فال حافظ، دو بیت و دو سطر توصیه کارگشا از لسان الغیب (یک اردیبهشت)
خواجه شمسالدین محمدبن محمد حافظ شیرازى یکى از بزرگترین شاعران نغزگوى ایران و از گویندگان بزرگ جهان است و در شعرهاى خود 'حافظ' تخلص نموده است.
فال حافظ تو در این لحظه از زندگی تو:
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
تا درخت دوستی بر کی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
تفسیر:
یاد بگیر که انتظاراتت از دیگران – حتی نزدیک ترین افراد – را نه به حداقل که به صفر برسانی.
وقتی به این نقطه رسیدی، پیشرفت توأم با آرامش تو آغاز خواهد شد.
حافظ
|
||||||||
تذکرهنویسان نوشتهاند که نیاکان او از کوهپایهٔ اصفهان بودهاند و نیاى او در روزگار حکومت اتابکان سلغرى از آنجا به شیراز آمد و در همان شهر متوطن شد و نیز چنین نوشتهاند که پدرش ‘بهاءالدین محمد’ بازرگانى مىکرد و مادرش از اهل کازرون و خانهٔ ایشان در دروازهٔ کازرون شیراز واقع بود. | ||||||||
|
||||||||
ولادت حافظ در اولهاى قرن هشتم هجرى و در حدود سال ۷۲۷ در شیراز اتفاق افتاد. وفات حافظ بهسال ۷۹۲ هـ اتفاق افتاد. او داراى زن و فرزندان بود. | ||||||||
|
||||||||
بعد از مرگ بهاءالدین پسران او پراکنده شدند ولى شمسالدین محمد که خردسال بود با مادر در شیراز بماند و روزگار آن دو به تهیدستى مىگذشت، بههمین سبب حافظ همین که به مرحلهٔ تمیز رسید در نانوائى محله به خمیرگیرى مشغول شد تا آنکه عاشق به تحصیل کمالات او را به مکتبخانه کشانید و به تفصیلى که در تذکرهٔ میخانه آمده است وى چندگاهى ایام را بین کسب معاش و آموختن سواد مىگذرانید.
بعد از آن زندگانى حافظ تغییر کرد و او در جرگهٔ طالبان علم درآمد و مجلسهاى درس عالمان و ادیبان زمان را در شیراز درک کرد و به تتبع و تفحص در کتابهاى مهم دینى و ادبى از قبیل کشّاف زمخشرى و مطالعالانظار قاضى بیضاوى و مفتاحالعلوم سکاکى و امثال آنها پرداخت و محمد گلندام معاصر و جامع دیوانش او را چندینبار در مجلس درس قوامالدین ابوالبقاء عبدالله بن محمودبن حسن اصفهانى شیرازى (م ۷۷۲ هـ) مشهور به ‘ابنالفقیه نجم’ عالم و فقیه بزرگ عهد خود دیده و غزلهاى او را در همان محفل علم و ادب شنیده است. چنانکه از سخن محمد گلندام برمىآید حافظ در دو رشته از دانشهاى زمان خود یعنى علوم شرعى و علوم ادبى کار مىکرد و چون استاد او قوامالدین خود عالم به قراآت سبع بود طبعاً حافظ نیز در خدمت او به حفظ قرآن با توجه به قرائتهاى چهاردهگانه (از شواذ و غیر آن) ممارست مىکرد و خود در شعرهاى خویش چندین بار بدین اشتغال مداوم به کلامالله اشاره نموده است و به تصریح تذکرهنویسان اتخاذ تخلص ‘حافظ’ نیز از همین اشتغال نشأت کرده است. |
||||||||
(۱). اما تفحص در آثار آن دوره و دقت در حرفه و پیشهٔ کسانى که لقب ‘حافظ’ داشتهاند نگارنده را بر آن مىدارد که تخلص ‘حافظ’ را به سبب خوشآوازى و احیاناً غزلخوانى او بداند. س.م.ت. | ||||||||
شیراز در دورهاى که حافظ تربیت مىشد اگرچه وضع سیاسى آرام و ثابتى نداشت لیکن مرکزى بزرگ از مرکزهاى علمى و ادبى ایران و جهان اسلامى محسوب مىگردید و این نعمت از تدبیر اتابکان سلغرى فارس براى شهر سعدى و حافظ فراهم آمده بود. حافظ در چنین محیطى که هنوز مجمع عالمان و ادیبان و عارفان و شاعران بزرگ بود تربیت علمى و ادبى مىیافت و با ذکاوت ذاتى و استعداد فطرى و تیزبینى شگفتانگیزى که داشت میراثخوار نهضت علمى و فکرى خاصى مىشد که پیش از او در فارس فراهم آمد و اندکى بعد از او به فترت گرائید. | ||||||||
