برای خراب کردن حزب جمهوری، سند شهید بهشتی را منتشر نکردند
تصمیمگیری در مورد افشای اسناد در اختیار شورای هماهنگی متشکل از آقایان اصغرزاده، حبیبالله بیطرف، رحیم باطنی، محسن میردامادی و محمدرضا سیفاللهی بود و در حقیقت اینها حلقه اصلی بودند.
۱۳ آبان ۹۸، درست ۴۰ سال از سالروز تسخیر سفارت آمریکا در ایران توسط دانشجویان پیرو خط امام میگذرد، این اقدام دانشجویان روابط دو کشور را در طول ۴۰ سال بعد در همه ابعاد تحت تاثیر خود قرار داد.
به مناسبت چهلمین سالگرد این رویداد در طی روزهای گذشته کوشیدهایم با بازنشر خاطرهای از یکی از دانشجویان تسخیرکننده سفارت، مخاطبان را هرچه بیشتر در جریان جزئیات این رویداد قرار دهیم.
روایت فائزه مصلحی میخوانید، شخصی که در آن ایام دانشجوی الهیات و معارف اسلامی دانشگاه دماوند بوده و دو روز پس از تسخیر سفارت به جمع دانشجویان مستقر در سفارت پیوسته است:
دو روز بعد از تصرف لانه به آنجا رفتم. من از اخبار شنیدم و اولین اقدامی که انجام دادم سریع با شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه خودمان تماس گرفتم و موضوع را به آنها اطلاع دادم و بعد با صدا و سیما تماس گرفتم و گفتم که انجمن اسلامی دانشکده ما از این حرکت شدیدا حمایت میکند. [...] معرفینامه را از طرف انجمن اسلامی دانشگاه به لانه جاسوسی بردم و تحویل شورای هماهنگی دادم و قرار شد در واحد تبلیغات لانه فعالیت کنم. خارج سفارت سمت خیابان طالقانی چادری بود که آنجا محل ارتباط مردم با مجموعه داخل سفارت بود که علاوه بر من آقای جواد ترکآبادی که بعدها به وزارت خارجه رفت و یکی دو نفر دیگر از برادران حضور داشتند که اسامی آنها خاطرم نیست. حدودا ۴ تا ۵ ماه در این چادر فعالیت داشتم و به سوالات مردم که در مورد مسائل مختلف بود تا حدی که میدانستیم پاسخ میدادیم، سوالاتی هم که نمیدانستیم کسب اطلاع میکردیم و به مردم جواب میدادیم. پخش تراکت و پوسترهایی که از طرف خود دانشجوها چاپ شده بود از دیگر فعالیتهای ما بود. به یاد دارم پوستر بزرگی چاپ شده بود در ارتباط با تحویل شاه به ایران، با این مضمون که «ما شاه جنایتکار را میخواهیم» با پیشزمینه آبی که در تیراژهای خیلی بالا در اختیار مردم قرار دادیم. ارگانها، نهادها، خصوصا آموزش و پرورش از این پوسترها میبردند. این چادر محل پخش لوازم فرهنگی و تبلیغی هم بود. [...] وقت ناهار و شام به داخل لانه میرفتم. بعد نماز میخواندم و استراحتی میکردم و دوباره برمیگشتم. شبها هم برای خوابیدن به داخل لانه میرفتیم.
[...] مردم، کارگران معلمان، دانشآموزان، دانشجویان و حتی سربازان ارتش، یعنی عامه مردم میآمدند جلوی لانه و اعلام همبستگی و حمایت میکردند. بیشتر این افراد توسط انجمن اسلامی مراکز آموزشی، نهادها، مدارس، ادارات دولتی و حرکتهای خودجوش مردمی میآمدند و شعارشان هم این بود: «دانشجوی خط امام افشا کن، افشا کن/ جاسوس آمریکایی را رسوا کن، رسوا کن» و همچنین «مرگ بر آمریکا» بیشترین شعار بود و اعلام حمایتهایی که روی پارچه نوشته بودند و میآورند.
[...] از همان روزهای اول این کار [افشای اسناد] شروع شد. برای اینکه اثبات شود تسخیر لانه یک حرکت درستی بوده است و مردم منتظر بودند که اسناد به دست آمده هرچه زودتر به اطلاع آنها برسد. اعضای شورای مرکزی سندها را قرائت میکردند [و اسناد] اوایل بیشتر حول افراد مرتبط با آمریکا بود که در دولت موقت همکاری داشتند.
