یک سال بدون ابوالفضل زرویی؛ روی سنگ قبرم با کفش گِلی راه نروید!
«عمر آدمی دست خداست، ولی فکر نمیکنم عمری طولانی داشته باشم.» این را ابوالفضل زرویی نصرآباد ۱۸ سال قبل گفته بود.
«عمر آدمی دست خداست، ولی فکر نمیکنم عمری طولانی داشته باشم.» این را ابوالفضل زرویی نصرآباد ۱۸ سال قبل گفته بود. همکاران ما در آن زمان ستون بوق اشغال داشتند که یکی از ماندگارترین ستونها محسوب میشد. در یکی از روزهای خردادماه ۱۳۸۰ رفته بودند سراغ آقا زرویی که آن روزها ۳۲ سالگیاش را میگذراند و خیلی هم شاد و شنگول بود.
جمله ابتدایی پاراگراف بالا، عبارتی بود که زرویی در پاسخ به سؤالی گفته با این مضمون که فکر میکنی کی از دنیا میروی؟! ظاهرا شهود زرویی از خودش خیلی هم بیراه نبود. او سال گذشته در همین روزها راهی دیار باقی شد. فردا هم سالروز درگذشت او محسوب میشود. تقدیر آن بود که زرویی عمر زیادی نداشته باشد و در ۴۹ سالگی این دنیا را ترک گوید.
مردای دکترای حل جدول
حالا ایرادی ندارد خیلی اسم زرویی را نشنیده باشید. اگر اسمش را نشنیده باشید حتما بعضی از آثار و سرودههایش را شنیده یا خواندهاید. مثلا این یکی حتما به گوشتان خورده یا کلیپش را در سالهای دور دیدهاید ، زمانی که بلوتوث حرف اول را در نهضت انتقال فایل میزد. زرویی این سروده را در شب شعر رمضانی سال ۸۳ رهبری هم خوانده بود و بعد از پخش شدن از تلویزیون هم حسابی دست به دست شد:
مردای نازدار اهل شهرن
با خودشون هم این قبیله قهرن
مردای دکترای حل جدول
مردای نق نقوی لوس تنبل
لعنت و نفرین میکنن به جاده
اگر برن چار تا قدم پیاده
مردای خواب تو ساعت اداری
تازه دو ساعتم اضافهکاری
توی رگاشون میکشه تنوره
تریگلیسرید و قند و اوره
بچه به دنیا میآرن با نذور
اغلبشون یه دونه اون هم به زور
پیش هم از عاطفه دم میزنن
پشت سر، اما واسه هم میزنن
نان قرض دادن گلآقا و ابوالفضل
اصلا همین که ابوالفضل زرویی را نه با خودش بلکه با آثارش را میشناسید یعنی اینکه استاد اهل جلوت نبوده، اما آثارش حسابی توانسته بین مردم جا باز کند و دیده شود. خب التفات هم دارید که همین مساله هم کم چیزی نیست. کماند هنرمندانی که آثارشان توانسته نقب بزند به ذهن و فکر مردم و روی لب و دل آنها زمزمه شود. این پیشبینی را کیومرث آقای صابری فومنی هم کرده بود آنهم کی؟! سال ۱۳۷۱ زمانی که خیلی از ما و شما درگیر درس و مشق مدرسه بودیم.
به حرفای ۲۷ سال قبل مرحوم گلآقا توجه کنید: «…قلمی که عبید و دهخدا در دست داشتند، الان بیصاحب نیست. طنز دارد جان میگیرد. یکی از مشهورترین طنزنویسان امروز ما ـ ملانصرالدین ـ (ابوالفضل زرویی نصرآباد) فقط ۲۳ سال دارد! چراغها دارند روشن میشوند. شهر چراغانی خواهد شد…» حالا که صحبت از مدح و ثنایایی شد که برای زرویی گفتهاند در جریان باشید که جناب علی موسوی گرمارودی هم مدح بزرگی در حق زرویی کرده. موسوی گرمارودی که خودش از شعرای به نام معاصر محسوب میشود، زرویی را عبید زاکانی طنز معاصر نامیده!
