روزی ۳۰ هزار تومان دستمزدِ «شاگرد نانوایی» با مدرک فوق لیسانس کشاورزی!

کار عار نیست»؛ این را همه بارها شنیده‌ایم اما عار نبودنِ کار نمی‌تواند دردهای سال‌ها درس خواندن و تخصص اندوختنِ بی فایده را التیام بخشد.

روزی ۳۰ هزار تومان دستمزدِ «شاگرد نانوایی» با مدرک فوق لیسانس کشاورزی!

نادری سهم خود از ثروت‌ها و فرصت‌های کشورمان را یک «هیچ بزرگ» می‌داند و می‌گوید: این روزها ملال و افسردگی حتی توان جوانی کردن و لذت بردن از نعمت‌های زندگی را از من گرفته است؛ سال‌ها پیش جوانی درآغاز راه بودم با هزاران شور و شوق برای کار کردن و خدمت اما اکنون در اوج جوانی، انگار میانسالی افسرده هستم، یک شاگرد نانوایی که دیگر تاب و توان شاد زیستن و خندیدن ندارد...

کار عار نیست»؛ این را همه بارها شنیده‌ایم اما عار نبودنِ کار نمی‌تواند دردهای سال‌ها درس خواندن و تخصص اندوختنِ بی فایده را التیام بخشد.

نامش «پیمان نادری» است؛ متولد دهم مردادماه ۶۴ و حالا به مناسبتِ سی و پنج سالگی اش، می‌خواهد از رنجی که می کشد، پرده بردارد. او از مسیر تندبادهای بی امان زندگی می گوید که بعد سالها تلاش برای فرصتهای بهتر، او را امروز به اینجا کشانده؛ پای یک تنور نانوایی با دستمزدی بسیار ناچیز.

نادری می گوید: مثل بسیاری از بچه های فقیر با هزار بی پولی و بدبختی و با هزاران امید به آینده ای که هیچ از آن نمیدانستم و به امید خدمت به همنوعانم، در سال ۱۳۹۳ مدرک فوق لیسانس کشاورزی گرفتم . اما غافل از آنکه هزاران جوان دیگر مثل من لیسانس، فوق لیسانس و حتی دکترا دارند اما چون به جایی وصل نیستند و دستشان به جایی بند نیست، باید بیکار باشند!

او به کشاورزی و تخصص آن به خاطر شغل پدر علاقه مند شده؛ می گوید: دلم می خواست برای کشاورزی مملکتم کاری بکنم؛ می خواستم مثمر ثمر باشم اما نشد؛ نگذاشتند....

تلاش و نامه نگاری های بی حاصل!

نادری با هزار افسوس بر عمر رفته ادامه می دهد: پدرم سالها در اداره جهاد کشاورزی کارمی کرد؛ وقتی قرار شد بازنشست شود، بارها به مسؤلان اداره گفته بود پسرم فوق لیسانس مرتبط با همین اداره دارد، لطفاً به جای من استخدامش کنید؛ پدرم بارها گفت من حتی سنوات خدمت بازنشستگی نمی خواهم فقط پسرم را سر کار ببرید، اما کسی نشنید!

او بعد از بازنشستگی پدر بارها تلاش کرده که بتواند به اداره کشاورزی برود و نان تخصصش را بخورد اما فایده ای نداشته: « به تمام ادارات مربوطه رفته اما به در بسته خوردم ...»

نادری برای این کار تلاش های بسیار کرده: « چهارسال پیش در نامه ای از نماینده پیشین مجلس درخواست کردم برایم کاری انجام دهد. ایشان آن زمان خیلی محترمانه گفتند «چشم» اما از آن روز به بعد دوستان و خویشاوندان مسئولان و صاحب نفوذها با مدرک خیلی پایینتر در ادارات این شهرستان استخدام شدند اما هنوز جواب نامه من را نداده اند! من هنوز منتطر اجرای همان «چشمی» هستم که چهار سال پیش شنیده ام!»

روزگاری دشوار در نانوایی!

