داستان پدر فداکار و پسران حقوقبگیر
رضا ساکی
امروز روزی است که باید از یک مسئول یاد بگیریم که فرزندانش را دعوا کرد.
داستان از این قرار است که فرزندان او عضو شرکتهایی شده بودند که هر کسی نمیتوانست عضو آنها بشود و عضویت آنها در آن شرکت به سبب رابطه خونی با پدر بوده است. پدر هم وقتی در رسانهها میخواند که فرزندانش، عزیزانش، گلهای باغ زندگیاش عضو آن شرکت بودهاند و حقوق میگرفتهاند آنها را دعوا میکند. یعنی به رسانهها میگوید: «شنيدهام يک پسر ديگرم عضو غيرموظف دودهصنعت است. تازه اين را فهميدم و کلی دعوایش کردم.»
میبینید؟ پدر قاطع به ایشان میگویند که وقتی میفهمد پسرش کار بدی کرده است کلی دعوایش کند. آفرین بر این پدر. حالا پسر هم میفهمد که زین پس اگر برود جایی حقوقی بگیرد پدر کلی دعوایش میکند!
این پدر نمونه در ادامه میگوید: «از پسرم سؤال كردم چطور رفتی؟ گفت يكی از همكلاسیهايش آنجا بوده و دعوت كرده كه بيا در اين كار مطالعاتی به ما كمك كن... او هم فكر نمیكرده كه جايی كه میرود اينها پيش بيايد. اگر فكر میكرده ماهی دو ميليون تومان اين همه سروصدا دارد، حتما نمیرفت.»
اینجاست که پدر نمونه کمی از نمونه بودن فاصه میگیرد و طوری درباره دو میلیون تومان حقوق حرف میزند که انگار بچههای بقیه مردم هم به ماهی دو میلیون تومان حقوق دسترسی دارند. یکی نیست بگوید ای پدر نمونه که نماینده مجلس هم هستی آیا نمیدانی برخی به خاطر 500 هزارتومان در این مملکت پشت میلههای زندان هستند؟ چرا فکر میکنید حتما باید پای 3 هزار میلیارد تومان در میان باشد که صدای کسی دربیاید؟
الان مردم و جامعه عوض شدهاند و برای یک شاهی پول بادآورده هم سروصدا میکنند. حالا آیا پسران این پدر فداکار آن پولها را برمیگردانند یا از به بعد قول میدهند پسران خوبی باشند؟
باقی بقایتان
35