احمد اخوت و علی خدایی از کتابفروشیهای ایدهآلشان میگویند
غریق لذتِ کلمات
کتابفروشی ایدهآل شما چه شکلی است؟ مثلا دوست دارید کتابفروشیها کتابهای تخصصی بفروشند یا همه مدل کتابی در مغازههایشان پیدا بشود؟
نظرتان درباره کتابفروشیهای دستدوم فروش چیست که میتوان کتابها و مجلات کمیاب و نایاب و گاهی حتی زیرخاکی را درشان پیدا کرد؟ دوست دارید از یک کتابفروشی محلی در خیابان و محله خودتان کتاب بخرید یا یک عصر پاییزی بزنید به دل چهارباغ اصفهان یا انقلاب تهران و راسته کتابفروشها را یکی یکی بگردید؟ حتما موافقاید که کتابفروشی یکی از محبوبترین شغلهای دنیاست. شغلی که بهطور مستقیم با نوشتن سروکار دارد که آنهم از دوستداشتنیترین و جذابترین حرفههای دنیا است. حالا ما در هفتهای که نام کتاب را بر پیشانی دارد، سراغ احمد اخوت و علی خدایی دو نویسنده شناختهشده رفتهایم و از کتابفروشیهای ایدهآلشان پرسیدهایم.
لذت پیداکردن کتابهای قدیمی در دستدوم فروشیها
احمد اخوت داستاننویس، مترجم و منتقد ادبی علاقه خاصی به کتابفروشیهای دستدومفروش دارد و میگوید تعداد زیادی از کتابهای مورد نیازش را از این کتابفروشیها خریده است. در میان این کتابفروشیها اما یکی از همه در نظرش محبوبتر بوده است:
«کتابفروشی گلد (gould) را خیلی دوست داشتم. این کتابفروشی از معروفترین کتابفروشیهای دستدوم فروشی در سیدنی بود. مدیرش مردی به همین نام بود که یک دستدومفروش بود و انواعواقسام کتابهایی را داشت که جای دیگری نمیتوانستی پیدا کنی. هربار که من به این کتابفروشی سر میزدم، تعداد زیادی کتاب خریدم چون کتابهایی را با قیمت مناسب میتوانستی اینجا پیدا کنی که کمتر جای دیگری پیدا میشد».
اخوت در ادامه به راسته کتابفروشیهای دستدومفروش در لندن اشاره میکند که بسیاری از کتابهای دهه 20 و 30 را آنجا تهیه کرده است: «در کتابفروشیهای بهروز کتابهای دهههای 70 و 80 را هم نمیتوان بهدرستی پیدا کرد و آنها بخشی از کتابهایی را که خریداری نمیشود، مرجوع میکنند اما در این مغازهها میتوان کتابهای نایاب و قدیمیتر را پیدا کرد. علاوهبر اینکه در این مغازهها به آرشیو مجلات هم میتوان دسترسی داشت. چیزی که برای من خیلی مهیج است».
بورخس در دستدومفروشی آقای اسدی
احمد اخوت، نویسنده کتاب «خودِ نوشتن» سپس سراغ چند کتاب دستدومفروش در اصفهان میرود: «در همین پاساژ چهارباغ اصفهان چند کتابفروشی دستدومفروش داریم که کتابهای بسیار جالبی میتوان در آرشیوشان پیدا کرد. مثلا کتابفروشی کتاب آخر در همین پاساژ چهارباغ کتابفروشی خوبی است و صاحبش کتابها را میشناسد. از قدیمیها زندهیاد اسدی در پاساژ محمدی کتابفروشی جالبی داشت که کتابهای دستدوم میفروخت. یک خاطره از کتابفروشی اسدی برایتان بگویم: من فقط یکبار در سال 76 در آمریکا بورخس را در یک سخنرانی از نزدیک دیدهام. او در این مراسم در صحبتهایش به کتاب موجودات خیالیاش اشاره کرد و من برای پیداکردن کتاب به کتابخانه دانشگاه سر زدم اما آنجا کتاب را پیدا نکردم و نکته جالب اینجاست که من 10 سال بعدش همینجا در اصفهان در کتابفروشی اسدی کتاب موجودات خیالی بورخس را پیدا کردم! کتابفروشی نوبهار هم یکی از کتابفروشیهای دستدومفروش اصفهان بود که میشد در مغازهاش کتابهای نایاب را پیدا کرد. البته آقای عبدالرزاق صاحب مغازه نمیگذاشت کسی برود پشت قفسهها و کتابها را درست ببیند و آدم زرنگی بود ولی با این وجود کتابهای خواندنی زیادی در مغازهاش پیدا میشد که جای دیگر نمیتوانستی پیدایشان کنی. این کتابها خیلی وقتها از کتابخانههای شخصی ارزشمند به دست این مغازهها رسیده بود؛ کتابخانههایی که بعد از فوت فرد توسط ورثهاش به پول تبدیل میشدند».