نظر استاد درباره شوخی با قومیتها
خب این روزها شوخی با قومیتها تبدیل به یک مساله خطرناک شده. حالا نه فقط با قومیتها که سراغ شوخی با هر قشری بروید از یک جا صدای اعتراض بلند میشود که به ما توهین کردید و این صحبتها. حالا جالب است نظر آن مرحوم را درباره شوخی با اقشار و قومیتها بخوانیم.
زرویی در مصاحبهای که سال ۹۴ با همین روزنامه خودمان داشته و زحمت مصاحبه را هم زینب مرتضاییفرد کشیده، درباره کمتحمل بودن و کمظرفیت بودن در برابر طنز، حرفهای بانمک و خوشمزهای زده: «مجموعه تلویزیونی در حاشیه که ساخته شد، بسیاری از پزشکان اعتراض کردند تا کار رسید به کشیدن بخیه یک کودک. مشابه این اتفاق برای من هم رخ داده و معتقدم این اتفاقها، طنز برایش کم است. باید هجوش کرد. البته منظورم از هجو فحاشی و بی ادبی نیست... واقعا بعضی از ما مردم کم ظرفیتی شده ایم و شرایط را به سمت گروکشیهایی برده ایم که خودمان ضرر اصلی اش را میپردازیم. قربانی اصلی این اتفاقات هم طنزپرداز است که دیگر نمیداند باید از چه چیزی حرف بزند تا کسی عصبانی نشود.»
استاد همچنین درباره شوخی با قومیتها هم دیدگاه بامزهای دارد: «میگویند شوخی با قومیتها کار اروپاییها و انگلیسیهاست.
جالب است بدانید اولین بار که پای اروپاییها به ایران باز شد دوره صفویه بوده که اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم است. در حالی که عبید زاکانی در قرن هشتم یا راغب اصفهانی خیلی قبلتر از او در مجموعه طنزهایی که گردآوری کرده، شوخی با قومیتها به شکل پررنگی در آنها وجود دارد.
در نوشتههای آنها سمبل شناسی شده و با هر قوم به آنچه در آن مشتهر بوده اند شوخی شده و هیچ کس هم از این شوخیها ناراحت نمیشده است.»
یک نویسنده جدی
حالا درست است که هویت اصلی زرویی با طنز و مزاح گره خورده و حتی بنیانگذاری جلسات طنز «در حلقه رندان» حوزه هنری هم محسوب میشود که حالا ۱۸ ساله شده، ولی یحتمل فیوز خواهید پراند اگر بدانید، هنر استاد محدود به طنزنویسی نبوده و آن مرحوم دستی هم در نویسندگی داشته است.
اگر جویای آثار ادبی و غیرطنز آن مرحوم باشید باید یادی کنیم از کتاب «ماه به روایت آه» که به سعی انتشارات معظم نیستان راهی بازار نشر شده است.
معرفت زرویی در این کتاب حسابی قل قل جوشیده و خلوص و سادگی و صفا و زلالیاش بدجور آدم را شرمنده میکند.
اصلا آدم غیرباصفا و غیرزلال و غیرصاف و غیرساده مگر میتواند قلم به دست بگیرد و روایتهایی داستانی ـ تاریخی از حضرت عباس (ع) بنویسد و کارش هم آنقدر بالا بگیرد و باکیفیت باشد که جایزه ادبی کتاب سال عاشورای سال ۹۴ را هم از آن خود بکند؟
از ما اگر بپرسید، معتقدیم اگر زرویی همین یک کتاب را توشه آخرتش کرده باشد، برایش کافی است!
و در نهایت سنگ مزار...
شاید بهتر باشد برای بستن گزارش برگردیم به همان گفتوگوی بیشیله پیله ۱۸ سال قبل زرویی با همکارانمان در آن سالهای جامجم. سوال پایانی گفت وگوی بوق اشغال، سوال عجیبی و پاسخ زرویی هم عجیبتر. زرویی در پاسخ به این سوال که دوست دارید روی سنگ قبرتان چه چیزی بنویسید، میگوید: «سی چهل هزار تومان بابت این سنگ قبر پول دادهایم. این قدر با کفش گِلی رویش راه نروید. این که این زیر خوابیده، ناسلامتی آدم است.»
منبع: روزنامه جامجم
72