ستایش زندگی در زمانه عسرت / نگاه ایجابی به خصلت شاعری ایرانیان
نگاه شورانگیز برنامه «شب شعر» به شعر و ستایشی که از شعر دارند، باعث میشود که مؤلفه فروخفته در نظام فکری ایرانیان یعنی «زیست شاعرانه» دوباره بیدار شود.
پیتیریم آلکساندروویچ سوروکین، جامعه شناس مشهور آمریکایی (با تباری روس) نظریات تمدنی خاصی را ارائه کرد که میتوان بر اساس آنها به بررسی جوامع مختلف پرداخت. در تئوری سوروکین تمدن جهانی به سه دوره تقسیم میشود: «دوره عقلانی یونانی»، «دوره شهودی قرون وسطی» و «از قرن ۱۷ به بعد» که به دوره مادیات مشهور است.
اما چه چیز از قرن هفدهم به بعد گریبانگیر جوامع شد؟ پاسخ به این سوال را «آنومی» ذکر کردهاند که میتوان با اندکی اغماض آن را تهی شدگی از معنا نیز نامید. رهایی از این آنومی سخت است و همچنین نمیتوان آن را پنهان کرد. پنهان کردن و سرپوش گذاشتن بر آن نیز نه تنها هیچ دردی را دوا نمیکند، بلکه به فروپاشی اجتماع نیز خواهد انجامید.
سوال اینجاست که آیا جامعه امروز ایران نیز دچار آنومی است؟ نمیتوان و نباید بدون کار جامعهشناختی قوی به این سوال پاسخ داد، اما میتوان مصادیق این معناباختگی (از جمله نمایشی شدن و میل به نمایش دادن در میان ایرانیان و بسیار مثالهای دیگر) را در بطن جامعه دید. مصادیقی که احتمالا باعث افسردگی جمعی نیز شدهاند. شاید بتوان گفت که این زمانه «زمانه عسرت» است. زمانهای است که حقیقت میل به غیاب پیدا کرده و به قول سیداحمد فردید (و او هم به نقل از هایدگر) ذیل سیطره متافیزیک قرار گرفته است.
شاید بتوان وضعیت زمانهمان را به سخنی از هایدگر پیوند زد که اکنون «زمانهای است که خدایان قدیم از میان ما رفتهاند و خدای دیگری هنوز نیامده است.» در این بیمعنایی ما منتظریم که تنها خدایی ما را نجات دهد، در صورتی که شعر میتواند نجات دهنده ما را از این بیمعنایی (بیخدایی) باشد. پرسش این است که کار شاعر چیست؟
به قول فریدریش هولدرلین (شاعر برجسته آلمانی که هایدگر بسیار وامدار اوست) زندگی بشر در بنیاد خود شاعرانه است و اگر شعر و شاعر نبود ما ذات بشری خود را از دست میدادیم. بنابراین بنیاد هستی مردمان بر زمین را شاعران میگذارند. شاعران بیش از همه در آغاز یا فرجام دورانهای جهانی تاریخ است که ظهور کردهاند. ملتها با سرود از آسمان کودکی خود به زندگی کنش گرایانهشان، یعنی به سرزمین فرهنگ، پا میگذارند؛ و با سرود است که از این سرزمین به زندگی نخستین خود بازمیگردند.
هولدرلین تعبیر دیگری نیز دارد که نظام فکری نیچه سخت به او نزدیک است: شاعران یاران و اتباع قدسی دیونیسوسند که در شبی قدسی در عین سرگردانی از سرزمینی به سرزمین دیگر میروند. با نگاهی نیچهوار به این تعریف باید گفت که دیونیسوس مظهر وحدت هستی ناپایدار و فناپذیر است. در این حالت وحدانی و بنیادین، انسان نسبتی حضوری با عالم و آدم و مبدأ، شان پیدا میکند.
دیونیسوس در اساطیر یونان حاصل پیوند جاودانگی و فناست. (شرح اسطوره دیونیسوس را از منابع بخوانید) افسانه دیونیسوس او را مظهر ویژگیهایی دوگانه قرار میدهد و هستی بشری نیز با این ویژگیهای متضاد و دوگانه رقم خورده است. این میان شعر وجه سرخوشانه هستی (در عین حس تراژیک زندگی) هستی است که به حضور انسان در زمین معنا میدهد و مسیر حقیقت را روشن میکند.
