فرهاد کشوری: سانسور، تیراژ کتاب را پایین میآورد/ آنکه بیشترین آسیب را میبیند خواننده است
فرهاد کشوری در یادداشتی از سیدعباس صالحی وزیر ارشاد پیشنهادی حسن روحانی خواست که سانسورها در چرخه چاپ و نشر کتاب حذف شود.
به گزارش خبر فوری یادداشت فرهاد کشوری نویسنده معاصر درباره حذف سانسورها بدین شرح است.
«دوست دارم چرخهٔ چاپ و نشر کتاب برود به همان شکل واقعی خودش که مثلث است. با سه رأس نویسنده، ناشر و خواننده. سانسور حذف مطالبی است که کسانی فکر میکنند ممکن است به خوانندگان آسیب بزند و یا چیزهایی را در اختیارشان بگذارد که نباید بدانند. چه کسی بهتر از خواننده صلاح کار خود را میداند که با خرید کتاب هزینه میکند و برای خواندنش عمر میگذارد. درستی این چرخه هم در همین است که کسی از بیرون نخواهد رأس دیگری به این مثلث اضافه کند. در آن صورت چیزی به مسیر نشر کتاب اضافه میشود که صلاح همه را بهتر از خودشان میداند. مثلث ما به مربع تبدیل میشود. با این تغییر قیچی سانسور هم وارد این مسیر میشود تا مجوز نشر ندهد و جرح و تعدیل کند.
در این میان سه گوشهٔ اصلی آسیب میبیند. نویسنده باید حواسش جمع باشد و چیزی بنویسد که مانع چاپ کتابش نشود. این یعنی پذیرش خودسانسوری و ناکار کردن نویسنده. ناشر هم در مرحلهٔ بعد آسیب میبیند. سانسور، تیراژ کتاب را پایین میآورد. آنکه بیشترین آسیب را میبیند خواننده است. چیزهایی از او پنهان میشود. کلمهها و جملهها و... حذف و تعدیل میشوند و یا به اثر اجازهٔ چاپ نمیدهند.
مگر نوشتههای یک نویسنده از کجا میآیند؟ بارها خواندهایم که "واقعیت" تخته پرش داستان است. واقعیتی که در بستر تخیل ورز داده میشود. تخیل هم در سرمنزل آخر به واقعیت میرسد. تازه خیلی چیزهای واقعی جامعهٔ ما هنوز داستانی نشدهاند. ریزش آوار واقعیت آنقدر سنگین و مهیب است که فرصت نکردهاند از آنها بنویسند. نویسندگان ما از کوه عظیم واقعیتهای داستانی؛ تکه سنگهایی و عدهای هم تخته سنگهایی را جلو چشم ما گرفتهاند. اگر در این تخته پرش ایرادی هست، مقصر نویسنده نیست. نویسنده به قصد بهتر شدن زمانه و زندگی و رعایت آدمی مینویسد. اما قیچی را «سر باز ایستادن» نیست. حتی در مواردی کلمه حذف و یا سه نقطه میشود. نویسنده فحش یا حرفی را که بیادبانه تلقی میشود که از خودش درنمیآورد، از جامعه میگیرد، چون از دیگران میشنود.
در یکی از رمانهایم «سرود مردگان» شخصیتی است که بعد از وقوع کودتای بیست و هشت مرداد خبرچین کودتاچیها میشود و این شخص بیسواد یک شبه به رتبهٔ کارمندی میرسد. دوتا خودنویس انگلیسی میگذارد توی جیب پیراهناش تا سرشان در معرض دید همه باشد. یکی از شخصیتهای رمان در بارهاش حرفی میزند. من ناچار شدم بعد از ایراد ارشاد کلمهای را تغییر بدهم. چرا باید آن کلمه تغییر میکرد؟ چون بیادبانه بود؟ این کلمه خاص آن آدم بود. متأسفانه با تغییر آن کلمه، جمله دیگر مال من نبود. کتابی که با حذف و تغییر، مجوز نشر میگیرد اثری است که نگاه دیگری بر آن تحمیل شده است.
از یازده سالگی کتاب میخوانم. اولین کتابی که خواندم امیرارسلان نامدار بود. امیرارسلان نامدار با دیدن تصویر فرخ لقا عاشقاش میشود و برای به دست آوردن او به جستجویش میرود. ممکن است کسانی بگویند خواندن این اثر، برای یک کودک یازده ساله بدآموزی است. این کتاب نه تنها به من آسیبی نزد که شوق کتابخوانیام را بیشتر کرد. برای خواندن کتاب بعدی بیتاب بودم. با گذشت پنجاه و هفت سالی که از خواندن امیرارسلان میگذرد، از کسی نشنیدم بگوید کتابی من را از راه به در کرد، آسیب زد و باعث شد آدم بکشم و... کتابها آدمها را میسازند. به ویژه آثار داستانی که ذهن و خیال و اندیشهٔ خوانندگان را تراش میدهند و باعث رشد حس همدردیشان به دیگری میشوند. بگذاریم نویسنده و ناشر و خواننده خودشان کارشان را بکنند.
اگر در یک سر طیف جامعه معاملهگران کلیه و اخیرآً چشم، نوزاد و کودکفروشان، کودکآزاران، قاچاقچیان مواد مخدر و دارو و کسانی که جان آدمها اسباب کسب ثروت و مکنتشان شده است، قرار دارند، بخش کوچکی از آدمهای سرِ طیف مقابل اینها نویسندگاناند.
هیچ کتابخوانی کارد و چاقو در جیب نمیگذارد، چون آثار داستانی، همدردی و مراعات دیگری را به او میآموزد. انتظارم از وزیری که در رأس وزارت خانهٔ ارشاد قرار میگیرد حذف رأس چهارم نشر است. با این کار، در عرصهٔ نشر کنار بیشتر کشورهای جهان قرار میگیریم. توقع زیادی نیست. بیخ گوشمان، در کشور افغانستان رأس چهارمی در نشر کتاب وجود ندارد.»
33