حافظ از میان امیران عهد خود چند تن را در شعرش ستوده و یا به معاشرت و درک صحبت آنها اشاره کرده است مانند ابواسحق اینجو (مقتول بهسال ۷۵۸ هـ) و شاه شجاع (م ۷۸۶ هـ) و شاه منصور (م ۷۹۵ هـ) و در همان حال با پادشاهان ایلکانى (جلایریان) که در بغداد حکومت داشتند نیز مرتبط بود و از آن میان سلطان احمدبن شیخ اویس (۷۸۴-۸۱۳ هـ) را مدح کرد. از میان رجال شیراز از حاجى قوامالدین حسن تمغاجى (م ۷۵۴ هـ) در شعرهاى خود یاد کرده و یکجا هم از سلطان غیاثالدین بن سلطان سکندر فرمانرواى بنگال که در سال ۷۶۸ بر تخت سلطنت بنگال جلوس کرده بود یاد نموده است. | ||||||||
هنگامى که شهرت شاعرنوازى سلطان محمود دکنى (۷۸۰-۷۹۹ هـ) و وزیرش میر فیضالله انجو به فارس رسید حافظ راغب دیدار دکن گشت و چون پادشاه بهمنى هند و وزیر او را مشتاق سفر خود به دکن یافت از شیراز به ‘هرموز’ رفت و در کشتى محمود شاهى که از دکن آمده بود نشست اما پیش از روانه شدن کشتى باد مخالف وزیدن گرفت و شاعر کشتى را – ظاهراً به قصد وداع با بعضى از دوستان در ساحل هرموز، اما در واقع از بیم مخاطرات سفر دریا – ترک گفت و این غزل را به میر فیضالله انجو فرستاد و خود به شیراز رفت: | ||||||||
|
||||||||
یکبار نیز حافظ از شیراز به یزد که در دست شعبهاى از شاهزادگان آلمظفر بود رفت ولى خیلى زود از اقامت در ‘زندان سکندر’ خسته شد و در غزلى بازگشت خود را به فارس بدینگونه آرزو کرد: | ||||||||
|
||||||||
دربارهٔ عشق او به دخترى ‘شاخنبات’ نام افسانههائى رایج است و بنابر همان داستانها حافظ آن دختر را به عقد مزاوجت درآورد. چندبار در شعرهاى حافظ به اشارتى که به مرگ فرزند خود دارد باز مىخوریم و از آنجمله است این دو بیت: | ||||||||
|
||||||||
|
||||||||
حافظ مردى بود ادیب، عالم به دانشهاى ادبى و شرعى و مطلع از دقیقههاى حکمت و حقیقتهاى عرفان. استعداد خارقالعادهٔ فطرى او به وى مجال تفکرهاى طولانى همراه با تخیلهاى بسیار باریک شاعرانه مىداد و او جمیع این موهبتهاى ربانى را با ذوق لطیف و کلام دلپذیر استادانهٔ خود درمىآمیخت و از آن میان شاهکارهاى بىبدیل خود را بهصورت غزلهاى عالى بهوجود مىآورد.
او بهترین غزلهاى مولوى و کمال و سعدى و همام و اوحدى و خواجو و یا بهترین بیتهاى آنان را مورد استقبال و جوابگوئى قرار داده است. کلام او در همهٔ موارد منتخب و برگزیده و مزین به انواع تزئینهاى مطبوع و مقرون به ذوق و شامل کلماتى است که هریک با حساب دقیق انتخاب و بهجاى خود گذارده شده است. تأثر حافظ از شیوهٔ خواجو مخصوصاً از غزلهاى ‘بدایعالجمال’ یعنى بخش دوم دیوان خواجو بسیار شدید است و در بسیارى از موردها واژهها و مصراعها و بیتهاى خواجو را نیز به وام گرفته و با اندک تغییر در غزلهاى خود آورده است و این غیر از استقبالهاى متعددى است که حافظ از خواجو کرده است. در میان شاعرانى که حافظ از آنها استقبال کرده و یا تأثیر پذیرفته است بعد از خواجو، سلمان را باید نام برد. علت این تأثیر شدید آن است که سلمان هم مانند خواجو از معاصران حافظ و از جملهٔ مشاهیرى بود که شاعر شیراز سرمشق کار خود قرار داد. پاسخها و استقبالهاى حافظ از سعدى و مولوى و دیگر شاعران استاد پیش از خود کم نیست اما دیوان او بهقدرى از بیتهاى بلند و غزلهاى عالى و مضمونهاى نو پر است که این تقلیدها و تأثرها در میان آنها کم و ناچیز مىنماید. علاوه بر این علو مرتبهٔ او در تفکرهاى عالى حکمى و عرفانى و قدرتى که در بیان آنها به فصیحترین و خوشآهنگترین عبارتها داشته وى را با همهٔ این تأثیرپذیرىها در فوق بسیارى از شاعران گذشته قرار داده و دیوانش را مقبول خاص و عام ساخته است. |
