عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی و اجتماعی:
نسبت تندروها با علوم اجتماعی و انسانی مثل جن و بسمالله است/ آقای پزشکیان اجازه ندهید نهاد علم قربانی وفاق با مخالفان علم شود!
فعال سیاسی اصلاحطلب نوشت: مشکل اصولگرایان تندرو این است که نه فقط با علم، بلکه با فضای عمومی دانشگاه که مخالف سیاستهای آنان است نیز، مخالف هستند و دشمنی دارند و سیاست محدود کردن دانشگاه و دانشجو را با انواع و اقسام حیل در پیش گرفتهاند، ولی نمیدانند که این ناترازی میان خواست جامعه و واقعیت دانشگاه، حتی از ناترازی ارزی نیز زیانبارتر است و جامعه آن را تحمل نخواهد کرد.

عباس عبدی در روزنامه اعتماد در یادداشتی با عنوان «برای دانشگاه» به نقد برخی تندرویها و سختگیریها در فضای دانشگاههای کشور پرداخته است.
او در این زمینه نوشت: اگر بگوییم که تندروها پس از رسانه آزاد، بیشترین دشمنی و نفرت را از دانشگاه دارند، قطعا سخنی گزاف و دور از واقعیت نخواهد بود، به ویژه بخش علوم اجتماعی و انسانی که حاضر به پذیرش آن نیستند؛ گویی نسبت آنان با این علوم مثل جن و بسمالله است. گرچه در سالهای اخیر این دشمنی کمکم به علوم دقیقه و تجربی مثل مهندسی، علوم و پزشکی نیز سرایت کرده است. ریشه این دو دشمنی را هم باید در ضدیت آنان با آزادی (رسانه) و علم (دانشگاه) دانست، با وجود این دو ویژگی در یک جامعه، برای عوامفریبی و تمامیتخواهی و خرافات آنان جایی باقی نمیماند.
این مخالفت در ابتدای انقلاب و جریان انقلاب فرهنگی به این شکل مطرح میشد که گویی چیزی به نام علم اسلامی هم داریم، حتی برای شیمی و مهندسی هم میخواستند نوع اسلامی آن را اختراع کنند؟! درنهایت خیلی کوشیدند ولی حتی موفق به تولید محتوای مفیدی در حوزه علوم اجتماعی و انسانی هم نشدند. دو، سه کتاب تحت عناوین جامعهشناسی و اقتصاد و روانشناسی با پسوند اسلامی بیرون دادند که نه علمی بود و نه اسلامی. ملغمهای از علم و حدیث و آیه را قاطی کرده بودند و به خیال خود علم اسلامی تولید کردند. امروز کسی از آن کتابها خبری ندارد و فوری فراموش شد.
در این دوره و پس از یک وقفه کوتاه، دانشگاه به همت استادان و دانشجویان علاقهمند به علم در مسیر سازندهای (هم به لحاظ کمی و هم از منظر کیفی) قرار گرفت و تا حدی به سوی استقلال نسبی نیز پیش رفت و دانشگاهی بالنده و فعال شد هم در حوزه علوم تجربی و هم در علوم اجتماعی و انسانی. شخصا تاریخ دانشگاه امیرکبیر (پلیتکنیک تهران) را که نوشتم به وضوح توسعه کمی و کیفی آن را در سالهای پس از جنگ به خوبی شاهد بودهام.
با آمدن دولت اول اصولگرایان تندرو کوشش برای مالاخود کردن دانشگاه آغاز شد. فشار به استادان و دانشجویان فزونی گرفت. جریان سهمیههای پذیرش را در همه مقاطع به ویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی تشدید کردند. تعداد زیادی افراد کمسواد را از طریق بورسیهها برای داخل کردن به دانشگاهها به ویژه در علوم اجتماعی بسیج کردند.
بورسیههای ناروایی که اعتراضات شدیدی را برانگیخت و در ابتدای دولت روحانی تبدیل به معضلی جدی و با آن مخالفت شد، ولی با ضرب و زور بخشی از آنان را حفظ کردند، هر چند اغلب خلاف مقررات و به صورت رانتی بود.
دانشگاه در دوره روحانی تا حدی احیا شد، البته فقط تا حدی! چون ارادهای برای جلوگیری از احیای آن وجود داشت که فراتر از امور و ضوابط متعارف عمل میکرد.
اعتراضات ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ بازتابی جدی در دانشگاهها پیدا میکرد، لذا سعی کردند که دانشگاه را غیرسیاسی کنند. مشکل این بود که دانشگاه هنگامی در حوزه سیاسی موثر میشود که نهادهای سیاسی در جامعه قوی نیستند و به دلایل ساختاری دانشگاه غیرسیاسی در غیاب نهادهای مدنی سیاسی، به سوی رادیکالیزم حرکت میکند و چنین هم شد، ولی اقدام اصلی علیه دانشگاه از سال ۱۴۰۰ به ویژه پس از اعتراضات سال ۱۴۰۱ آغاز شد.
اینکه ارتقای علمی را منوط به امور غیرآموزشی و شرکت در برنامههای سخیف کنید، فقط خودتان را بیاعتبار خواهید کرد
از طریق بازنشسته کردن اساتید، اخراج استادان قراردادی، حذف انتخابی بودن مدیران دانشکدهها و گروهها، حذف نقش گروههای آموزشی در جذب استادان جدید، افزایش دخالت مدرسان معارف یا افراد غیرآموزشی در مورد دانشگاه، برقراری امتیازات فرهنگی و بیربط به علم که حالت وتویی در ارتقای رتبه استادان و پذیرش آنان دارد، حذف رسیدگیهای قضایی برای تظلمات استادان در دانشگاه و... و بالاخره پروندهسازی برای استادان به دلیل امضای بیانیه سیاسی یا عمومی یا حرفهایی که در کلاس میزنند و... آنان را به کمیتههای انضباطی و حراست ارجاع میدادند و در آخرین مورد تغییر مصوبه انضباطی دانشگاهها که آن را بدتر از یک مصوبه انضباطی پادگانی کرده بود.
