بازخوانی خاطرات شهید صیاد شیرازی از عملیات مرصاد
«مرصاد» و ذلت ابدی برای منافقین
از آذرماه سال ۱۳۶۵، منافقین در کنار نیروهای صدام و علیه ایران و ایرانی، میجنگیدند و خون جوانان این مرز و بوم را بر زمین میریختند. آنها حتی لباس نظامی خود را هم با افسران بعثی هماهنگ کرده بودند.
منافقین از مدتها قبل و حتی پیش از آنکه بهاصطلاح، وارد فاز مسلحانه شوند، با رژیم بعث عراق همکاری داشتند و با این همکاری، زمینه شهادت و اسارت بسیاری از هموطنان خود را فراهم کردند. افزون بر این، بخش مهمی از 17 هزار شهید ترور نیز، نمایی از وسعت جنایات این گروهک را به نمایش میگذارد.
در خردادماه سال 1365، در اوج درگیریهای جنگ تحمیلی، مسعود رجوی رسماً وارد خاک عراق شد و با صدام دیدار کرد. به این ترتیب، چهره کثیف منافقین در انظار عمومی ملت ایران، بیش از پیش پلیدی خود را نمایان کرد. این مسئله با آغاز هجومهای گردانی منافقین، به عنوان بخشی از بازوی نظامی رژیم بعثی عراق، دنبال شد. از آذرماه سال 1365، منافقین در کنار نیروهای صدام و علیه ایران و ایرانی، میجنگیدند و خون جوانان این مرز و بوم را بر زمین میریختند. آنها حتی لباس نظامی خود را هم با افسران بعثی هماهنگ کردهبودند. اما پذیرش قطعنامه 598 در 27 تیرماه سال 1367، زنگ خطری برای خائنان بود؛ آنها میترسیدند که دیگر برای صدام کارایی نداشتهباشند و به این ترتیب، موقعیتی را که از رهگذر خیانت به ملت ایران و به شهادت رساندن بهترین جوانان این مرز و بوم به دست آورده بودند، از دست بدهند. به این ترتیب، نقشه کودکانه و ابلهانهای به نام عملیات «فروغ جاویدان» ریخته شد تا به زعم سران منافقین، تهران فتح و کار نظام مردمی جمهوری اسلامی، یکسره شود؛ تحلیلهای توهمآمیز مسعود رجوی، نیروهای جَوْزده و سرسپرده او را به مسلخی کشاند که برایشان باورنکردنی بود. آنها که با پنج هزار نیرو و ادوات زرهی متوسط، با خط سیر مستقیم، قصد حرکت به سمت تهران را داشتند، در تنگه چهارزبر، چنان در گل فرورفتند که بیرون آمدن از آن منجلاب، برای بسیاری از آنها ممکن نشد. روز پنج مردادماه 1367، منافقین در تنگه چهارزبر، مقهور رشادت سربازان دلیر ایران شدند. دو هزار نفر از فریبخوردگان و همراهان رجوی در این عملیات بر خاک مذلت افتادند و از بین رفتند؛ ذلتی ابدی برای منافقینی که به ملت خود پشت کردند و دست دشمنان این آب و خاک را فشردند.
بازخوانی خاطرات امیر سپهبد شهید «علی صیاد شیراز ی» از عملیات مرصاد
وقتی «فروغ جاویدان» منافقین بی فروغ شد
مرداد سال1367، چند روز پس از پذیرش قطعنامه شورای امنیت توسط ایران اسلامی برای پایان دادن جنگ با صدامیان، منافقان کور دل دست به عملیاتی زدند تا به خیال خام خود، خاک ایران را از آنِ خود کنند غافل از آن که این آب و خاک دلیر مردانی دارد که در طول 8 سال دفاع مقدس، عشق خود به ایران، اسلام و انقلاب را ثابت کرده اند. منافقان با عملیات «فروغ جاویدان» از منطقه سرپل ذهاب کرمانشاه وارد ایران شدند و شروع به پیشروی کردند اما نمی دانستند سربازان ایران با عملیات «مرصاد» از آن ها پذیرایی خواهند کرد.
شهید صیاد شیرازی، از جمله ستاره های عملیات مرصاد بود که با به دست گرفتن عملیات و فرماندهی خلبانان هوانیروز، «فروغ جاویدان» منافقان را بی فروغ کرد تا این عملیات برای همیشه در خاطره همه خائنان به ایران عزیز باقی بماند. آن چه در ادامه می خوانید، بخشی از خاطرات شهید صیاد شیرازی از عملیات مرصاد است که خبرگزاری دفاع مقدس منتشر کرده است:
«شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جابه جایی بودند، مملؤ بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند هلیکوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاه های تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم. نیمه شب چهارم مردادماه بود و تا ساعت یک و نیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همین طور در حال پیشروی است. ساعت 5 به پایگاه رفتم و همه را آماده و مهیا دیدم. پس از توجیه خلبانان تاکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است. چاره ای نداریم و هلیکوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم آتش آماده شد ابتدا خودم با یک هلیکوپتر 214 برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم.صبح روز پنج مرداد عملیات با رمز یا علی(ع) آغاز شد. در تنگه چهارزبر، چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود، خیلی زود جاده انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز علاوه بر گروه های مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی می توانستند به عقب برگردند. بعضی از آن ها به روستاها پناه برده و بعضی هایشان با خوردن قرص سیانور به زندگی خود خاتمه داده بودند. عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه - اسلام آباد غرب، هزاران کشته از آنان به جا مانده بود، اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتارکرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند. حالا من از این عملیات نتیجه می گیرم که چقدر خداوند متعال ما و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هر زمانی طوری مقدر می کند که بسیاری از مشکلات ما با حالت سرافرازانه حل شود. خداوند می فرماید: بجنگید تا آن کفار که من می خواهم، به دست شما عذابشان بدهم و خداوند به ما قول و وعده می دهد تا آن ها را خوار کند و به شما پیروزی وعده می دهد و قلب های شما را شفا بخشد. کدام قلب ها؟ قلب هایی که قبل از این عملیات گرفته و غم زده بود. رزمندگان اسلام قلب و دلشان با امامشان برای همیشه گره خورده بود. امام اشاره ای دارند که پذیرش قطعنامه مثل نوشیدن زهر بود برای رزمندگان اسلام که سال ها فداکاری کرده بودند. در حالی که هشت سال تلاش شده بود بعد از آن ما دلمان می خواست به صورتی دیگر نبرد تمام می شد. دلمان گرفته بود. اما خداوند با این پیروزی بزرگ و با این کشتار دسته جمعی بدترین و خبیث ترین دشمنان مان به دست ما، موجب رضایت خاطر رزمندگان اسلام شد و پایان نبرد هشت ساله دفاع مقدس با این عملیات درخشان مرصاد انجام شد.»
منبع: خراسان
24