||||||||
این نکته را نباید فراموش کرد که عهد حافظ با آخرین مرحلههاى تحول زبان فارسى و فرهنگ اسلامى ایران مصادف بود و از این روى زبان و اندیشهٔ او در مقام مقایسه با استادان پیش از وى به ما نزدیکتر و دلهاى ما با آن مأنوستر است و به این سبب است که ما حافظ را زیادتر از شاعران خراسان و عراق درک مىکنیم و سخن او را بیشتر مىپسندیم. | ||||||||
|
||||||||
از اختصاصهاى کلام حافظ آن است که او معنىهاى دقیق عرفانى و حکمى و حاصل تخیلهاى لطیف و تفکرهاى دقیق خود را در موجزترین کلام و روشنترین و صحیحترین آنها بیان کرده است. او در هر بیت و گاه در هر مصراع نکتهاى دقیق دارد که از آن به ‘مضمون’ تعبیر مىکنیم. این شیوهٔ سخنورى که البته در شعر فارسى تازه نبود حافظ تکمیلکننده و درآورندهٔ آن به پسندیدهترین وجه و مطبوعترین صورت است و بعد از او شاعران در پیروى از شیوهٔ او در آفرینش ‘نکتهها’ ى دقیق و ایراد ‘مضمونها’ ى باریک و گنجانیدن آنها در موجزترین عبارتها، که از یک بیت و گاه از یک مصراع تجاوز نکند، مبالغه نمودند و در همین شیوه است که رفته رفته به شیوع سبک معروف به ‘هندى’ منجر گردید. | ||||||||
نکتهٔ دیگر در بیان اختصاصهاى شعر حافظ توجه خاص او است به ایراد صنعتهاى مختلف لفظى و معنوى در بیتهاى خود بهنحوى که کمتر بیت از شعرهاى او را مىتوان خالى از نقش و نگار صنایع یافت اما نیرومندى او در استخدام الفاظ و چیرهدستیش در بهکار بردن صنعتها بهحدى است که ‘صنعت’ در ‘سهولت’ سخن او اثرى ندارد تا بدانجا که خواننده در بادى امر متوجه مصنوعبودن سخن حافظ نمىشود.
حافظیه |
||||||||
|
||||||||
حافظ از جملهٔ شاعرانى است که در ایام حیات خود شهرت یافت و به سرعت در دورترین شهرهاى ایران و حتى در میان پارسىگویان کشورهاى دیگر مقبول سخنشناسان گردید و خود نیز بر این امر وقوف داشت. دیوان کلیات حافظ مرکب است از پنج قصیده و غزلها و مثنوى کوتاهى معروف به ‘آهوى وحشی’ و ‘ساقىنامه’ و قطعهها و رباعىها. نخستین جامع دیوان حافظ محمد گلندام است و بنابر تصریح او خود حافظ به جمعآورى غزلهاى خویش رغبتى نشان نمىداد. | ||||||||
ظاهراً حافظ صوفى خانقاهنشین نبود و با آنکه مشرب عرفان داشت در حقیقت از زمرهٔ عالمان عصر و مخصوصاً در شمار عالمان علوم شرعى بود و هیچگاه به تشکیل مجلس درس نپرداخت بلکه از راه وظیفهٔ دیوانى ارتزاق مىنمود و گاه نیز به مدح پادشاهان در قصیدهها و غزلها و قطعههاى خود همت مىگماشت و از صلهها و جایزههائى که بهدست مىآورد برخوردار مىشد. از این میان دوران شیخ ابواسحق اینجو (مقتول بهسال ۷۵۸) عهد بارورترى براى حافظ بود و بههمین سبب افول ستارهٔ اقبال این پادشاه شاعر را آزردهخاطر ساخت چنانکه چندبار از واقعهٔ او اظهار تأسف کرد و طبعاً با چنین ارادتى که به شاه شیخ داشت نمىتوانست قاتل او را به دیدهٔ محبت بنگرد خاصه که آن قاتل یعنى امیر مبارزالدین محمدبن مظفر مردى درشتخوى و ریاکار و محتسبپیشه بود و شاعر آزادهٔ ما در چند جاى از شعرهاى خود رفتار او را به تعریض و یا به تصریح به باد انتقاد گرفته است. |
روحش شاد یادش گرامی باد 🌹💔💔🥀🥀🥀🖤