خبرنگارم، نه مزدورم و نه قلم فروش
ایرج اسلامی، روزنامهنگار یادداشتی به مناسبت ۱۷ مردادماه و روز خبرنگار منتشر کرده است.
در این یادداشت آمده:
* در ادبیات فارسی، همچون ادبیات سایر ملل، داستانهایی با وجه تأویلشوندگی وجود دارد که موقعیتی دشوار و به زبان ادبی تراژیک را مینماید؛ شخصیتهای بزرگی که در دام وضعیتی پیچیده گرفتارند و از آن راه گریز ندارند. با اینکه پهلوانند و عمری در جبهه نیکی و صلاح شمشیر زدهاند اما بزرگی آنها مانع گرفتارشدن در موقعیتی که مورد داوری قرار بگیرند، نشده است. ازجمله مهمترین این شخصیتها در ادبیات منظوم داستانی فارسی رستم و اسفندیار را میتوان نام برد. از جهتی هم رستم و هم اسفندیار کار درست را انجام دادهاند.
* بر سر باورهای خود ایستادهاند و درنهایت جان و آبروی خویش را در میانه میدان گذاشتهاند ولی هردوی این شخصیتها از زاویه دیگر مورد طعن و حتی لعن قرار گرفتهاند که چرا ماندی؟ چرا تسلیم نشدی؟ و چرا جنگیدی؟ چرا در این روز که روز بزرگداشت حرفه خبرنگاری است به یاد داستانهای پهلوانی و اساطیری افتادم؛ و چرا در روزی که رایج است از ارزش کار خبرنگاری و جایگاه آن در پیشرفت جامعه، مبارزه واقعی با فساد و تعمیق مردمسالاری گفته شود، از موقعیت تراژیک این بخش مؤثر جامعه میخواهم بگویم؟ پاسخ روشن است.
* بهگفته بزرگی، ممکن است بر مردمسالاری یا همان دموکراسی خردههایی بتوان گرفت -که این خردهها هم فقط در چارچوب دموکراسی قابل رفع و رجوع است- اما چنان است که این دستاورد بشری بدیلی ندارد. بنابراین سخنگفتن از جایگاه و ارزش خبرنگاری تکرار بدیهیات است. همچنین نوشتن از دشواریهای شغلی و معیشتی روزنامهنگاران نیز جدای از آنکه نکته جدیدی ندارد، در زمانه دشواری معیشت بخش بزرگی از جامعه ایران نه که خریدار ندارد، چهبسا استفاده شخصی از رسانه محسوب شود و مایه طعنهزنندگان حرفهای (با دریافت دستمزد مناسب) و آماتور شود.
* فرصت را غنیمت شمرده از موقعیت دشوار خبرنگاران و روزنامهنگاران میگویم. آنها که خلاف همه عرفهای رایج هیچ دسترسی ویژهای به منابع خبری ندارند، ساعتها برای تماس با مقامات پشت خط میمانند و از میدان اتفاقات دور نگه داشته میشوند- که درست آن است با حمایت نهادهای انتظامی در میدان باشند- و آنگاه که نقد و نظر شهروندان را بازتاب میدهند، از اتهام سیاهنمایی در امان نیستند.
* آنها که در میانه جامعه بهشدت دوقطبیشده ایران، هرچه بگویند و بنویسند صدا نه فقط از آدمیان که از صفر و یکهای پوک ماشینی به آسمان میرود که اینک مزدور و اینک قلم فروخته! آنها، پهلوانان نبردهای دشوار، البته به دل خود رجوع میکنند و در مجموع و فارغ از خطاهایی که آدمی به آن شناخته میشود دلبسته حقیقت و آزادیاند و هزار تأسف که کسی بیساز و برگی این پهلوانان را نمیبیند و قضاوتها به نفع آزادی و به نفع منافع ملی درازمدت نگاشته نمیشود. اما خبرنگاران چشم به قضاوت تاریخ دارند و بر عهد خود با مردم میمانند.
هست در شهر جوانی که قفس میسازد
و صدافسوس نه از بهر هوس میسازد
دیگری اما با رنج زیاد/ لوله خم میکند و آهن سخت
تا هوایی برساند به نفسسوختگان/ آری، او راه نفس میسازد
دل من نیز که پر میکشد از بام به بام/ هوای تو به هر روزنه میکوبد بال
گوش بسپار! نه آوا به عبث میسازد *
منبع: همشهری
72