تیمورآباد؛ روستایی فقیر که دولتیها فقرش را تکذیب کردند/ مسئولان استانداری: اهالی با همان 45هزار تومان یارانه زندگی کنند دیگر!
حالا که صدای فقر شدید مردم روستایی در حوالی مشهد به گوش برخی رسیده، مسئولان دولتی استان از استاندار گرفته تا بخشدار، تمام تلاششان را نه روی محرومیت زدایی از روستا که تکذیب کل ماجرا گذاشتهاند.مقایسه ...
حالا که صدای فقر شدید مردم روستایی در حوالی مشهد به گوش برخی رسیده، مسئولان دولتی استان از استاندار گرفته تا بخشدار، تمام تلاششان را نه روی محرومیت زدایی از روستا که تکذیب کل ماجرا گذاشتهاند.
مقایسه شان با گورخواب های حاشیه تهران بی انصافی است؛ آنها خود سهم زیادی در وضعیتشان دارند و اینها سهمشان از رنجی که می برند، فقط ساده دلی است؛ اما عمق فاجعه تفاوتی با ماجرای گورخواب های اطراف تهران ندارد.
حالا اینها نه معتادان متجاهرند که با ضرب و شتم بتوان راهی کمپشان کرد و نه زنان کارتن خواب که معاون روحانی پیشنهاد عقیم سازی را برای مقطوع النسل کردنشان طرح کند؛ اینجا نقطه ای است در نزدیکی خط آهن مشهد، سرخس، تجن؛ از اینجا راست جاده را که بگیری 50 کیلومتر آنطرف تر می رسی به مشهد؛ روستایی که فاصله اش با مشهد تنها 50 کیلومتر است ولی اندازه 50 سال از همه چیز دور افتاده است.
تیمور آبادی ها و خیلی از کسانی که آنجا را دیده اند، اگر چندبار مسیر روستا تا مشهد را نرفته بودند باورشان نمی شد که در فاصله کمی با چنین شهر پیشرفتهای، زندگی آنها اینقدر سخت می گذرد.
الان هم که صدایشان به جایی رسیده و برخی از وضعیتشان خبر دار شده اند، کسانی نمی خواهند صدایشان بیشتر از این بلند شود؛ از استاندار و بخشدار گرفته تا دیگر کسانی که کاری برای محروم ترین روستای خراسان رضوی یا شاید ایران نکرده اند.
شروع ماجرا؛ گزارشی از نقطه صفر محرومیت/ اینجا تیمورآباد است؛ مردم نان هم ندارند!
ماجرا از گزارش یک روزنامه سراسری آغاز شد و پای تیمور آباد و محرومیتش را به رسانه ها باز کرد؛ روایتی که حکایت از زندگی مردم روستا نه زیر خط فقر که زیر خط زندگی داشت.
بیکاری و بی آبی را که کنار بگذاری نداشتن یک سرپناه ساده برای زندگی و حتی گرم کردن خانه در زمستان های سرد مشهد، خودش به تنهایی جانکاه است؛ مردم روستا اما دردهای عجیب و غریب دیگری هم دارند.
اولین روایت از فقر مردم روستای تیمور آباد، از زنی میگوید که 15 سال است درد و ورم استخوان دارد اما پولی برای مراجعه به دکتر ندارد؛ حرف هایش را که تکمیل می کند می فهمی در خانه او تقریبا تمامی اهالی روستا سرویس بهداشتی هم پیدا نمی شود؛ با همه این نداری ها از دختری می گوید که سال ها قرار است به خانه شوهر برود ولی چیزی وجود ندارد که آنرا به خانه شوهر ببرد و تازه می فهمی که داماد هم یکی از جوانان بیکار یا نیمه بیکار روستاست.
مراجعه به بیمارستان برای درمان ورم مفاصل، درد پا، چشم و دل درد و ... پیش کش؛ اهالی این روستا حتی برای مراجعه ساده به پزشک هم مشکل دارند و اگر کسی از خودشان به دادشان نرسد، شاید با همان بیماری ساده تا دروازه های مرگ پیش بروند.
