گفتوگو با داریوش مهرجویی به بهانه اکران فیلم «لامینور»؛ نمایی نزدیک از موسیقی و زنان
موسیقی در ذات ماست
«لامینور» عنوان تازهترین ساخته داریوش مهرجویی است؛ فیلمی که با حواشی بسیار به اکران رسید و وزارت ارشاد به دلیل عدم تمدید پروانه نمایش آن، مانع از اکران فیلم در نوروز امسال شد و همین موضوع زمینهساز صحبتهای تند مهرجویی شد. او در بخشی از پیام ویدئویی خود خطاب به مدیران وزارت ارشاد گفت: «شما به من پروانه نمایش دادید، چرا زیر قول خودتان میزنید؟...».
صحبتهای این کارگردان پیشکسوت واکنشهای بسیاری را به همراه داشت و بسیاری از صنوف سینمایی خواستار اکران بدون قید و شرط «لامینور» شدند و درنهایت با تمدید پروانه نمایش فیلم، اکران آن به عید فطر موکول شد. داریوش مهرجویی در تازهترین ساخته سینماییاش سراغ موسیقی و محدودیت زنان در این عرصه رفته است. او که پس از شش سال دوری از سینما این روزها «لامینور» را روی پرده دارد، در گفتوگوی زیر از چگونگی ساخت فیلم و چرایی پرداختنش به موسیقی صحبت کرده است که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
شما خالق بهترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای زن سینمای ایران هستید. شخصیتهایی که بعد از گذشت سالها هنوز هم درباره آنها صحبت میشود و دچار زمان نشدهاند. در «لامینور» نیز باز شاهد خلق شخصیتی هستیم که خصوصیات منحصربهفردی دارد که البته متعلق به نسل جدید است. با توجه به اینکه زاویه نگاهتان را به نسل جوان تغییر دادید، کمی درباره مسیر خلق شخصیتهای زن فیلم اخیرتان صحبت میکنید؟
تجربه خیلی خوبی بود. بله، همانطور که گفتید، در فیلمهایم بیشتر در مورد زنان صحبت میکنم. در فیلمهای اخیرم هم زنها پررنگتر هستند؛ چراکه واقعا فکر میکنم زنها استثمار میشوند و من هم همواره تلاش میکنم تصویر زنان را در فیلمهایم پررنگتر کنم و خانمها را بالا ببرم و نشان بدهم آنها تا چه حد معرف معرفت اجتماعی ما هستند.
اینکه در فیلم اخیرتان به محدودیت خانمها در موسیقی اشاره کردید، نکته تأملبرانگیزی است. شما اساسا از معدود فیلمسازانی هستید که در دورههای مختلف فیلمسازی به مسائل روز واکنش نشان دادید و در موردشان صحبت کردید. «لامینور» درباره محدودیت حضور زنان در عرصه موسیقی است و اینکه بار دیگر به موسیقی پرداختید. درباره نگاهتان
در فیلم اخیر صحبت کنیم.
من از هشتسالگی موسیقی را شروع کردم. از همان زمان سنتور یاد گرفتم. پدرم یک سنتور بزرگ داشت و من را به آموزشگاه آقای البرز برد. آقای البرز معلم کلاسمان هم بود. آن زمان موسیقی جایگاه مهمی داشت و من از کودکی مدام دلم میخواست که کمپوزیتور شوم؛ اما بعدا فکر کردم که کمی برای این کارها دیر شده. باید زودتر موسیقی را شروع میکردم. بعدتر به سینما توجه کردم و عاشق سینما شدم و شانس با من یار بود که زمان حضورم در آمریکا، درست زمانی که مشغول درسخواندن در آنجا بودم، فیلمهای فیلمسازان دانشمند و بزرگی نمایش داده میشد و من میتوانستم آنها را ببینم. مثلا فیلم «چهارصد ضربه» ساخته فرانسوا تروفو یکی از این فیلمهای درخشان بود که موفق شدم روی پرده سینما ببینم؛ اما موسیقی از علایق همیشگی من است. پیانو و سنتور میزنم و این علاقه به فیلمهایم هم منتقل شده است. معتقدم موسیقی در ذات ماست. از نظر من اذان یک موسیقی دلچسب است و کسانی که خوب اذان و قرآن میخوانند بسیار هنرمندند. میتوان از اذان، از کلام خدا الهام گرفت. من عاشق شنیدن اذان هستم. اذان برای من مثل یک قطعه موسیقی درجهیک است.