مساله اصلی حتی تصفیههای سیاسی هم نیست، زیرا این تصفیهها با تصفیه علمی فرق میکند. در غرب هم تصفیه سیاسی هست، عوارض آنهم فقط سیاسی است، ولی تصفیه علمی فاجعهبار است.
در تصفیه سیاسی تصفیهکنندگان مخالف علم نیستند و دانشگاه دچار اختلال جدی در امر تولید علم نمیشود، ولی در تصفیه علمی تصفیهکنندگان ضدعلم هستند مثل این است که مدیریت و آموزش دانشگاههای پزشکی را بدهید به طرفداران طب اسلامی. دقیقا مشابه همین اتفاق در علوم اجتماعی و انسانی در حال رخ دادن است.
با آمدن دولت و وزیر جدید علوم تحولی نسبی در دانشگاهها ایجاد شد، نه از حیث بازگشت به گذشته بلکه از این حیث که جلوی بلدوزرهایی که در حال تخریب بیشتر دانشگاه بودند تا حدی گرفته شده است، ولی کو تا رسیدن به دانشگاهی که بتواند به عنوان نهاد علم، به توسعه کشور کمک جدی کند.
اصولگرایان تندرو، یک روحیه مکانیکی و سادهانگارانه دارند، گمان میکنند که دانشگاه یعنی ساختمان، مدیریت و کرسی استادی، درحالی که اینها دانشگاه نیست، دانشگاه همان روح علمی است که باید در دل استادان و دانشجویان جاری و ساری باشد و اگر این نباشد، خروجی دانشگاه جز افرادی نادان و ضد علم چیز دیگری نخواهد بود. البته یک نقطه امیدی وجود دارد که دانشگاه واقعی در جامعه و رسانههای آزاد در جریان است و دانشجویان به جای یادگیری در دانشگاه از جامعه و فضای عمومی و اینترنت سیراب میشوند و جریان علم ولو به صورت غیررسمی در جامعه جاری است. یوتیوب به تنهایی یک دانشگاه تمام عیار است.
مشکل اصولگرایان تندرو این است که نه فقط با علم، بلکه با فضای عمومی دانشگاه که مخالف سیاستهای آنان است نیز مخالف هستند و دشمنی دارند و سیاست محدود کردن دانشگاه و دانشجو را با انواع و اقسام حیل در پیش گرفتهاند، ولی نمیدانند که این ناترازی میان خواست جامعه و واقعیت دانشگاه، حتی از ناترازی ارزی نیز زیانبارتر است و جامعه آن را تحمل نخواهد کرد، به همین علت انتشار خبر یک استاد اخراجی از دانشگاه تهران که اکنون در هاروارد مشغول به کار شده است، بازتاب زیادی داشت و نشان داد که نمیتوان مثل قدیم دسترسی جامعه و دانشجویان را به علم و استادان برجسته قطع کرد.
متاسفانه بخشی از این تصفیههای دانشگاهی محصول حسادت و کوچکبینی رقبای کم یا بیسواد دانشگاهی نیز هست. برخورد با استادانی، چون دکتر محسن برهانی، دکتر محمد فاضلی، دکتر فیاض زاهد، دکتر آرش رییسنژاد، دکتر محمدی، دکتر امیدی، دکتر آرمان ذاکری و خیلیهای دیگر، همگی محصول این چشمتنگی و حسادت است. اینکه با افتخار تهدید کنید که اگر کسی اطلاعیهای را امضا کند، اخراج میکنیم یا به غلط کردن میاندازیم، هیچ مشکلی از شما را حل نمیکند، کینه و نفرت را بیشتر و بیشتر میکند.
اینکه ارتقای علمی را منوط به امور غیرآموزشی و شرکت در برنامههای سخیف کنید، فقط خودتان را بیاعتبار خواهید کرد. اینکه جلوی صدور حکم برای استادان معتبر را جهت ریاست دانشگاهها و دانشکدهها و گروههای آموزشی بگیرید، وضع را بدتر میکند که بهتر نمیکند. برای نمونه ۸ ماه از آمدن این دولت میگذرد هنوز سرنوشت مدیریت ۹ دانشگاه علومپزشکی کشور روشن نیست و نه افراد جدید تایید صلاحیت شدهاند و نه حکم قبلیها تمدید شده است.
با آوردن افراد بیسواد و کمسواد، مشکلی را حل نمیکنید، جز اینکه دانشجویان را به آموزشهای خود بدبین میکنید. اگر با این نوع رفتارها بتوان دانشجوی مطلوب نظام تربیت کرد که حکومتهای کمونیستی خیلی پیش از شما موفق شده بودند.
سخن آخر؛ آقای پزشکیان هم خطاب به عنوان یک پزشک، هم به عنوان رییسجمهور و هم به عنوان رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی است که اجازه ندهید نهاد علم بیش از این در سراشیبی حرکت کند و قربانی وفاق با مخالفان علم شود. شما در همه وعدههای خود اساس کار را بر علم و کارشناسی معرفی کرده بودید، بنیان این وعدهها هم علم است و نهاد دانشگاه رکن اصلی تولید و گسترش علم است.