اخوت سپس کمرنگبودن سطح مطالعه و علاقه جدی به کتاب در اصفهان را دلیل کمتربودن این نوع کتابفروشی در شهری مثل اصفهان میداند: «اینجا هم میشود کتابفروشیهای دستدومفروش جالب و خوبی پیدا کرد ولی به گستردگی جاهای دیگر نیست. چون در اصفهان جامعه کتابخوان آنچنانی وجود ندارد که این کتابفروشیها را تغذیه کند. اما در شهری مثل سیدنی هربار در راسته کتابفروشها کلی کتاب پیدا میکنی که مشتریهای زیادی هم دارند و بازارشان رونق دارد. من خیلی از کتابهای مورد علاقهام را که هیچجای دیگری هم نبود، در این پاتوقها پیدا کردم».
به کتابفروشی امیرکبیر رفتم، تهران برایم بزرگتر شد
علی خدایی، نویسنده شناختهشده اصفهان نیز میگوید اولینبار کتابفروشی قدیمی موردعلاقهاش او را از خانه بیرون کشیده است: «کلاس پنجم دبستان بودم که یکی از اعضای فامیل یک بن 30 تومنی برای خرید از کتابفروشی امیرکبیر برنده شده بود و من یادم است برای خرید کتاب از این مغازه برای اولینبار پیاده از محلی که زندگی میکردیم، جدا شدم و دورتر رفتم و تهران برایم شکل بزرگتری پیدا کرد. آن روز من خیابان فردوسی را دیدم. بعد به خیابان استانبول رفتم و مخبرالدوله را کشف کردم که کتابفروشی امیرکبیر هم در آنجا بود. تهران بهاینترتیب برای من خیلی بزرگ شد و تجربه حضور در کتابفروشی اولین مواجهه تنهایی من با کتاب بود. تنهایی رفتم و کتابفروشی را پیدا کردم و برای اولینبار به تأثیر کلمات در کتابفروشیها فکر کردم. نکته جالبتر این بود که من هرماه به کتابفروشی امیرکبیر میآمدم و بعد راسته را ادامه میدادم و به دیگر کتابفروشیهای خیابان امیرکبیر هم که همه قدیمی بودند، سر میزدم».
از او میپرسم برای یک نوجوان 10-11ساله آن زمان خرید چه کتابهایی جالب بوده، با خنده میگوید: «آنوقتها از طرف خانواده و مدرسه خیلی تأکید میشد که باید اطلاعات عمومیتان را بالا ببرید و من هم کتاب دانش بشر را که یک دایرهالمعارف انتخاب کردم و خریدم. خواندن کتابهای عزیز نسین هم آنموقعها خیلی متداول بود و من کتابهای او را میخریدم. البته کتابهای نازک و کمحجم هم میخواندم. مثلا کتابهای منصور یاقوتی را خواندم. تازه کتابهای ارزانقیمت ویژه کودکان و نوجوانان را هم در همان راسته پیدا میکردم. یادم است کتابهای آلاحمد، هدایت و بهرنگی را همانموقع پیدا کردم. سپیددندان جک لندن را هم خریدم و خواندم و کلی کیف کردم».
