به مناسبت سالروز تولد موسولینی؛
فرمانروایی که توسط مخالفان سلاخی شد/ عاقبت تلخ دیکتاتور و معشوقهاش + عکس
موسولینی مبدع فاشیسم و یکی از افرادی است که تاثیر بسیاری بر جنبش نازیسم آدولف هیتلر گذاشت. از این جهت، بررسی سرگذشت او اهمیت دارد.
به گزارش خبر فوری ، 29 ژوئیه سالروز تولد بنیتو موسولینی دیکتاتور ایتالیا است. زندگی و مرگ این شخصیت تاریخی از جهات بسیاری پراهمیت است. موسولینی مبدع فاشیسم و یکی از افرادی است که تاثیر بسیاری بر جنبش نازیسم آدولف هیتلر گذاشت. از این جهت، بررسی سرگذشت او از اهمیت بسیاری برخوردار است.
کودکی چاقوکش که معلمی سوسیالیست شد
بنیتو موسولینی در یک خانواده عجیب متولد شد. پدرش یک سوسیالیست میهن پرست اما ضد دین و مادرش هم یک معلم کاتولیک متعصب بود. پدرش به تاثیر از "بنیتو خوارس"(ملی گرای مکزیکی) نام پسرش را چنین انتخاب کرد. موسولینی در دوران کودکی و نوجوانی به شدت شرور بود. برعکس هیتلر، که کودکی آرام بود و حتی ذوق هنری هم داشت، موسولینی دائما با اطرافیانش درگیر میشد. او چند بار در مسیر کلیسا کودکان را با چاقو مصدوم کرد. این عادت در جوانی او نیز ادامه داشت. خشونتگرایی او به حدی بود که حتی یک بار دوست دخترش را هم با چاقو مصدوم کرد.
با این حال، پس از چندی شر و شور جوانی بنیتو سر و شکل جدیدی گرفت. او به تاسی از پدرش عاشق سوسیالیسم و به خصوص "کارل مارکس" شد. کمی از 20 سالگیاش گذشته بود که به سوئیس رفت. در آنجا معلم مدرسه شد و همزمان به عنوان یک روشنفکر فعالیت میکرد. چند زبان من جمله آلمانی را فراگرفت و همزمان وارد احزاب سوسیالیسم شده و در روزنامههای مختلفی هم قلم زد.
شهرت موسولینی در بین روشنفکران چپ هر روز بیشتر میشد که ناگهان جنگ جهانی اول به وقوع پیوست. او در ابتدا مخالف جنگ بود اما کم کم به گروههای ملی گرای ایتالیایی نزدیک شد و از شرکت ایتالیا در جنگ حمایت کرد. موسولینی در این سالها به علت عقایدش در مورد جنگ از حزب سوسیالیسم اخراج شد. این اتفاق باعث خشم بیشتر او گردید و نفرتی از کمونیسم در دلش به وجود آورد.
روزنامه نگاری که رهبر فاشیسم شد
موسولینی مدتی بعد از جداییاش از سوسیالیسم، به عنوان سرباز وارد ارتش شد، سخت جنگید و مجروح گردید. بعد از بازگشت از جنگ از انگلیس پول دریافت کرد تا جوانان را به جنگ تشویق کند. فعالیت زیرزمینی او باعث شد کمکم حزب فاشیسم را به وجود بیاورد. "فاشی" نامی ایتالیایی بود که بر یک یا چند گروه زیرزمینی مبارز در سیسیل قرن 19 گفته می شد. موسولینی همزمان روزنامه مشهورش یعنی "مردم" را منتشر کرد. این روزنامه باعث شهرت بیشتر موسولینی به خصوص در بین جوانان آرمان خواه شد.
