بتهوون؛ نابغه ناشنوای موسیقی
لودویگ فان بتهوون در ۱۷ دسامبر ۱۷۷۰ میلادی در آلمان متولد شد. جوانی او با جنگهای ناپلئونی همزمان شد، دورهای از تحولات عظیم سیاسی در بیشتر نقاط اروپا.
به گزارش خبر فوری، با این که آلمانیزاده بود، به عنوان یکی از موسیقیدانهای بزرگ وین پذیرفته شد؛ دستاوردی بزرگ در شهری که نامهایی چون ولفگانگ آمادئوس موتسارت، یوزف هایدن، فرانتس شوبرت و آنتونیو ویوالدی را در کارنامه خود داشت.
مشکلات شنوایی او بین سالهای ۱۷۹۷ و ۱۷۹۸ آغاز شد. او در ۱۸۰۲ به نصیحت پزشکش وین را ترک کرد و برای یافتن آرامش به شهری به نام هایلیگنشتات در همسایگی وین رفت تا بتواند با این مشکل خود کنار بیاید.
او در آنجا نامهای به برادرانش نوشت - که به "عهد هایلیگنشتات" معروف شده است - و در آن به تمایلش به خودکشی و نیاز به دوری از مردم اشاره کرد.
او حین درد دل به مشکلات ناشی از ناشنوایی و تاثیرش بر رفتار متغیرش اشاره میکند و مینویسد "... حدود شش سال پیش دچار بیماری مهلکی شدم که به دست پزشکان بیکفایت بدتر شد. من حالا چارهای جز زندگی مخفی ندارم. اگر به کسی نزدیک شوم، اندوهی مهلک وجودم را پر میکند: یعنی قرار دادن خودم در شرایطی که دیگران متوجه وضعیتم بشوند."
این نامه که هرگز فرستاده نشد و بعد از مرگش در بین کاغذهایش پیدا شد.
در یکی از تلخترین بخشهای این نامه آمده است: "آه! چطور میتوانم به ناتوانی در حسی اعتراف کنم که باید به شکلی بینقص و در سطحی از کمال در من وجود داشته باشد که کمتر موسیقیدانی تجربه کرده است."
بازگشت بتهوون به وین از هایلیگنشتات، با تغییر در سبک موسیقی او همراه شد و این زمان بهعنوان آغاز «دورهٔ میانی» زندگی او در نظر گرفته میشود که بهنام «دوره قهرمانانه» نیز شناخته شدهاست. بتهوون در این دوره گفته بود: «من از کارهایی که تاکنون انجام دادهام راضی نیستم. از این پس قصد دارم راهی جدید را طی کنم».
در ماه مه ۱۸۰۹، هنگامی که نیروهای نظامی، وین را به توپ بسته بودند، بتهوون بسیار نگران این بود که این سروصدا آنچه را که از شنوایی او باقی مانده بود، نابود کند. بههمین جهت در زیرزمین خانهٔ برادرش پنهان میشد و گوشهایش را با بالش میپوشانید.
بعدها، بتهوون در تپلیتسه با گوته که مایل بود با او آشنا شود، ملاقات کرد. این دیدار خوشایند هیچکدام از دو طرف نبود. بتهوون نبوغ او را تحسین میکرد ولی گوته اخلاق تند و رفتار بتهوون را نمیپسندید.
بتهوون بر خلاف گوته، هیچگاه در خدمت اشراف وین نبود و بر این اعتقاد بود که «هنرمندان بهاندازهٔ اشراف قابل احتراماند». در یکی از روزهای ملاقاتِ گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲، چنین نقل میکنند: «روزی گوته و بتهوون در کوچههای ویَن در حال قدمزدن بودند. جمعی از اشرافزادگان ویَنی از مقابل آن دو در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره میکند که بهتر است کناری بروند و به اشرافزادگان اجازه عبور دهند. بتهوون با عصبانیت میگوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آنها باید کنار روند و به ما احترام بگذارند». گوته بتهوون را رها میکند و در گوشهای منتظر میماند تا اشرافزادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانه احترام برمیدارد و گردنش را نیز خم میکند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه میدهد. اشرافزادگان با دیدن بتهوون کنار میروند و راه را برای عبور او باز کرده و به وی ادای احترام میکنند. بتهوون هم از میان آنها عبور میکند و فقط کلاهش را به نشانه احترام، کمی با دست بالا میبَرد. او سپس در انتهای دیگر کوچه منتظر گوته میماند تا پس از عبور اشرافزادهها به او بپیوندد.
نخستین اجرای سمفونی شماره ۹
وین، ۷ مه ۱۸۲۴. خاندان سلطنتی، اشراف و نخبگان فرهنگی شهر در تئاتر دربار سلطنتی و امپراتوری وین جمع شده بودند تا شاهد رویدادی خارقالعاده باشند: نخستین اجرای سمفونی شماره ۹ لودویگ فان بتهوون.
این موسیقیدان و رهبر ارکستر مدتها بود که سمفونی نساخته بود، ولی مساله تنها این نبود - از آخرین باری که بتهوون روی سن دیده شده بود نیز ۱۲ سال میگذشت. اما بالاخره آمد. استاد بزرگ در برابر یکی از بزرگترین گروههای ارکستر تاریخ روی سن رفت تا کنسرتی بیبدیل را رهبری کند.
و برای نخستین بار سبک اجرا چنان تغییر داده شده بود تا حضار شاهد صدای انسان در یک سمفونی باشند.
بتهوون، در حالی که پشتش به تماشاگران بود، با شوری لجامگسیخته نوازندگان را رهبری کرد و همگام به موسیقی بدنش را لرزاند و دستهایش را در هوا تکان داد.
او چنان غرق در اجرا بود که حتی در پایان قطعه نیز دست از اشاره کردن نکشید، تا این که یکی از تکخوانهای نزدیکش، به طرفش رفت و روی بتهوون را به جمعیت برگرداند تا تشویق خروشان آنها را ببیند.
بتهوون در آن زمان شنوایی خود را کاملا از دست داده بود.
چیزی که باید در نظر بگیرید این است که موسیقیدانها بر تصورات خود تکیه میکنند، میتوانند صداها را در سر خود بشنوند، و بتهوون که از کودکی مشغول خلق موسیقی بود، شاید صدای دنیای اطراف را نمیشنید، اما دلیلی ندارد که فکر کنیم توان شنیدن موسیقی در مغزش هم تحلیل رفته بود، یا این که از خلاقیت موسیقاییاش کاسته شده بود.
بیماریها، فقر و دیگر مشکلات بیشمار سبب نگردید او تسلیم شود تا زندگی وی مظهر پیروزی اراده انسان بر سرنوشت است.
در این ویدئو همراه ما باشید تا به برههای از زندگی پر مشقت بتهوون سفر کنیم و موسیقیهای جادویی او را بشنویم.