شما بارها به این موضوع اشاره کردید که همواره ذائقه مخاطب مسیر فیلمساز را تغییر داده است. «لامینور» را میتوان به نوعی واکنش شما به مسائل پیرامون دانست؟
«لامینور» هم نتیجه کنکاش، کنجکاوی، علاقه و اشتیاق من به موسیقی است. فیلمنامه «لامینور» را 10 سال پیش نوشته بودم که فرصت نشد بسازم؛ اما بالاخره این فرصت پیش آمد و رضا درمیشیان عزیز بهعنوان تهیهکننده مشوق من برای ساخت فیلم بود و در نهایت فیلم
ساخته شد.
عمده مخاطبان شما در تمام این سالها طیفی از روشنفکران و توده مردم بودهاند و همواره تلاش کردهاید سبک خودتان را در فیلمسازی حفظ کنید. فکر میکنید مخاطب ساخته اخیر شما تنها نسل جدید است یا فیلم مخاطبش را پیدا میکند؟
بیشتر تمرکزم روی این موضوع است که کار خودم را انجام بدهم. موضوع این است که هیچکس بهطور واقعی در مورد فیلمها صحبت نمیکند؛ بنابراین فکر میکنم بهترین کار این است که در سکوت فیلمهایم را بسازم. بعد از ساخت و نمایش آن در سینما، عدهای فیلم را میبینند و طبیعی است که برخی هم به دیدنش علاقه ندارند. برخی به فیلم حمله میکنند و برخی دیگر تعریف میکنند. چیزی که همواره برایم مهم است کاری است که انجام میدهم و فیلمی که ساخته میشود و فکر میکنم کاری که انجام میدهم درست است.
در تمام این سالها علاوه بر فیلمسازی، دست به قلم شدید و کتاب نوشتید. کتابهایی که با زبانی ساده از موضوعات اجتماعی صحبت کردید و بخشی از دغدغه شما در کتابهایتان نمود پیدا کرده است. شما از معدود فیلمسازان مؤلف سینمای ایران هستید که همواره نوشتههایتان با طیف وسیعی از مخاطبان ارتباط میگیرد؛ هیچوقت به تصویریکردن کتابهایتان
فکر کردید؟
بله، مثلا کتاب «جهان هلوگرافیک» ازجمله آثاری است که ترجمه کردم و تا به امروز به چاپهای متعدد رسیده و برای خودم باعث تعجب است که مردم ما چقدر باهوش و مطالعهگر هستند. «جهان هلوگرافیک» یک کتاب فلسفی است و درباره مسائل فراطبیعی ذهن و اسرار ناشناخته مغز و جسم صحبت میکند و فکر نمیکردم این کتاب آنقدر برای مردم جذاب باشد که مدام تجدید چاپ شود. به هر حال من تا امروز شش رمان نوشتهام که هرکدام از آنها چندین بار چاپ شدند و باز هم تجدید چاپ خواهند شد. آخرین کتابم به اسم «برزخ ژوری» به نظرم بهترین کتابم است و در مورد پرسش شما مبنی بر اینکه آیا دوست دارم کتابهایم به فیلم تبدیل شوند؟ باید بگویم که اگر تهیهکنندهای پیدا شود و این کتابها تبدیل به فیلم شوند، قطعا استقبال میکنم. اصلا تمام کتابهای من فیلم است، بهویژه کتاب آخرم.
به هر حال شما همیشه با معضلی به اسم سانسور روبهرو بودید؛ این موضوع در ساخته اخیرتان «لامینور» هم با شما همراه بود یا خیر؟
متأسفانه سه، چهار فیلم من تا به امروز توقیف شد و یکی از فیلمهایم را گم کردند؛ یعنی مفقود شد. اگر با نطقی پرخاشگرانه درباره تمدید پروانه نمایش «لامینور» صحبت نمیکردم، قطعا این فیلم هم سرنوشت مشابهی با فیلمهای توقیفی دیگرم پیدا میکرد. متأسفم که سالها پیش فیلم «سنتوری» به چنین سرنوشتی دچار شد. شاید اگر توقیف نمیشد، یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران میشد «سنتوری». همه جای دنیا رفت و همه دیدند و لذت بردند؛ اما در سینماهای خودمان اکران نشد. البته فیلمنامه «لامینور» هم با محدودیتها و سانسورهایی مواجه شد و برای اینکه توقیف نشود، کمی ماجرا تلطیف شد و چارهای نبود و من به هر حال میخواستم این فیلم را بسازم و پیام اصلی فیلم سانسور نشده و صدایش رساست.