اشکها و لبخندهای «سایه»
«سایه» امسال با گذر از اندوه کوچ همیشگی محمدرضا شجریان و گاهی جعلیاتی که سبب نارضایتیاش شده است، ۹۳سالگی را پشت سر گذاشت و وارد ۹۴سالگی شد.
به گزارش خبر فوری، سال گذشته در چنین روزهایی نخستین روزهای نود و سومین سال زندگی «سایه» با شیوع ویروس کرونا در جهان همراه شد که این مسئله «شب شعر در سایه سایه» در شهر کلن آلمان را لغو کرد؛ پس از لغو این دیدار، او در ویدیویی برای مخاطبانش چنین خواند: «این همه راه آمدی، آری/ بنشین، خستهای و حق داری/ نفسی تازه کن، نمیدانم / چند مانده است از شب دشوار/ تا رسیدن هنوز باید رفت/ کار سخت است و در امتداد این روزها مخاطبان سایه تنها در شعرهایی تازه با این شاعر دیدار کردند، «داستان آفرینش دوزخ در نیم پرده؛ شبِ هزار شب» شعری بود که ابتهاج آن را در آذرماه ۹۸ سروده بود اما تا پیش از شماره بهاریه «چلچراغ» هنوز منتشر نشده بود و دیگر سروده او در همان زمان که یلدا ابتهاج آن را در تیرماه سال جاری به اشتراک گذاشت ، چنین است: «شنیدهام که درخت از درخت باخبر است/ و من گمان دارم که سنگ هم از سنگ/ و ذره ذره عالم که عاشقانِ همند/ مگر دلِ تو که بیگانه است با دلِ من.»
داستان دنبالهدار کرونا در جهان مانع از برگزاری جلسات شعرخوانی حضوری برای «سایه» شد اما مخاطبان این شاعر هر از چندگاهی از قابی مجازی با او دیدار میکردند. ابتهاج در نشست مجازی برگزارشده توسط خانه ایران (مونیخ) در مردادماه گذشته نخستین جملات خود را اینگونه بیان کرد: شعرخوانی اگر به صورت درددل نباشد یا مبادله اندیشه و عقاید نباشد، کار بیحاصلی است.
او سپس به بیان ماجرای سرایش «ارغوان» پرداخت و گفت که درخت ارغوانی در خانهای که سالها پیش در تهران در آن زندگی میکرده داشته و وقتی دیگر در آن خانه نبوده این شعر را به یاد آن خانه و درخت گفته است.
هوشنگ ابتهاج در پاسخ به سوالی درخصوص اثر اجراشده از این سروده توسط علیرضا قربانی اینچنین ابراز نظر کرد: ظاهرا شنوندهها هم از این راضی هستند، من شنیدهام که تا مقدمه شروع میشود مردم شروع به دست زدن میکنند یعنی دیگر آن را میشناسند. ولی عیبش این است _ که البته حق هم دارند _ این شعر برای آواز و تصنیف طولانی است، مقدار زیادی از آن زده شده و یک خرده شعر شَل و کور شده، ولی در مجموع حالتی که این شعر به وجود آورده تا حدی در خود شعر جا پایش معلوم است. راستش را به شما بگویم، خواندن این شعر برای من دشوار است، معمولا هم سعی میکنم از اول شعر را با لحن دیگری که لحن خودم نیست بخوانم تا به جاهایی که میرسد بتوانم به راحتی از آن بگذرم، گاهی هم یادم میرود این کار را بکنم و دستهگل به آب میدهم و خواندن قطع میشود.
در دیدار مجازی دیگری که البته کمی قدیمیتر (۴ فروردین ۹۸) از زمان انتشارش بود، «سایه» با تارنوازی امیرحسین سام «ارغوان» را خواند.
در این روزها ابراز علاقه مخاطبان او هم انگار رنگ متفاوتی به خود گرفت؛ گروهی از کوهنوردان علاقهمند به این شاعر صعودشان به قله دماوند را به «سایه» تقدیم کردند.
اما چیزی نگذشت که پیر پرنیاناندیش ادبیات فارسی در اندوه کوچ همیشگی نصرتالله نوح که در ۲۱ مردادماه از دنیا رفت، نشست و در این اندوه چنین نوشته شد: «دریغ... شاعری دیگر در خاک غریب به خواب ابدی رفت...»
هرچند که این تنها اندوه ۹۳سالگی او از درگذشت هنرمندان نبود؛ «خسرو آواز ایران» رفت و «سایه» در فراغ محمدرضا شجریان گفت : «بارها گفتهام که نمیتوانم ایران را بی بودن شجریان تصور کنم. آنقدر زنده ماندم که این مصیبت را هم دیدم: «هر که را میخوانم از یاران ایام جوانی/ خاک پاسخ میدهد زانسوی مرز زندگانی»
شاید باید ۱۰ سال بگذرد که بتوانم شعری برای شجریان بگویم. برای بزرگی این مصیبت کلمه ندارم. کلماتم سست و ضعیف و کم و کوچک و پوک است. نمیتواند دردم را بگوید. عاجزم از بیان. باید سالها بگذرد...»