[...] مرحوم سید احمد خیلی به لانه آمد و رفت داشتند و اطلاعات و اخبار را پیگیری میکردند. حالا اگر بعضی این حرف را زدهاند [که بعد از دو سه روز از تسخیر لانه ماجرا از دست دانشجویان درآمد] و گفته از دستشان خارج شده شاید منظورشان این است که این حرکت از دانشجویی به یک حرکت مردمی تبدیل شده. چون میدانید برنامهریزی برای گرفتن لانه موقتی بود. گفتند یا ۲ الی ۳ ساعت یا ۲-۳ روز؛ یعنی انتظار نداشتند اینقدر طولانی شود. حضرت امام از این حرکت که مردمی شده بود حمایت کردند، احزابی مثل حزب جمهوری اسلامی پشتیبانی کرد و تقریبا یک حرکت ملی شد. حضرت امام فرمودند: «این کار انقلابی بزرگتر از انقلاب اول است.»
[...] اولین خواسته دانشجوها استرداد شاه بود و طبیعتا شاه تا زنده بود گروگانها در اختیار بچهها بودند. خواسته دوم بچهها این بود که پولهای بلوکهشده ایران آزاد شود. خواسته سوم این بود که آمریکا امضا دهد و متعهد شود که دخالت در امور داخلی ایران نداشته باشد، تا امکانات این فراهم شود که این شروط دانشجویان را بپذیرد زمان سپری میشد و از آن طرف آمریکا وقتکشی میکرد تا بتواند حیثیت بربادرفته خودش را به نوعی بازسازی کند. [...].
[...] در بین بچههای لانه زمزمه شد که از شهید بهشتی در لانه سندی موجود است. این مطلب برای من و خیلی از بچههای حاضر در لانه مهم بود که بدانم سند چیست؟ به یکی از برادران به نام آقای مختاری که در واحد اسناد فعالیت میکرد گفتم: «آقای مختاری شما به من بگویید این سند چیست؟ من به کسی هیچ مطلبی را نمیگویم» در جواب گفت: «این سند در تایید شهید بهشتی است؛ یعنی از استقامت ایشان در مقابل آمریکا صحبت شده است.»
[...] تصمیمگیری [در مورد افشای اسناد] در اختیار شورای هماهنگی متشکل از آقایان اصغرزاده، حبیبالله بیطرف، رحیم باطنی، محسن میردامادی و محمدرضا سیفاللهی بود و در حقیقت اینها حلقه اصلی بودند. آقایان علی زحمتکش و محسن امینزاده هم کم و بیش با بچههای شورا مرتبط بود. [...].
ایشان [موسوی خوئینیها] تقریبا هر روز در لانه بودند و نماز جماعت توسط ایشان اقامه میشد.
[...] کلاس بعضیها این بود که با حزب جمهوری مخالفت کنند و اسم آن را هم روشنفکری میگذاشتند و میگفتند: «حزب جمهوری اسلامی انحصارطلب است.» به یاد دارم که یک روز در بلوک نشسته بودیم. کنار شورای هماهنگی بلوکی بود که محل استقرار خواهران بود، که یکی از خواهران با مداد زیر فیوز برق نوشت: «درود بر سه یاور خمینی: هاشمی و دو سید حسینی». ایشان از بچههای شهرستان نهاوند بود. دو سید حسینی منظور آقای بهشتی و مقام معظم رهبری بود. به او گفتم: «چرا اینقدر ریز نوشتی؟» گفت: «دنبال دردسر میگردی؟ فقط میخواستم این را اینجا بنویسم.» یعنی این تفکر در شورای هماهنگی غالب بود و ما انتقادات بسیار جدی به عملکرد شورا داشتیم، اما جرات بروز نداشتیم؛ چون کارت ترددمان باطل میشد و دیگر اجازه فعالیت در لانه را نداشتیم. [...] این کار را با آقای کاتوزیان کردند و ما نفهمیدیم ایشان چرا شبانه از لانه با آمبولانس اخراج شد. این خبر در لانه منتشر شد. من اصلا ایشان را ندیده بودم. فقط میدانستم که شخصی به اسم کاتوزیان از لانه اخراج شده که این خبر را هم برادرانی که مخالف این حرکت بودند انتشار دادند و به گوش ما رسید. گفتند ایشان یکسری سوالات اضافه کرده بود و به بچههای شورای هماهنگی ایراد گرفته است. آنها هم شبانه او را سوار آمبولانس بهداری سفارت، که آمبولانس پیشرفتهای بود، کردند و از سفارت خارجش کردند. بعدها شنیدم ایشان در قزوین سخنرانی کرده و مسائلی را علیه شورای هماهنگی مطرح کرده بود. [...].