رهبر فاشیسم با افزایش فقر اقتصادی در ایتالیای بعد از جنگ گروههای شبه نظامی خود مشهور به "سیاه پوشان" را به وجود آورد. این گروهها به رهبر یکی از جوانان شرور مشهور یعنی "دینو گراندی" هدایت میشدند و در هرج و مرج ایتالیا توانستند با زد و خورد بسیار و چاقوکشی به قدرت زیادی برسند. موسولینی با حمایت همین گروهها و البته مقالات آتشینش توانست وارد مجلس شود. بعد از چندی تظاهراتی بزرگ را در رم ترتیب داد و خواستار عزل نخست وزیر وقت ایتالیا یعنی "لوئیجی فاکتا" شد. پادشاه از ترس موسولینی و با امید بازگشت آرامش به کشور فاکتا را عزل و موسولینی را به عنوان نخست وزیر انتخاب کرد.
نخست وزیری که دوچه شد!
با انتصاب موسولینی به عنوان نخست وزیر تدبیر سیاسی او هم تقریبا از بین رفت. او مشی مشخصی نداشت و بیشتر یک شومن بود تا مرد عمل. این رویه حتی در حزب نازی آلمان هم وجود نداشت و از این جهت وضعیت فاشیسم ایتالیا به مراتب بدتر بود. موسولینی دائما سعی میکرد تصویر یک ابرمرد نیچهای را از خودش ترسیم کند. همه جراید و روزنامهها از زندگی قهرمانانه او، کودکی اعجاب انگیزش، ضریب هوشی فوق العاده او و... مینوشتند. در حالیکه در واقعیت، او هیچکدام از این صفات را نداشت. او حالا نه نخست وزیر بلکه "دوچه" (پیشوا) ایتالیا بود.
موسولینی بیش از هرچیز ایده بازسازی تمدن بزرگ ایتالیایی و کسب فضای حیاتی بیشتر را در سر میپروراند. او برعکس هیتلر و اطرافیانش خیلی به اندیشههای نو داروینی و علم جدید ژنتیک علاقه نداشت. بر عکس پیشوای نازیها زیاد به برتری نژادی و طبقهبندی انسانها تمسک نمیجست، اما جنگ را مانند هیتلر بسیار دوست داشت. در دهه 20 به کشورهای آفریقایی حمله برد و به جز خواباندن شورشها در لیبی، اتیوپی را هم تصرف کرد.
با این حال، همانطور که مورخ مشهور، "کریستوفر هیبرت" میگوید، در همین جنگها مشخص بود که بدنه ارتش ایتالیا از درون پوک است. او سراسر این ارتش را با زرورقی پوشانده بود تا کسی به عمق فاجعهاش پی نبرد اما شکست های مداوم او از چریکهای لیبیایی و ارتش اتیوپی باعث شد ایتالیا در نظر کشورهای بزرگ اروپا بسیار کوچک شود.
رابطه با هیتلر؛ وقتی موسولینی مقهور کاریزمای دوستش میشود
چالش بزرگ زمانی پیش آمد که هیتلر در آلمان به قدرت رسید. هیتلر به موسولینی علاقه بسیاری داشت و او را الگوی خود میدانست. با این حال، این عشق یک طرفه بود و طبق یادداشتهای شخصی موسولینی، او از رهبر نازیها متنفر بود. علت تنفر موسولینی این بود که در دیدارهایش با پیشوای آلمان دائما در موضع ضعف قرار میگرفت. موسولینی که ذاتا فرد خودنمایی بود در دیدارهایش با هیتلر تاکید داشت که به آلمانی با او صحبت کند تا سوادش را به رخ رسانهها بکشد. اما این اقدام دقیقا علیه او به کار آمد. او بر آلمانی مسلط نبود؛ حال فرض کنید چنین فردی در مقابل هیتلر که ذاتا خطیبی قهار و کاریزماتیک بود قرار بگیرد. نتیجه مشخص بود؛ هیتلر، موسولینی را مقهور اقتدار خودش کرد.
این ضعف شخصیتی، عاقبت کار دست موسولینی داد. وقتی هیتلر از اتحاد با انگلیس ناامید شد، تصمیم گرفت موسولینی را با خود همراه کرده و جنگ بزرگ خود را آغاز کند. موسولینی به هیچ وجه علاقهای به شرکت در جنگ نداشت. او به خوبی میدانست که توان نظامی کافی را ندارد و به خصوص تجهیزات نظامی نسبتا قدیمیاش در جنگهای دهه 20 بسیار آسیب دیده بودند.