کتابفروشی طهوری و پیوند با ادبیات کهن
نویسنده کتاب «تمام زمستان مرا گرم کن» بعدا ساکن اصفهان میشود اما تکه دیگری از کتابفروشیهای تهران را کشف میکند: «چون دانشجوی رشته علوم آزمایشگاهی بودم خیلی وقتها تنها به تهران میرفتم تا کتابهای مورد نیازم را پیدا کنم. آنموقع کتاب به زبان فارسی برای رشته ما و برخی رشتههای دیگر کمتر پیدا میشد و بیشتر کتابهای ما به زبان انگلیسی بود. مثلا ما در زمینه میکروبشناسی کمتر کتاب داشتیم و من یادم است کتابفروشیهای خیابان انقلاب را برای تهیه کتابهای مورد نیازم کشف کردم. یکی از مهمترین کتابفروشیهایی که آن سالها در تهران پیدا کردم، کتابفروشی آگاه بود. هرموقع آنجا میرفتم صاحبش حاجی بخشی حضور داشت. چه کتابهای خوبی که پشت ویترین این کتابفروشی نبود و تصویرش هنوز در خاطرم مانده، کتابهایی مثل کتابهای ساعدی که من آنها را میخریدم. کتابفروشی زمان زندهیاد آلرسول هم از کتابفروشیهای خوب آنموقع بود کتاب شازده احتجاب گلشیری را از آنجا خریدم. ترجمههای خیلی خوبی هم در مغازه آقای آلرسول پیدا میشد. البته کتابفروشیهای دیگری هم برای من جذاب بودند، مثل کتابفروشی طهوری که همیشه احساس میکردم سعدی و حافظ در این کتابفروشی برایم زنده میشوند؛ چون کتابهای ادبیات فارسی و منظوم سهم خاصی در این کتابفروشیها داشتند. شاید حضور در این کتابفروشی بود که باعث شد من به ادبیات کهن هم علاقهمند شوم و کتابهایی در این رابطه را بخوانم خصوصا که در این کتابفروشی کتابهایی برای خواندن به تو توصیه میشد و نسبت به کتابهای منتشرشده آگاهی وجود داشت. شاید نکته مهم برای من این بود که بهواسطه خرید از این کتابفروشیها همراه با کتابهای علمی که برای درس و دانشگاهم میخریدم برای داستان هم که آن سالها به شکل جدیتر درحال شکل گرفتن در من بود هم کتاب میخریدم».
موسویفریدنی و کتابفروشیهای اصفهان
اما قدیمیترین کتابفروشی که علی خدایی در اصفهان به خاطر دارد، کتابفروشی نیما در چهارباغ و کنار هتل پارس کنونی است که میگوید کتابهای متفاوتی میفروخته و به ادبیات روز ایران اهمیت ویژه میداده است.
«برای من بهعنوان دانشآموز آشنایی با کتابهای این کتابفروشی خیلی جذاب بود البته نشستن در کلاس درس محمدعلی موسویفریدونی معلم ادبیات من هم در این علاقهمندی خیلی تأثیر داشت. مدرسه که میرفتیم، او در انجمن ادبی کتابهای روز را به ما معرفی میکرد و ما بهدنبال این کتابها در کتابفروشیهای شهر میرفتیم».
نویسنده کتاب «نزدیک داستان» فروش کتابهای جلد سفید در اصفهان را هم در حافظه دارد: «یادم است آن سالها تمام کتابهای ممنوع با جلد سفید به کسانی که میخواستند عرضه میشد و خرید کتاب جلد سفید مایه تفاخر بود. البته نزدیک انقلاب که شدیم کمکم کتابفروشی از شکل مغازه بیرون آمد و به بساطهای دستفروشی تبدیل شد و طرفداران خودش را داشت. دوست دارم یادی هم از آقای بنیاسد داشته باشم که آن سالها در پاساژ کنار سینما همایون کتاب میفروخت و کلی هم مشتری داشت».