ستایش شعر ستایش زندگی است
آیا ما در ایران امروز با شعر نسبتی داریم؟ آیا به تعبیر هولدرلین بنیاد هستی ما را شاعران گذاشتهاند؟ نمیدانم چه بر سر ما آمده، اما میدانیم که نه تنها از زیست شاعرانه فاصله گرفتهایم بلکه به کلی با شعر بیگانه شدهایم. تنها نسبت ما با شعر و جهان شاعرانه، یک وجه نمایشی سخیف ذیل صفحات اجتماعی است.
افسردگی جمعی حاصل از بیمعنایی را بالاخره درمانی لازم است و این درمان را باید در شعر جستوجو کرد. هستی و نظام تفکر ایرانیان نیز شاعرانه است. ایرانیان هیچگاه در برهههای مختلف تاریخی پناهی جز شعر نداشتهاند و هر زمان که شاعرانه زیستن را پیشه کردهاند، تاریخ مسیر خوبش را به آنها نشان داده است.
شعر معنایی به این هویت اکنون معناباخته ما میدهد و این یعنی ستایش زندگی. این ضرورت را هنوز رسانههای ایران درنیافتهاند. به تازگی اما دوشنبه شبها برنامهای از شبکه چهارم سیما به زعامت و اجرای علیرضا بهرامی پخش میشود که عینا در ستایش زندگی است. برنامه «شب شعر» نام دارد، در سری جدید خود؛ و علیرضا بهرامی نیز نامی آشنا در دو حوزه ادبیات و رسانه است.
قسمتهای پخش شده از این برنامه نشان دهنده آن است که تیم تولید فکر شده، با هوشمندی و همچنین رصد جامعه وارد گود شدهاند. به نظر راقم این سطور کار آنها احتمالا پس از یک پژوهش جامعه شناختی وارد مرحله تولید شده است.
در زمانهای که بدون تعارف یاس بر روان جامعه سیطره دارد، در این برنامه با هوشمندی هرچه تمامتر از ضرورت زیست شاعرانه سخن به میان میآید. آنها در عین اندوه زندگی را پیشنهاد میدهند. نگاه ایجابی آنها به خصلت شاعرانه و سعی آنها در بیداری دوباره این خصلت که در ناخودآگاه هر ایرانی وجود دارد، ستودنی است. آنها به خوبی در این زمانه پای شعر را وسط کشیده و چالش وظیفه اجتماعی شاعران را مطرح کردهاند.
آنها (یعنی تیم تولید) از سیاست فاصله گرفتهاند و تنها سیاستشان پالایش اجتماع است. آنها مرزها را نفی کرده و بحث پیرامون مرز و مرزبندی را به سیاستمداران وا گذاشتهاند و توصیهشان این است که با شعر مرزها را به کناری بگذارید و «گفتوگو» کنید. دقت کنید که یک ضرورت مهم در جامعه امروز ما «گفتوگو» است. ما به گفتوگو به معنای واقعی کلمه نیاز داریم. شعر بستری مناسب برای گفتوگو، هم میان خود ایرانیان و هم میان ایرانیان با اهالی دیگر کشورهاست و این ضرورت را تولیدکنندگان شب شعر به فراست دریافتهاند.
ویژگی مهم این برنامه در این چند قسمت پخش شده از سری جدیدش، بهجز موضوعات چالشی، آزادی در بیان عقیدهها و تفکرات است. اگر قرار به اثرگذاری است، چارهای جز این هم وجود ندارد. بنابراین باید مسئولان پخش را نیز تحسین کرد. مجری برنامه که به طرز موثر اما به نرمی خود بخشی از متن است - نه صرفا ساقدوش رنگ و لعابدهنده به آن - و نیز تیم تولید، به شکل مشهودی از دغدغهمندان هستند و «مساله» آنها جامعه فعلی است. ضرورت دارد که نگاه آنها در تولید ادامه پیدا کند.
کار آنها قطعا به نتایج خوبی در جامعه خواهد انجامید. نگاه شورانگیز آنها به شعر و ستایشی که از شعر دارند، باعث میشود که آن مؤلفه فروخفته در نظام فکری ایرانیان دوباره بیدار شود. حتی اگر این «رخداد» پیش نیامد و شکل نگرفت، کمترین کار آنها ترویج کتابخوانی است. کتاب شعر و کتاب شعر ترجمه در این دوران متأسفانه به بحران مخاطب دچارند و این برنامه به یقین، توانایی حل این بحران را دارد.
منبع: مهر
72