دوچه توانست تا 1940 از ورود به جنگ بپرهیزد اما همان ضعف شخصیتی سرانجام مانع از نه گفتن او به هیتلر شد. طبق یادداشتهای باقی مانده از موسولینی، او قبل از دیدار با شخص هیتلر هر بار با خود این جمله را تکرار میکرده که "ما وارد جنگ نمیشویم" اما هر دفعه به محض دیدن هیتلر زبانش قفل می شده و پیشنهادات هیتلر را میپذیرفته است.
ورود به جنگ؛ فاجعه نظامی برای ایتالیای فاشیست
با ورود ایتالیا به جنگ جهانی دوم فاجعه رخ داد. موسولینی در دو جبهه یوگوسلاوی و شمال آفریقا ارتشش را دخالت داد اما در هر دو جبهه شکست خورد. هیتلر که وضعیت را چنین دید بلافاصله دو لشکر خود را به کمک دوچه فرستاد و ورق برگشت. اگرچه موسولینی به کمک آلمان پیروز شد اما دوچه حالا بیش از پیش تحقیر شده بود. حالا همه موسولینی را بدون هیتلر یک فرمانروای بی دست و پا میدانستند.
ضعف نظامی ایتالیا به حدی به هم ریخته بود که هیتلر به خصوص در جبهه روسیه تاکید کرد که ایتالیاییها نباید وارد جنگ شوند. این باعث ناراحتی و خشم بیشتر موسولینی شد. او اصرار بر شرکت نیروهای ایتالیایی در جنگ با شوروی کرد؛ هیتلر برای جلوگیری از رنجش همتایش پذیرفت اما نیروهای ایتالیا در این جنگ هم به شدت شکست خوردند. این اتفاق باعث ناامیدی بیشتر هیتلر و به خصوص مردم ایتالیا گردید.
عزل، فرار و تشکیل جمهوری سالو
این شکستها و تلفات سنگین اقتصادی و نظامی باعث شورش مردم در داخل ایتالیا شد. مردم و حتی برخی اعضای بلند پایه حزب فاشیسم، موسولینی را سگ پاچه لیس هیتلر نامیدند. با نزدیکی متفقین به مرزهای ایتالیا و اشغال سیسیل، فشارها بر موسولینی بیشتر هم شد. سرانجام اعضای حزب و اپوزیسیون بر پادشاه فشار آوردند تا کاری کند. شاه موسولینی را به کاخ احضار کرده و بعد از عزل رسمی او دستور بازداشتش را داد.
موسولینی را به یک منطقه کوهستانی تبعید کردند. او در یک هتل بزرگ به نام "کامپو ایمپراتوره" مستقر شد. همزمان درد معده او که از جوانی با آن سر و کار داشت هم عود کرد. او در طول روز جز میوه چیز دیگری نمیخورد و دائما از درد به خود می پیچید. با وجود این، به نظر میرسید که موسولینی خیلی هم از وضع جدیدش ناراضی نبود چرا که خوب میدانست در وضعیت بسیار بدی گرفتار آمده بود.
با وجود نارضایتی موسولینی، هیتلر دست از سر موسولینی برنداشت. با عزل دوچه، هیتلر به سرعت به طرف رم حمله کرد. شاه و نخست وزیر جدید " مارشال پیترو بادولیو" از شهر گریختند. همزمان چتربازان هیتلر در یک عملیات پارتیزانی محیرالعقول، به هتل کامپو ایمپراتوره حمله کرده و موسولینی را سوار هواپیما کرده و گریختند. موسولینی نزد هیتلر رفت. پیشوای نازیسم، با دیدن موسولینی بیانگیزه، شکسته و مذبذب به شدت ناراحت گردید و طبق گزارشها او نزد فرماندهان خود به شدت به شماتت موسولینی پرداخت؛ با این حال، چاره را همچنان در حمایت او میدید.