نادری در مورد این روزها و نان درآوردن با هزار سختی و خواری می گوید: « الان مشغول شغل نانوایی با درآمد روزانه ۳۰ الی ۵۰ هزار تومان هستم. درآمد روزانه من بستگی به پخت روزانه دارد اما هیچگاه از ۵۰ هزار تومان بیشتر دریافت نکرده ام! و تازه همینجا کار تمام نمی شود؛ حتی اگر ۲۵ یا ۳۰ روز در ماه هم کار کنم، هر روز هم ۵۰ هزار تومان هم حقوق بگیرم، ماهی بیشتر از یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان گیرم نمی آید؛ اما در واقعیت حتی یک میلیون تومان هم ماهانه دستمزد ندارم؛ به همین دلیل است که بعدازظهرها تا ساعت ۲ نیمه شب دریک سوپرمارکت شاگردی می کنم و دوباره صبح ساعت ۶ صبح برای به دست آوردن ۳۰ هزار تومان دیگر خسته و خواب آلود راهی نانوایی می شوم. در این چرخه ی دردناکِ «نان درآوردن» گرفتار شده ام؛ گرفتار به خاطر یک لقمه نانی که پای تنور و با شاگردی سوپرمارکت به خانه می برم؛ در حالیکه تخصص و مهارتهایم در مغزم تحلیل می رود و مدرک فوق لیسانسم روی تاقچه خاک می خورد و کم کم به آهستگی می پوسد!»

نادری یک سوال کلی خطاب به مسئولین و همه کاربدستان کشور مطرح می کند: « آقایان وزرا، جناب آقای رئیس جمهور، شما بگویید آیا واقعاً حق من به عنوان یک ایرانی تحصیل کرده این است؟!»

او ادامه می دهد: به گفته تمامی کارشناسان اقتصادی، حداقل دستمزد و خط فقر باید بیشتر از ۵ میلیون تومان در ماه باشد . اما دستمزدی که کارگران حداقل بگیر می گیرند به ۳ میلیون تومان در ماه هم نمی رسد!؟ ولی منِ تحصیلکرده وضعم از کارگران حداقل بگیر هم بدتر است؛ من ماهیانه یک میلیون تومان هم درآمد ندارم .چگونه با این درآمد کم باید زندگی کنم؛ چرا جایی برای من در هیچ اداره و ارگانی نیست؛ مگر من و امثال من، شهروند درجه دوم و سوم هستیم؟!

تابِ خندیدن ندارم!

نادری سهم خود از ثروتها و فرصتهای این مملکت را یک «هیچ بزرگ» می داند و می گوید: این روزها ملال و افسردگی حتی توان جوانی کردن و لذت بردن از نعمت های زندگی را از من گرفته است؛ سالها پیش جوانی درآغاز راه بودم با هزاران شور و شوق برای کار کردن و خدمت اما اکنون در اوج جوانی، انگار میانسالی افسرده هستم، یک شاگرد نانوایی که دیگر تاب و توان شاد زیستن و خندیدن ندارد...

او که ترجیع بند تمام صحبت هایش،«دریغ و افسوس» است؛ در پایان می گوید: کسی صدای ما را نشنیده است؛ هرگز شنیده نشدیم؛ حالا امیدوارم حرفهای من را در رسانه بخوانند و دقیقه ای یا حتی ثانیه ای فکر کنند؛ فکر کنند که چرا من اینجا در مریوان در بخشی از خاک این سرزمین با دستهای پینه بسته، روزی ده تا دوازده ساعت پای تنور ایستاده ام....

منبع: ایلنا

70

کیف پول من

خرید ارز دیجیتال
به ساده‌ترین روش ممکن!

✅ خرید ساده و راحت
✅ صرافی معتبر کیف پول من
✅ ثبت نام سریع با شماره موبایل
✅ احراز هویت آنی با کد ملی و تاریخ تولد
✅ واریز لحظه‌ای به کیف پول شخصی شما

آیا دلار دیجیتال (تتر) گزینه مناسبی برای سرمایه گذاری است؟

استفاده از ویجت خرید ارز دیجیتال به منزله پذیرفتن قوانین و مقررات صرافی کیف پول من است.

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 3
  • احمد
    0

    کارهای دولتی ارثی است به دیگران نمی رسد

  • بهنام
    0

    بااین اوضاع چگونه از بچه ها میتوان انتظار درس خواندن داشت

  • امیر وحدانی
    0

    درود به تو جوان،آقای پیمان نادری عزیز تو که با زحمت و عرق ریختن کار میکنی،رشته کشاورزی بهترین رشته هاست.بنده حاضرم با شما کار کنم،لطفا بامن تماس بگیرید،در رابطه با رشته شما کار کنیم.حتما تماس بگیرید منتظر هستم شماره من۰۹۱۹۹۰۸۹۷۶۷