اما شاید عجیب ترین درد مردم روستای تیمورآباد تعطیلی تنها نانوایی روستا باشد؛ نانوایی که بخاطر عدم توانایی مردم روستا برای خرید نان! درش تخته شده و نانوایش هم احتمالا به جمعیت بیکار روستاییان اضافه شده است.
مردم در روستای تیمورآباد تقریبا فقط با یارانه شان زندگی می کنند و بعضی هم آنرا با پولی که از کمیته امداد می گیرند ترکیب کرده و حداقل تا ماه بعد زنده می مانند؛ ولی آنهایی که دولت یارانه شان را قطع کرده در روستا کم نیستند؛ یارانه ای که قرار بود بیشترشان به آنها برسد و کمش به دیگران، حالا فقط به دیگران می رسد!
مردم اما هنوز امیدشان را از دست نداده اند، اگر 6 هکتار زمین کشاورزی روستا بدون آب مانده و کسی هم دلش به حال زدن چاه عمیق برایشان نسوخته، ولی خارهای بیابان که ریشه کن نشده اند؛ حالا صبح اول وقت زنان و دختران جوان و پسرانی را می بینی که راهی صحراهای اطراف می شوند تا خار جمع کنند و بفروشند تا کسی نتواند تهمت بیکاری و تن پروری به آنها بزند؛ اما به قول یکی از زنان روستا مگر خارکنی چقدر درآمد دارد که خرج دوا و درمان و خرید غذا و بشکه ای سوخت 40 هزار تومانی (که برای مصرف 3 تا 4 روز در سرمای کشنده مشهد است) را بدهد؟
سقف خراب خانه ها، نبود حمام و حتی آبی برای استحمام، امکانات بهداشتی و نداشتن پولی برای گذراندن زندگی، تمام خواسته مردم روستا را در یک چیز خلاصه کرده است؛ ایجاد شغل.
اما ظاهرا خواسته آنها در ایجاد شغل یا حداقل فراهم کردن استفاده از امکانات وسیع کشاورزی در روستا (هکتارها زمین خشک شده از بی آبی) برای مسئولان استانداری و بخشداری سخت از چیزی است که فکرش را هم می کنند.
نظرپور یکی از اعضای شورای شهر تیمورآباد است؛ او درد و رنج هم روستایی هایش را اینگونه روایت می کند: اگر مردان این روستا کار و درآمد داشته باشند، بیتردید همه مشکلات برطرف خواهد شد.
وی با بیان اینکه روستای تیمورآباد 90 خانوار با 300 نفر جمعیت را در خود جای داده است، میافزاید: 6 هزار هکتار زمین مستعد کشاورزی این روستا متاسفانه به دلیل خشک شدن قناتها بدون استفاده مانده است.
او دلیل فقر و نداری اهالی روستا را از بینرفتن کشاورزی در این روستا برمی شمارد و اظهار میدارد: اگر مجوز حفر یک چاه عمیق برای این روستا صادر شود، قطعاً بیش از 2 هزار هکتار از اراضی کشاورزی زیر کشت محصول میرود.
نظرپور از مهاجرت اهالی روستا برای کارگری در شهرهای اطراف به امید پیدا کردن یک لقمه نان هم می گوید و باز گریزی به تعطیلی تنها نانوایی روستا می زند که دلیلش نداری مردم برای خرید یک تکه نان است.
بعد از انتشار این گزارش و اطلاع آیت الله رئیسی تولیت آستان قدس رضوی، وی راهی روستا می شود؛ حضور رئیسی شاید حداقل امید دیدن شدن را در دل های مردم زنده کند اما در ادامه خبرهای نگران کننده ای به گوش می رسید؛ زمزمه هایی که حکایت از تلاش برخی مسئولان دولتی استان برای سرپوش گذاشتن روی یک واقعیت بود.
مسئولان استان؛ فقر تیمور آباد را تکذیب کن!/ مگر 50 هزار تومان در ماه کم است؟!