موسولینی سپس به شمال ایتالیا رفت و به مدت بیش از یک سال یک جمهوری خود خوانده دست نشانده آلمان به نام "سالو" را اداره کرد. در این مدت هر روز پیرتر و شکستهتر میشد. او در این روزها تنها به معشوقهاش "کلارا پتاچی" پناه میبرد و سعی میکرد از طریق عشق، مشکلاتش را فراموش کند. همزمان درد معده او نیز عود کرده و هر روز پیرتر و پیرترش مینمود.
در این مدت اما مردم ایتالیا هر لحظه بیشتر از موسولینی گریزان میشدند. حالا حتی فاشسیتها نیز از او متنفر بودند چرا که او رسما مترسک هیتلر شده بود. این موضوع خود موسولینی را نیز به شدت رنج میداد اما کاری از دستش برنمیآمد. موسولینی در یکی از آخرین مصاحبه هایش قبل از سقوط نهایی وضع خود را چنین توصیف میکند:
" من به آخر خط رسیدهام. ستاره بختم سقوط کردهاست. دیگر جنگی ندارم که در درونم مانده باشد… من برای پایان تراژدی منتظر میمانم و چیزی بیش از یک بازیگر حس نمیکنم. احساسم این است که آخرین تماشاچی هستم."
مرگ وحشتناک؛ وقتی دوچه را چند ماه از سقف آویزان می کنند
سرانجام با نزدیک شدن ارتش متفق به مرکز جمهوری سالو در شمال ایتالیا، موسولینی سعی کرد فرار کند. او با همراه معشوقهاش کلارا پتاچی و برادرش تلاش کرد از طریق راههای روستایی خود را به سوئیس برساند تا بتواند سوار بر هواپیما شده و به اسپانیا که رهبر دیکتاتور آن (ژنرال فرانکو) از دوستانش بود، برود.
با این حال، تقدیر سرنوشت شومی را برای دیکتاتور نظام فاشیستی در نظر گرفته بود. در 27 آوریل 1945، موسولینی و همراهانش در نزدیکی روستای "دونگو" نزدیک دریاچه "کومو" توسط پارتیزانهای کمونیست به نام "والریو و بلینی" دستگیرشده و هویت آنها نیز توسط کمیسر سیاسی پاریتزانهای هنگ پنجاه و دوم گاریبالدی شناسایی گردید.
پس از تلاشهای ناموفق برای بردن آنان به کومو، آنان را به متسریا بردند. موسولینی و معشوقه اش آخرین شب خود را در خانه خانوادگی "دِ ماریا" گذراندند. روز بعد موسولینی و پتاچی بهطور خودسرانه تیرباران شدند؛ همچنین بیشترِ پانزده نفر از هم قطاران وی از جمله وزیران و کارکنان جمهوری اجتماعی ایتالیا(RSI) نیز به همین سرنوشت دچار شدند. تیربارانها در روستای کوچک جیولینو دی متسریا و با هدایت رهبر پارتیزانی با نام مستعار "کلنلو والریو" انجام شدند.
داستان تیرباران آنها بسیار مخوف است. آنها به یک مکان خالی برده شدند و در آنجا پتاچی، موسولینی را در آغوش گرفت و مانع از رفتن او شد. در همین زمان پتاچی تیر خورد و هنگامی که بدن شل و بیجان او بر روی زمین افتاد موسولینی پیراهن خود را باز کرده و فریاد زد، "تیر را به سینه من شلیک کنید!" . در این زمان یکی از چریکها تیر را به سمت سینه او نشانه رفت. موسولینی افتاد، اما نمرد. چریک به موسولینی که به سختی نفس میکشید نزدیک شد و گلوله دیگری را در سینه او خالی کرد.