کتاب با طعم سهروردی و نورا و آفتاب
اما بعد از انقلاب در مجتمع سپاهان دو کتابفروشی مورد علاقه علی خدایی بوده است: «یکی کتابفروشی سهروردی، یکی کتابفروشی نورا که آقای شکلآبادی صاحب آن بود. من در کتابفروشی سهروردی در دنباله علاقهام به کتابفروشی طهوری کتابهای تاریخ و کهن زیادی خریدم. کتابهایی مثل تاریخ طبری و در کتابفروشی نورا هم انگار میتوانستم دنباله علاقهام به کتابفروشی آگاه و زمان را دنبال کنم و کتابهای خوب تازه را از آنجا بخرم. آن سالها گاهی هم به کتابفروشی آقای رستگار در خیابان نظر سر میزدم و البته کتابفروشی آفتاب احمد میرعلایی در دهه شصت یکی از فعالترین کتابفروشیهای اصفهان بود که میشد بهترین کتابهای روز را از آنجا خرید. «در زمان انقلاب هم یک کتابفروشی نزدیک خانه ما بود که هم کتاب و هم لوازمالتحریر میفروخت و من دوستش داشتم. کتابفروشی بابک در چهارراه حکیم نظامی که من هشت کتاب سهراب سپهری را از آنجا خریدم. از کتابفروشیهای کمند و شهسواری و زمان هم باید یاد کنم که همچنان برقرارند و بسیار پرطرفدار. اینها که میگویم تنها تصاویرکوچکی از کتابفروشیهای محبوب من است. البته باید بگویم کلا کتابفروشیها محبوبم هستند، چون شما میتوانید آنجا در کلمات غرق شوید و لذتی که من از این فضای خاموش اما پر از سروصدا پیدا میکنم را با هیچ چیز عوض نمیکنم».
اصفهان و شکل تازه کتابفروشیها
نویسنده «آدمهای چهارباغ» اما بعدا کتابفروشیهای اصفهان را به داستانها و کتابهایش آورده است: «در اصفهان کتابفروشیها زیادی وجود دارند که به داستانهای من هم آمدهاند. مثل جمعهبازار کتاب اصفهان که در داستان سین اصفهان از کتاب آذر یا کتابفروشی سپاهانی در آدمهای چهارباغ».
علی خدایی اما کتابفروشیهای تازه و امروزی اصفهان را هم دوست دارد: «خوشحالم که نسل جدید هم حرکتهای تازه و دیگری کرده و کتابفروشیهای خوبی مثل کتاب اردیبهشت، هفتداستان، پردیس کتاب انواع تازهای از کتابفروشی شهر ما هستند و طرفداران خودشان را هم دارند. راستش من خودم هم طرفدار این کتابفروشیها هستم و مثلا نمیتوانم علاقه خودم را نسبت به کتابفروشی پردیس کتاب با آن طراحی جذابش پنهان کنم. در کتابفروشی پردیس کتاب حس میکنم از مکانی با یک معماری خاص و تودرتو میتوانم به دل کتابها بروم و یاد بورخس میافتم!».
خدایی معتقد است این روزها کتابفروشی محبوب است که کتابهای روز و قدیمی را با هم ارائه کند و این کتابفروشیها هم این کار را میکنند. او حتی آمدن کرونا و تعطیلی موقت کرکره کتابفروشیها و متداولشدن شیوه خرید آنلاین را هم به فال نیک میگیرد: «درست است که کرونا خیلی کتابفروشیها را بست و تفریح شنیدن صداهای توی کتاب از کتابفروشیها را از ما گرفت اما در عوض کتابفروشیها با این شرایط خرید آنلاین را جدیتر گرفتند و با این حساب کتابها در فضای مجازی بیشتر معرفی شدند و این اتفاق خیلی خوبی بود که باعث شد هم کرونا همهگیرتر نشود و هم خرید کتاب ادامه پیدا کند.»