یادداشتهای ناصرالدینشاه، پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۲۴۶
الحمدالله ارزانی و همه چیز زیاد است
ناصرالدین شاه در خاطرات روزانه خود می نویسد: بهار بسیار خوبی است. بارانهای زیاد آمده، صحراها سبز [و] خرم، حاصل بسیار خوب، سردرختی بسیار خوب، الحمدالله ارزانی و همه چیز زیاد است. هوا سالم و بیعیب {است}.
ناصرالدین شاه در خاطرات روزانه سال 1246 می نویسد: یک ماه درست از عید نوروز گذشته، فصل بهار است. آلوچه [و] ریواس تازه درآمده است. گل سرخ و زرد [و] سفید هنوز دیده نشده، اما گلهای بنفشه رنگی و گلهای مختلفه زیاد درآمده است. بهار بسیار خوبی است. بارانهای زیاد آمده، صحراها سبز [و] خرم، حاصل بسیار خوب، سردرختی بسیار خوب، الحمدالله ارزانی و همه چیز زیاد است. هوا سالم بیعیب.
خلاصه، صبح همین روز به عزم نقل و مکان به دوشانتپه از خواب برخاستم. الحمدالله مزاجا و حالتا بسیار بسیار خوب بودم. رخت آوردند پوشیدم. صاحبسلطان سنتورچی آمد گریهکنان که «زاغی با مادرش دیشب مرا زدهاند.» دستش را گاز گرفته بودند، وا کرد نشان داد.
رخت پوشیدم. باد سرد شدیدی میآمد، خیلی باد تند سرد بود، مثل زمستان. سرداری الماس را پوشیده آمدم دیوانخانه. عکاسباشی در این سرما و هیر و بیر اسباب عکس حاضر کرده بود. ایستادم یک شیشه - دستپاچه - عکس انداخت.
از خلوت بیرون آمدم؛ دیگر معلوم و واضح است که چقدر آدم و نوکر، وزرا، اعیان، اشراف، صاحبمنصبان و غیره و غیره و غیره در دربخانه بودند.
در طویله، سوار اسب کرند عربی امیرآخوری شده راندیم. همه مردم پیاده آمدند الی دروازه دولت، آنجا سوار کالسکه شدم. جمعیت زن و مرد هم در بیرون خیلی بود. باد تند سرد و گرد و خاک بود.
راندیم؛ سواره شاهسون اینانلو و غیره، سردار کل، مستوفیالممالک، وزیر خارجه، امینالدوله، میرزا قهرمانخان [و] ساعدالملک [۱] احضار شده، صحبتکنان در باب گمرکخانهها و میرزا نصرالله رفتیم. از سردر پایین داخل باغ شدیم. قدری در باغ گشتم، اسطخر [استخر] تازه را آب انداخته بودند، پُر نشده بود.
بعد آمدم بالای سردر ناهار آوردند خوردم. بعد از ناهار حضرات مفصله را باز احضار کرده، در باب گمرک زیاد حرف زدیم. بعد آنها مرخص شدند. شش ساعت به غروب مانده بود، باز سوار شده رفتم ده باباعلیخان. بسیار باصفا و چمنسبز خوشحالت؛ مرغان خوشالحان میخواندند، خیلی خوب بود.
از آنجا گذشته میخواستم بالاتر بروم، میرشکار از عقب رسید گفت هرچه گشتم ارقالی نبود، اما آهو صحرا هست. بنا شد برویم صحرا آهوگردانی. یک بلدرچین در سبزههای باغ باباعلیخان زدم روی هوا، روی اسب. بعد سوارههای زیادی را مرخص کرده؛ من، میرشکار، محمدعلیخان، سیاچی، آقا وجیه، ابراهیمخان، آیی، فرجبیک تفنگدار، یوسف آبدار، آقادایی [و] دَهباشی رفتیم صحرا.
از جعده [جاده] گذشته، یک دسته آهو به قدر چهارده عدد پیدا شد. نگاهداشتم، آهوها راست ما آمدند. من صبر کردم نزدیک شدند. یک تکه دوساله را سوا کرده با چهارپاره انداختم، خورد پایش را شکست. دویدم بگیرم، قدری دوید. سوارهها رسیدند گرفتند. برداشته آمدیم دوشانتپه. بسیار بسیار خوشحال شدم.