در 29 آوریل 1945 پیکرهای موسولینی و پتاچی و سایر فاشیستهای کشته شده به جنوب به سوی میلان برده شدند. در ساعت سه بامداد پیکرها در میدان "پیاتساله لورتو" رها شدند. پس از اینکه پیکرها مورد لگدمالی و آب دهان ریختن قرار گرفتند، به صورت معلق از بالای سقف "پمپ بنزین اِسو" آویزان گشته و توسط شهروندان مورد سنگ اندازی قرار گرفتند. این کارها هم با هدف نومید ساختن همگی فاشیستها از ادامه دادن به جنگ و هم به عنوان تلافی آویزان ساختن تعدادی پارتیزان در همان مکان توسط مقامات نیروهای محور انجام شدند.
پیکر دیکتاتور مخلوع مورد تحقیر و توهین قرار گرفت. فاشیست وفاداری به نام "آکیله استاراچه" (دبیر سابق حزب ملی فاشیست) دستگیر و محکوم به مرگ گردید و سپس به "پیاتساله لورتو" برده شد و در آنجا پیکر پیشوایش را به وی نشان دادند. استاراچه، کسی که زمانی در مورد موسولینی گفته بود " او یک خداست"، سلامی نظامی به پیکر رهبرش داده و بلافاصله تیرباران گردید. پیکر استاراچه نیز متعاقباً به همان سقف آویخته شد.
پس از چند ماه دست به دست شدن و آزادانه گشتن پیکر موسولینی سرانجام پیکر او توسط دولت توقیف شد و در آرامگاهی به خاک سپرده شد.
منبع: خبر فوری
38
در این دنیا ثابت شده هیچ ظلمی پایدار نخواهد ماند
شک نکنید پایان همه ی دیکتاتورها وحشتناک است ،تکه تکه میکنیم
فقط یواش تیکه تکه کن.انگشتات اوف نشه.باشه؟
نفوذی ها رو تکه تکه میکنیم . این هم دست نشانده هیتلر بوده و نفوذی
تکه تکه کم است جگرشان را زنده زنده از خیالشان میکشیم بیرون به وقتش
با عرض پوزش،
خیلی خیلی عالی بود از این مطالب تاریخی بیشتر بگذارید /
درست عبرت
ان شالله تو 1400 اصلاح طلبها و غربگدا ها رو اینجوری کنیم
به امید اون روز
خیلی منتظر همچین روزی هستم
تاریخ سرنوشت یکسانی رو برای تمام دیکتاتورها رقم زده اما درس عبرت براشون نمیشه .
حکومت با کفر شاید باقی بمونه ولی با ظلم هرگز..... این قطعا پایان همه ی دیکتاتور هاست.. دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره... اون روز نزدیگه که مردم بپاخیزند
سرنوشت نفوذی ها همین است . سرنوشت اصلاح طلب ها هم همین است
همچین سرونوشتی برای اصلاح طلبها که ادامه سازمان منافقین هستن حتمی است
اصولگرایان که مکتب فاشیستی دارند
امیدوارم دزدان وجنایتکاران ایران هم همینطوربشن ملت رو داغون ونابود کردن خدایا زیرفشار فقر کمرمون شکست.به دادمان برس...
دقیقا همین بلا رو سر غارتگران ایران خواهیم آورد... روز واقعه نزدیک است...
اگر اصلاح طلب های خائن رو مجازات کنن کشور نجات پیدا میکنه برجام به چشم دیدن باز اینبار برای بایدن دم تکون میدن
خیلی ها خودشان را مومن میدانند،ایمان به عملکرد انسان هاست، ما که جز خوبی چیزی ندیدیم،شما را نمیدانم.مگر اینجا تگزاس،که حکم میدهی واجرا میکنی دیگران نیز دست وپا چلفتی.
بلحاظ قیاسی بنیتو موسولینی عاقبت بخیر شد!!! آمار داریم طرف عربٱ عربا شده.
معلوم تا زنده بوده،خار چشم تو و امثال تو بوده.خدا رحمت اش کنه که به ملت اش خدمت کرد و بدست بدترین دشمنان خلق شهید شد.