چگونه یک استدلال غلط قهرمان را در ۱۲۱ سالگی سینما حذف کرده است؟/ آینه سینمای ایران زنگار بسته است
نبود قهرمان در سینما نشانه نبود آن در جامعه نیست بلکه نشانه عدم اطلاعات کافی سینمای ما از حضور آنان در جامعه مانند کادر درمان و عدم درک ماهیت و کارکرد مهم کنشگری، تغییر و معنازایی برای زندگی و حیات توسط سینما است.
همزمان با روز ملی سینما و البته از قضا در کشور ما کلیپی از «نیکول کیدمن» بازیگر مطرح سینمای هالیوود منتشر شده است که نشان دهنده اهمیت این هنر-صنعت و رسانه بزرگ در جهان است. در این ویدیو این بازیگر برنده اسکار وارد یکی از سینماهای برند آمریکا شده و به تماشای صحنههایی از برخی از فیلمهای چندسال اخیر هالیوود مینشیند. فضای احساسی و جملات تأثیرگذار او در وصف قدرت و اثرگذاری فیلمهایشان در سالن تاریک سینما که نور را به زندگی و افقهای پیشروی انسان میتابد، بیش از آنکه نشاندهنده اهمیت و قدرت خود سینما باشد، نشان دهنده خاصیت جذاب و روحبخش فیلمهای آنان است.
به همین روزهای کرونایی تلخ و سیاه جهان نگاه کنیم؛ در این شرایط وخیمی که به خیال هیچکس در دنیا نمیرسید که چنین بلایی بر سر دنیا بیاید، سینماگران و فیلمسازان غربی و شرقی مشغول تدارک برای رویاپردازی و ساخت حماسههای بزرگی بودند و هستند تا بعد از گذار از این شرایط دردناک دنیا بتوانند، زندگی را معنا ببخشند. در خلال جملات این کلیپ زیبا، از قهرمانهای سینما و قدرت آنان برای تغییر سخن به میان میآید.
قهرمان یکی از مهمترین عناصر معنابخش در سینما است؛ همان چیزی که جریان بدنه و حاکم سینمای کشور ما میگوید از آنجایی که شرایط روز جامعه از سویی بخاطر مشکلات اقتصادی و همینطور کرونایی حاکم روزگار خوشی ندارد، پس قهرمان هم ندارد و از سویی از آنجایی که سینما آینه جامعه است، پس در سینما نیز قهرمان وجود ندارد.
نسل نوجوان و جوان ما چه کرده است که باید قهرمان مطلوبش را تنها در فیلمهای هالیوودی بجوید؟ ما آنان را به همین بهانههای شبه نخبگانی و فوکول کرواتی ناامید و دلزده کردهایم و آنان را به سمت فیلمهای هالیوودی فراری دادهایم تا حس لذتبخش تماشای قهرمان با انسانهایی با همت و اراده را در آنجا ببینند، چون که فیلمساز ما معقتد است که باید به بهانه آینگی و آگاهی، تنها مشکلات را بازنمایی کرد!
این استدلال دارای نکات مهمی است که البته قائلان به این استدلال آنها را یا باور ندارند و یا به آن نرسیدهاند و یا نمیگویند.
اولاً این اشاره خود ناظر به وجهه و جنبه کارکردی سینما است. آینگی MIRRORING یعنی آنچه که در جامعه است را نشان میدهیم تا بدین طریق آگاهی جامعه را بالا برده و مردم از آنچه که در شهر میگذرد باخبر کنیم. این قول از مشهوترین گویههایی است که سینماگران محترم کشور ما آن را بارها در نشستهای خبری و مصاحبههای داخلی و خارجی خود بیان کردند.
خب، اگر این اشاره را خود ایشان قبول دارند، بنابراین دیگر رسالتهای سینما و کارکردهای آن را نیز باید قبول داشته باشند؛ با پذیرش نکته اول، ایده هنر برای هنر توسط ایشان خود به خود کنار گذاشته شده و به جنبههای مهم سینما مانند آینگی و آگاهیبخشی آن اذعان کردهاند. برای همین باید به رسالتهایی مانند ایجاد تغییر و کنشگری در مسیر ارتقا و تعالی باورها نیز حداقل توجهی داشته باشند. اما آیا چنین شده است؟
ثانیاً این آینگی در سینمای کشور ما دچار یک زنگار زدگی مسلم است. نگاهی بر این آینه در سالهای حداقل 10 سال گذشته نشان میدهد که فیلمهای ما با شعار بازنمایی جامعه، گزینشگرانه عمل کردهاند تا جامع. در واقع فیلمهای ما با تمرکز صرف روی مشکلات و مسائل اجتماعی خصوصاً آسیبهایی مانند اعتیاد و حاشیهنشینی، میگوید گویا تنها چیزی که در جامعه وجود دارد، معضلات است و از نگرش بر مسائل عمیقتر و درونی انسان چشمبسته و در کنار آن احساس و حال مخاطب را بخاطر نداشتن روزنهای از امید، تخریب و خسته میکند. این روند باعث شده است تا دریچه تفکر و تعمیق بر سینمای ما بسته شود و تنها نظارهگر ظواهر باشیم.
از سویی دیگر عدم تعمیق نگاه بر مسائل باعث میشود که حتی نیت برخی از فیلمسازان ما یعنی نقد سیاست نیز خنثی و سرد باشد. نقد سیاسی فیلمهای اجتماعی ما بجای آنکه ناظر بر سیاستهای غلط، باندبازی، رانتخواری، آقازادگی و عدم شایستهسالاری باشد، ناظر بر معلولهای سطحی آنها یعنی همین عوارضی که آن را از نزدیک تماشا میکنیم باشد. یعنی حتی کارکرد نقد اجتماعی و سیاسی فیلمهای ما نیز سطحی و فاقد تعمق است.