امیرهوشنگ ابتهاج البته پیشتر نیز در وصف شجریان چنین گفته بود : «شجریان برای من مثل پسرم است، مثل برادرم است، مثل پدرم است. اصلا مخلوط همه این مناسبات است. خیلی دوستش دارم...»
مخاطبان ابتهاج پس از این در دیدار مجازی دیگری (ویدیو آن مربوط به شهریورماه ۹۹ بود)، همزمان با سالروز درگذشت مرتضی کیوان با یادی از دوست و همراه قدیمی «سایه»، شعر «میبینم آن شکفتن شادی را/ پرواز بلند آدمیزادی را...» را با صدای او شنیدند.
اما در این روزها فقط اندوه کوچ همقطاران «سایه» نبود، برخی اقدامات از جعل شعری به نام شاعر گرفته تا نسبت دادن متنی جعلی درباره شاهنامه به او نیز بارها سبب نارضایتیاش شده است.
یلدا ابتهاج، فرزند او چند روز پیش در آستانه زادروز پدرش نوشت : «در آستانه نود و چهارمین زادروز «سایه» هستیم. شاعری که شعرهایش به دل مردم سرزمینش از نوجوانی تا امروز راه پیدا کرده است. شاعری که همواره همراه مردم ماند. شاعری که زبان سعدی و حافظ، زبان فاخر و شیرین فارسی را چون نگینی گرانبها در میان جان و زبان خویش گرفت. شاعری که به زبان زیبای فارسی افزود. شاعری که اندیشه و احساس را، مهر و وفاداری را به ما در اشعارش یادآور شد. شاعری که «تشویش» بیگانگی ما را با خود و سرزمینمان با «بنشینیم و بیندیشیم...» سرود.
در این دوری همیشه سعی و همت من بر فراهم کردن امکاناتی در صفحات مجازی برای رسیدن اشعار ایشان به دست دوستداران شعر فارسی بوده است. اما بارها دیده شده است که اشعار ایشان با تغییراتی چون میکس موسیقیهایی و یا نوشته و گفتارهایی نسنجیده دست به دست شده است. یقینا اگر نیاز به این کار میبود حتماً از ابتدا این انجام میشد. متاسفانه این کلیپها اکثراً درخور شعر و حرمت آثار ایشان نیست. ایشان در گفتوگویی درباره این مطلب اظهار نارضایتی کردند، که امیدوارم این امر بیشتر مورد توجه قرار بگیرد و اجازه بدهند دیگران از اشعار و صدای ایشان به درستی بهره ببرند و نه با دخالت و سلیقه شخصی افراد. در حفظ و اصالت هنر و حرمت واقعی آن بیشتر کوشا باشیم. و به «اصل و اصالت» ارزش بگذاریم و «بدل و جعلیات» را انتشار ندهیم.»
فرزند هوشنگ ابتهاج پیشتر هم نسبت به نقلقولی منسوب به این شاعر درباره «پر سوم در شاهنامه» واکنش نشان داده و گفته بود که این نوشته جعلی است. در جنجال ایجادشده توسط کاربران فضای مجازی به دنبال انتشار متن جعلی منسوب به ابتهاج ، این شاعر پیشکسوت که البته به کلی از این ماجرا بیخبر بود، «آش نخورده و دهان سوخته» هم شد؛ چرا که برخی از کابران درباره این متن درواقع جعلی انتقادهایی را به «سایه» وارد کردند.
هر چند که جعل آثار ادبی به نام سایه تنها به ماجرای «پر سوم» ختم نمیشود؛ بر اساس اعلام «کمپین مبارزه با نشر جعلیات» شعرهای «غزل و بوسه و آغوش چه حالی دارد!/ من که یک عمر شکار توام ای کاش شبی/ کبک من باشی و من قوش، چه حالی دارد!...»، «روزگار عجیبی شده است/ حتی وقتی میخندیم/ منظورمان چیز دیگریست...»، «برخیز که از غیر تو، مرا دادرسی نیست/ گویی همه خوابند/ کسی را به کسی نیست/ آزادی و پرواز، از آن خاک به این خاک/ جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست» و ... فقط بخشی از آثار جعلشده به نام اوست.
این درحالی است که در واپسین روزهای ۹۳سالگی او خبریهای خوشی هم رسید : آلبوم «تا صبح شب یلدا»، شعرها و دکلمه امیرهوشنگ ابتهاج بر روی قطعههایی از موسیقی کلاسیک جهان منتشر شد. و «از بنِ جان»، غزلی تازه از او در شماره نوروزی مجله «بخارا» به دست خوانندگان رسید؛ «ای به رقص آمده با صد دف و نی در جانم/ دف و نی چیست مَنَت کف زده میرقصانم/ این همه عشوه اندیشه رقصانِ من است/ سر و گردن به تماشای که میگردانم...»
از طلوع ششم اسفندماه ۱۳۹۹، حالا «سایه» وارد نود و چهارمین سال زندگی خود شده و امید است تا سال نو حیات پیر پرنیاناندیش با نارضایتی او از تغییر شعرهایش یا جعل آثاری به نامش همراه نباشد.
منبع: ایسنا
72