صدایش می لرزد و ترکیبش با ته لهجه مشهدی باصفاترش می کند؛ می شود حدس زد که از دیدن پیش شماره تهران روی گوشی اش تعجب کرده؛ نظرپور همان عضو شورای شهر روستای تیمورآباد است که در اولین روایت منتشر شده از روستایش هم داد کمکاری های اعمال شده در حق تیمورآباد را زده.
ولی حالا ظاهرا بخاطر همان حرف ها کارش به بخشداری و استانداری کشیده؛ نظرپور می گوید که بعد از انتشار گزارش بخشداری به نمایندگی از استاندار، احضارش کرده و به او گفته اند که «ما می دانیم تو این حرف ها را نزده ای و خبرنگار پیاز داغ ماجرا را زیاد کرده؛ حالا بیا و از آن خبرنگار شکایت کن!»؛ نظرپور اما زیر بار نمی رود و می گوید این روایت دقیقا همان چیزی است که تجسم عینی اش در روستا در حال رخ دادن است.
استانداری اما کار را رها نمی کند و با تهیه مصاحبه ای بی نام از یک عضو شورای شهر تیمورآباد ماجرا کل ماجرا را منکر شده و تازه ادعا می کند که روستا 2 حلقه چاه دارد و 6 گله گوسفند!؛ نظرپور دوباره راهی بخشداری می شود؛ «من به بخشدار گفتم شما که ادعا می کنید تیمورآباد دو حلقه چاه و 6 گله گوسفند دارد، 1 حلقه چاه و دو گله اش را به من تحویل دهید».
کار به جر و بحث می کشد؛ بخش پایانی بحث عضو شورا و بخشدار اما دردآور ترین بخش ماجراس؛ نظرپور این بخش را اینگونه روایت میکند؛ «بخشدار از من پرسید که چند نفر تحت پوشش کمیته امداد در روستا دارید؟ من گفتم 25 خانوار؛ بخشدار گفت خب آنها 50 هزار تومان از کمیته امداد می گیرند و 45تومان هم یارانه، با همین پول بروند زندگی کنند!؛ من به بخشدار گفتم شما خودت می توانی با این پول یک ماه زندگی کنی؟ که به من جواب داد تو من را با اینها مقایسه میکنی؟»
«اینها» در کلام مسئولان استانداری خراسان رضوی همان مردمی هستند که تنها چوب ساده دلی و شکایت نکردشان از وضعیت موجود را می خورند؛ مردمی که هنوز وفادار تر از قبل روی طاقچه خانه شان کنار قرآن، عکس رهبر معظم انقلاب و امام قرار دارد.
پرده آخر؛ یک خانه رویایی!
جوان با دوربین مخفی وارد یک خیابان برف گرفته می شود؛ فردی در حال زدودن برف هایی است که تقریبا یخ زده اند.
پرسوجو از کاسبان و بنگاهی های محل او را به این خیابان کشانده؛ می گویند چندمامور دائم از خانه ای ویلایی محافظت می کنند تا کسی نه عکسی بگیرد و نه فیلمی؛ همین هم می شود و فردی به محض توقف چند دقیقه ای مقابل خانه ویلایی که نمایی آجری رنگ دارد، جلو می آید و مجوز می خواهد.
مشخص می شود که حدس ها درست بوده و خانه، خانه همان کسی است که جوان از ابتدا دنبالش بوده؛ خانه یا بهتر بگوئیم ویلای آقای وزیر راه، همین جاست؛ تازه زمزمه ها میگویند چند وزیر دیگر هم اینجا زندگی میکنند.
اینجا لواسان است، هم آب و هوایش خوب است هم آرامش و سکوتش؛ حداقل سکوتش باعث می شود که صدای آزار دهنده ای نشنوی؛ صدایی مثل صدای شکستن کمر تیمورآبادی ها زیر خط فقر.
منبع: تسنیم
10
خدایابه فریادمان کی میرسی.عمرمان تمام شد