مشکل اصلی همین است که سینماگر قصد آن دارد تا آگاهیبخشی کند غافل از آنکه مخاطب خود از همه چیز باخبر است. آیا اعتیاد، گرانی، مشکلات حاشیهنشینی و... چیزهای جدیدی است که مخاطب ما که در همین شهر و جامعه در آن زندگی میکند، از آنها بیخبر است؟
ادعای آگاهی یعنی چشم انداختن بر ریشه واقعیت و بازنمایی مفهوم مورد نظر از خلال آن، که این مهم جز با اشراف و آگاهی بر ریشهها ممکن نخواهد شد و این مقصود هم با مطالعه و تحقیق و علم بدست میآید. فیلمنامههای ما بشدت از این فقدان ضربه میخورد و فیلمهای ما به همین دلیل سطحی و بیمایه شدهاند. آیا کمبود مخاطبین سینما گواهی بر عدم تعمق فیلمها نسبت به واقعیت و مسائل جاری آن و خالی گذاشتن دستان آنان در سالن سینما نیست؟ چه مفهوم و چیز جدیدی برای آنان بعد از تماشای فیلم بدست میدهد که تا قبل از آن نداشتند؟
زمانی که عمق نگاه در فیلمهای ما بار دیگر جان بگیرد، نه تنها از حاشیههای خوانشهای سیاسی جدا میشود بلکه فارغ از این بحثهای همیشگی و نخنما، عموم تفکرات و سلایق سیاسی بر سر آن گردهم میآیند و به تفکر و تأمل میپردازند تا دعواهای سیاسی.
از سوی دیگر چرا این آینه تمام قد نیست و کوچک و ناقص است؟ آیا در همین روزگار کرونایی ما، کم همدلی و همکاری برای رفع مشکلات و آسیبها صورت گرفته است؟ خدمات کادر درمان و جانفشانیهای آنان برای حیات بیماران کرونایی، که زبانزد خاص و عام است و سینماگران نیز کم در ستایش آنان سخن نگفتهاند. این موضوع، یکی از بهترین سوژههای سینمایی است که میتواند به زندگی معنای تازهای ببخشد و روح همدلی و مهربانی را به میان مردم کشور بدمد؟ آیا سینما به عنوان آینه جامعه رسالت معنازایی و تابش نور حقیقت بر انسانهای این کشور را ندارد؟
درست همینجا است که تلاش و پایمردی برای زنده ماندن نور امید و زندگی در میان تاریکیها، موجودی عظیم و ستودنی به نام «قهرمان» را خلق میکند. قهرمانانی که سرهای افتاده را چونان عیاران و جوانمردان بلند میکنند و سنگها را از سر راه برمیدارند و شکل تازهای از زندگی و هستی به ما یاد میدهند.
پس این استدلال ضعیف و تکبعدی است و نگاه کامل و جامعی بر واقعیت که قائلان آن مدعی هستند بر آن اشراف کامل دارند، ندارد و بیشتر درگیر سطح و ظواهر است. هم در جامعه قهرمان وجود دارد و هم سینما وظیفه نمایش قهرمان را دارد اما تفکر حاکم بر سینمای کشور ما میگوید که قهرمان نیست (ضعف در نگرش جامع و اطلاعات کافی فیلمساز) و اگر هم باشد کار سینما نیست ( عدم درک درست و حقیقی ماهیت سینما و تمام کارکردهای آن).
فارغ از این بحث، چرا قهرمانان تاریخی و ملّی ما آنقدر مهجور و مظلوماند؟ نکند آنان نیز بخاطر مشکلات اقتصادی باید قربانی شوند؟ دیدگاه و استدلالهای نخنمای ثابت و راکد سینمایی ما میگوید، در زمانی که جامعه افسرده است (ناقض آن بیان شد) نمایش قهرمان مخاطب ندارد و باور پذیر نیست حال آنکه درست در این شرایط سخت و تلخ است که حضور یک قهرمان نیاز حال و احوال خسته و دردمند است و بشدت باورپذیر است.
نسل نوجوان و جوان ما چه کرده است که باید قهرمان مطلوبش را تنها در کتب داستان و افسانهها بجوید؟ ما آنان را به همین بهانههای شبه نخبگانی و فوکول کرواتی ناامید و دلزده کردهایم و آنان را به سمت فیلمهای هالیوودی فراری دادهایم تا حس لذتبخش تماشای قهرمان و فیلمهای جسورانه با انسانهایی با همت و اراده بالا را در آنجا ببینند، چون که فیلمساز ما معقتد است که باید به بهانه آینگی و آگاهی، تنها مشکلات را بازنمایی کرد!
در شرایط کنونی جهان با این همه مرگ و میر و جنگ و قحطی و نزاعهای خیابانی کشورهایی مانند آمریکا و فرانسه، نشاط و خوشی و حالت ایدهآل حاکم نیست و نبوده است. اما همواره این سینما بوده که مانند خورشید گرمای تغییر را به جامعه تابانده است.
قبلاً در گزارشهایی از تدارکات سینمای جهان برای سینمای پساکرونا گفتهایم و از ضرورت بهبود اوضاع جهان به کمک و مدد این هنر بزرگ، خاص و مهم حرف زدهایم. نگاه به آمار و اقلام سینمایی در حال تولید و تولید شده در جهان میگوید که در کنار مسائل و مشکلات قرار به تغییر و روحبخشی به مردم دارند. آیا ما نیز در این مورد برنامهای در سر داریم یا هنوز در فکر بازنمایی واقعیتهای سطحی و روزمرهایم؟!
منبع: تسنیم
17