سر و صورت پوشیده شبیه نقاب پیامبران و آن صلابت و شجاعت مورد تحسین جهان شد .
آنطور که دشمن گفته و تصاویر نشان میدهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما اینگونه بوده: پیرمرد، تنها بود و بیکس و البته شجاع و نترس. جوانهای دشمن محاصرهاش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شکست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد. فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پلهها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بیرمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک اینها را عقب راند.
شکستگی استخوانها و خونریزی، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این مرد تسلیم ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهرهاش را با چفیهای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد.
تکتیرانداز دشمن به پیشانیاش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خونریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته. در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعایش به شهادت رسیده است.
فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونلها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است.
عجب دکوراسیون عجیبی برای پایانبندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا... حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانهای از خوشحالی در آنها نیست؛ چهرههایشان بهتزده است.
ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیمهایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیمها، گلستان است و خوشا به حال اینان.
همیشه، خورشید در سپیدهدم خود، از میان خون برمیخیزد. آنان که سرخی شفق را میبینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.اری برادر سنوار تا ابد زنده می ماند
آقای مرتضی عسگری چقدر زیبا نوشتید برادر،نفستان گرم،لحظه باشکوه شهادت شهید سنوار را چقدر دلنشین توصیف کردید،خدا کند آخر کار من هم شهادتی چنین باشکوه باشد
..لحظه اخر خدا عصای موسی دست ایشان داد ایشان در لحظه اخر چوبدستی را به اسراییل پرت کردند که نماد عصای حضرت موسی همچنانکه ایشان عصابشان را پرت کردند و تبدیل به اژدها شد و کنایه ای است که نارضایتی حضرت موسی از قوم بنی اسراییل تحریفی صهیونیسم را میرساند .. مثل حضرت سلیمان که یک سال به عصا تکیه داشتند و دیوان هراسان بودند عصای سلیمانی که کالبد حضرت سلیمان هم تا یکسال به عصا تکیه دادند و ایشان هم یک سال مقاومت کردند و صهیونیستها می ترسیدند
۲۴۸۰۸
فاطمه حیدری اردبیل
تشکر از تحریریه محترم
ایشان در لحظه اخر چوبدستی را به اسراییل پرت کردند که نماد عصای حضرت موسی است که به سمت آنها پرت شده و نارضایتی حضرت موسی و مثل حضرت سلیمان که یک سال بر روی عصا تکیه داشتند .کپی محفوظ
۲۴۸۰۸
فقط آخرش که نوشتی کپی محفوظ! خخ
فقط گستاخی نمی کردی نمی شد .به تو چه مربوط ..من نظراتی داشته ام صدا سیما فرستادم بعد دیدم کارگردانی با تغییر و کپی واژه هاش مستند ساخته
این که خیلی با اون داستان قبلی فرق داره. کلاش چسب زده و ساختمان خرابه و غیره اینجا گلخونه داره
گلخونه مال حضرت ابراهیم بوده ¡!!!عصای حضرت موسی و هیبت ایشان که آقای سنوار هم اسراییل از هیبت ایشان لحظه آخر ترسیده نزدیک شود و کل رسانه ها گفتند و حضرت موسی با ابهت بوده وگرنه کاخ نشینی مال شاهانه نه پیامبران. حضرت موسی عصا را پرت کرده و به شکل مار. شده و ..آن هیبت لحظه آخر ایشان با نقاب شبیه اولیا و عصا و شهامت
داستان حضرت ابراهیم را بجای حضرت موسی میگی.پیامبران شاهان نبودند که خرابه بگی اتفاقا بیت الاحزان ذاشتند..حضرت موسی عصایش. پرت کرد و تبدیل به اژدها شد و حرکت ایشان در پرتاب عصا لحظه آخر نماد موسایی بوده و حضرت موسی. عصا داشته که در قرآن و تورات امده و چیزی که نمی دانی اینه حضرت موسی هیبت داشتند و لحظه آخر صهیونی ازهیبت السنوار ترسیده.سربازان صهیونی دایم می گفتند حماس میترسیم ..آن جذبه شبیه پیامبران و سر و صورت پوشیده شبیه نقاب پیامبران و آن صلابت و شجاعت مورد تحسین جهان شد .
مهم اینه که به آرزوش رسید
خوب اینکه میخواست بمیرد چرا کشور و مردمش را به فنا داد بدبخت میخواست بمیرد تفنگ که بود تیر خلاص ما بهش شهید هم می گفتیم ب ای کلمه شهید خودش را جر داد
سه نقطه بزارید زیر ح می شود محمود چمدان
آنطور که دشمن گفته و تصاویر نشان میدهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما اینگونه بوده: پیرمرد، تنها بود و بیکس و البته شجاع و نترس. جوانهای دشمن محاصرهاش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شکست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد. فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پلهها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بیرمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک اینها را عقب راند.
شکستگی استخوانها و خونریزی، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این مرد تسلیم ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهرهاش را با چفیهای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد.
تکتیرانداز دشمن به پیشانیاش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خونریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته. در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعایش به شهادت رسیده است.
فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونلها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است.
عجب دکوراسیون عجیبی برای پایانبندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا... حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانهای از خوشحالی در آنها نیست؛ چهرههایشان بهتزده است.
ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیمهایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیمها، گلستان است و خوشا به حال اینان.
همیشه، خورشید در سپیدهدم خود، از میان خون برمیخیزد. آنان که سرخی شفق را میبینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.اری برادر سنوار تا ابد زنده می ماند
یک جنایتکار به تمام معنا
آقای مرتضی عسگری چقدر زیبا نوشتید برادر،نفستان گرم،لحظه باشکوه شهادت شهید سنوار را چقدر دلنشین توصیف کردید،خدا کند آخر کار من هم شهادتی چنین باشکوه باشد
احسن ، بکوری چشم تولههای قلاده های قلاده بگردن شیطان بزرگ....
جنایتکار کسیه که انجور وحشی مدل می کشه و مدرسه منفجر می کنه
قاتل ۴۰هزار فلسطینی بدبخت بدرک واصل شد
ماشاءالله ماشاءالله ماشاءالله ماشاءالله ماشاءالله
احسنت پاینده باد مقاومت
..لحظه اخر خدا عصای موسی دست ایشان داد ایشان در لحظه اخر چوبدستی را به اسراییل پرت کردند که نماد عصای حضرت موسی همچنانکه ایشان عصابشان را پرت کردند و تبدیل به اژدها شد و کنایه ای است که نارضایتی حضرت موسی از قوم بنی اسراییل تحریفی صهیونیسم را میرساند .. مثل حضرت سلیمان که یک سال به عصا تکیه داشتند و دیوان هراسان بودند عصای سلیمانی که کالبد حضرت سلیمان هم تا یکسال به عصا تکیه دادند و ایشان هم یک سال مقاومت کردند و صهیونیستها می ترسیدند
۲۴۸۰۸
فاطمه حیدری اردبیل
تشکر از تحریریه محترم
در جواب ۱۷، بهتر است وقتی نمی فهمی خودت را بخاطر فرقه تبهکار صهیون و شیطان بزرگ خودت را جر ندهی. بفهم و بعد نظر بده