[اختلافات] سر قضیه سند شهید بهشتی بروز کرد که چرا افشا نمیشود و شورای هماهنگی متن آن را اعلام نمیکند. حرف ما این بود که اگر سند خیانت است اعلام کنند، اگر هم نیست بگویند تا فشار از روی شهید بهشتی برداشته شود. وقتی بعضیها میگویند دو روز بعد از تسخیر لانه جریان را از دست ما خارج کردند، همینها نمیگذاشتند که سند شهید بهشتی منتشر شود. این از سوالات جدی ما بود. برای خود من قضیه آنقدر مهم بود که آقای مختاری را کنار کشیدم و از او در مورد این سند سوالاتی کردم. آقای مختاری به من اطمینان دادند که سند در تایید شهید بهشتی است. من سوال کردم که «چرا شورای هماهنگی این را اعلام نمیکند؟» گفت: «نمیدانم.» در مجموع افرادی بودند که نسبت به عملکرد شورای هماهنگی اعتراض داشتند اما هیچوقت جرات بیان آن را نداشتند. به همین خاطر ما طیف خودمان را از مجموعه جدا کردیم و در قسمت شمال سفارت مستقر شدیم. [...] یک گروه ۵-۶ نفره بودیم که به آن قسمت رفتیم و اعتراضمان را نمیگفتیم. اما در جمعهای خودی مسائل را تحلیل میکردیم اما باز هم احتیاط میکردیم چون میترسیدیم که مبادا اجازه ورود به لانه را به ما ندهند.
[...] ایشان [آقا مختاری] مطالب سند [مربوط به شهید بهشتی] را به من گفتند که «ظاهرا شهید بهشتی با آمریکاییها دیداری داشتند و با آنها محکم برخورد میکنند.» من خیلی خوشحال شدم. گفتم: «چرا این را اعلام نمیکنند؟ شهید بهشتی شدیدا زیر فشار است» و واقعا هم تحت فشار بودند، هم از سمت گروههای سیاسی و هم از سمت بچههای مذهبی حزباللهی. چون بین بچهها شبهه افتاده بود که بالاخره شهید بهشتی در این قضیه مبرا هست یا نه؟ این را عمدا نمیگفتند. برای خراب کردن حزب جمهوری اسلامی و خراب کردن افرادی که واقعا هر کدام استوانه بودند. شهید بهشتی در راس حزب بود، او که خراب میشد حزب زیر سوال میرفت. من این کار را تصادفی نمیدانم و ضعف تحلیل نمیبینم. برعکس برای کارشان تحلیلهای خودشان را داشتند. ما هم اگر زیاد صحبت نمیکردیم، اجازه این کار را نداشتیم.
همانطور که میدانید بعد از این جریان غائله کردستان پیش آمد و یکسری از بچههای لانه داوطلبانه به کردستان رفتند. یکی از خواهران بعد از بازگشتشان کتاب خاطراتشان را نوشتند و اشاره کوتاهی به حضور خود در لانه کرده بودند. بعد از چاپ، اعضای شورای هماهنگی ایشان را خواست و به او گفتند: «شما حق نداری جایی عنوان کنی که در لانه بودی؛ به این معنا که مبادا از این فرصت بخواهی استفاده کنی. شما با اشارهات در آن کتاب خواستی از حضورت در لانه سوءاستفاده کنی.» جالب است که بعد از تمام شدن بحث تسخیر لانه و تحویل دادن گروگانها، آقایان در مدت زمان کوتاهی با نام دانشجویان پیرو خط امام وارد مجلس شدند و روزهای آخر که ما از لانه خارج میشدیم، این را به طور جد گفتند: «از این پس احدی حق ندارد عنوان کند که دانشجوی پیرو خط امام بوده و از این طریق قصد استفاده داشته باشد.» دقیقا همان افرادی که به ما گفتند نباید از عنوان دانشجوی پیرو خط امام استفاده کنید، خودشان با همین عنوان وارد مجلس شده و زیر تراکتهای تبلیغاتیشان نوشتند: «از اعضای دانشجویان پیرو خط امام.» طیف بچهها یعنی اکثریت افرادی که عضو لانه بودند بعد از لانه دنبال تحصیل رفتند. ۳۱ نفرشان در جبههها شهید شدند. خانمها پزشک یا مدرس دانشگاه یا معلم شدند. آقایان هم بعضا دنبال کارهای خود رفتند، اما تعدادی هنوز هم از این موقعیت نان میخوردند. این حرکت مردمی بود و هست و خواهد ماند.
منبع: دانشجویان و گروگانها؛ تاریخ شفاهی دانشجویان پیرو خط امام، تدوین: حسین جودوی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تابستان ۹۲، صص ۲۰۹-۲۲۶.
24