آمدم اندرون؛ قدری از حرم آمده بود. انیسالدوله و غیره نیامده بودند. اندرون قدیم را با این اندرون جدید تجیر [چادر/ خیمه] کشیده، کوچه ساخته [و] یکی کردهاند. اغلب از زنها باید آنجا منزل کنند؛ از قبیل تاجالدوله، شکوهالسلطنه، مادر تومانآغا، والده یمینالدوله، شمسالدوله، ندیمالسلطنه، نوشآفرین، دلبر و جمال. لَله باشی هم آمده آنجا است. خلاصه نماز کردیم، کاهو خوردیم. در بیرون الی غروب بیرون بودیم، غروبی همه حرمخانه آمدند. گربه فقیری [و] گربه سرسیاه هستند. والیزاده، میمون خماری را هم آورده است. زعفرانباجی و آقا سلیمان شهر ماندهاند، خواهند آمد. حاجی یوسف و اغلب مردم هم شهر هستند، خواهند آمد و انشاءالله تعالی روز ۲۳ از اینجا حرکت است.
دیگر وقایع تا آن روز را اینجا نمینویسم، معلوم است یا کار است و امورات، یا سواری و گردش. انشاءالله از روز حرکت از اینجا به خاتونآباد را خواهم نوشت. میرزا شفیع مستوفی تویسرکانی [۲] که در این اواخر وزیر انیسالدوله شده، حکومت گلپایگان [و] خوانسار را هم داشت، روز چهارده که دیروز باشد به مرض استسقا فوت شد.
سابق ذکر شد که انشاءالله ۲۳ ذیحجه از دوشانتپه حرکت خواهد شد. این چند روز دوشانتپه ماندیم، یک نفر زن فشندی از یحییخان خواسته بودیم، پنج شش دختر فشندی امروز آقا سلیمان خواجه آورد یکی را که بزرگ بود پسندیدیم؛ نگاهداشته، زعفرانباجی که آمد آخوند آورد صیغه کردند.
زن ولیعهد [۳] را هم بردند باغ ایلخانی [۴] که برود آذربایجان، آمد دوشانتپه دیدم.
پینوشت:
۱- ساعدالملک: میرزا احمدخان ساعدالملک یگانه فرزند مرحوم میرزا تقیخان امیرکبیر از زن اول او بود و در سال ۱۲۵۴ ق. متولد شد. در سال ۱۲۷۵ ق. و پس از عزل میرزا آقاخان نوری صدراعظم، به منصب سرتیپی نایل و سال بعد به ساعدالملک ملقب شد. (شرح حال رجال ایران، ص ۱۲۳).
۲- میرزا شفیع تویسرکانی از مستوفیان دربار در ۱۲۷۱ ق. وزیر کرمان شد و در ۱۲۷۲ ق. وزیر یزد بود. (چهل سا تاریخ ایران، جلد ۲، ص ۶۰۲).
۳- تاجالملوک یکی از دو دختر به جا مانده از میرزا تقیخان امیرکبیر از بطن عزتالدوله که به عقد مظفرالدینمیرزای ولیعهد درآمد و امالخاقان لقب گرفت. محمدعلیمیرزا (شاه) از بطن او بود، لیکن این وصلت چندان نپایید و در سال ۱۲۹۳ ق. از شوهر خود جدا شد. (مهدعلیا به روایت اسناد، ص ۵۵).
۴- باغ ایلخانی از مستحدثات اللهقلیخان ایلخانی پسر موسیخان پسر حسینقلیخان و نوه دختری و نوه برادر تنی فتحعلیشاه و ربیب حاج میرزا آغاسی صدراعظم محمدشاه بوده است. این باغ در دوره محمدشاه یکی از بزرگترین باغهای شخصی بود که در بیرون از شهر قرار داشت. پس از بزرگ شدن تهران و احداث حصار ناصرالدینشاهی باغ در داخل شهر قرار گرفت و بعدها در محل آن ساختمان مرکزی بانک ملی و بیمارستان بانک احداث شد. (جغرافیای تاریخی تهران، صص ۱۱۹-۱۲۰).
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۱۳۸-۱۴۰.
منبع: انتخاب
38
ماشا ا... گلپایگان
خوشبحال مردم قدیم من در ارزو ازدواج آواره ترینم
هعی...
سلطنت طلب ها اسکلت شدند خبر فوری هنوز داره با شاه های قاجار عشق میکنه!!!
خدا ازش نگذره دنیا دار مکافات زندگی این ملعون درس عبرتی باشه برای ظالمان از قدیم گفتند یه خوبی میمونه یه بدی منتها یه عده فقط این دو روزه دنیا رو میبینند و باراشون بسه ای الن به امر خدا از خواب مرگ بلندشی ببینی که مردم ایران با اولین کلنگ مدرسه دارالفنون امیرکبیر به کجا رسیدند خدا از سر تقصیرات نگذره درس عبرت برای ظالمان الان حیف بقول مولا علی رو قلبهاشون مهر زده شده
اون موقع فقط یک شاه فاسد داشتیم الان همه مدیران کل و جز فاسد هستند ...