درسهایی که از مصاحبه گوگوش در ذهنمان میماند
تب مصاحبه اخیر گوگوش هنوز داغ است. مصاحبهای که به عقیده برخی جدا از فضای یکطرفهای که داشت، تلاش برای الصاق نوعی معصومیت تحمیلی به کاراکتر گوگوش هم در آن دخیل شده بود که انگار بیشتر از سمت هما سرشار تقویت میشد.
تب مصاحبه اخیر گوگوش هنوز داغ است. مصاحبهای که به عقیده برخی جدا از فضای یکطرفهای که داشت، تلاش برای الصاق نوعی معصومیت تحمیلی به کاراکتر گوگوش هم در آن دخیل شده بود که انگار بیشتر از سمت هما سرشار تقویت میشد. سرشار در بزنگاههای گفتگو با بعضا با تحمیل نگرش خودش، گاه حتی با یک کلمه، مسیر را به سمت رستگاری گوگوش میبرد. همین روند باعث میشد تا فضا برای حق به جانب بودن گوگوش فراهم شود.
به هر حال از نامهای مختلفی در این برنامه اسم آمد و خب چندتایشان هم واکنشهایی داشتند. بارزترینش هم کیمیاییها بودند و ماجرایی که همچنان مبهم است. اما شاید به نوعی درستترین واکنش را مهرداد آسمانی داشت که با یک معذرتخواهی ساده از مردم ایران، پاسخ کنایهآمیز خود را روانه گوگوش کرد.
در ماجرای مهرداد، احتمالا حق با خود اوست. شاخصترین کارهای گوگوشِ پس از انقلاب را اتفاقا مهرداد ساخته، اما خب مهجور مانده و چه جفایی که به عنوان دلیل افت گوگوش معرفی شد. اما چیزی که کیمیایی را مستثنی میکند یک گمراهی دسته جمعیست. کسی نمیداند در عمق آن ارتباط چندساله چه گذشته. چیزی که واضح است این تقابل به طور قطع برندهای نخواهد داشت. مردم مخاطب هر دوی آنها هستند و این کینهتوزی را نمیپذیرند.
کمی به نیمه پر لیوان بنگریم؛ از بهروز وثوقی نیز در این یک ساعت و اندی یاد شده و به گفته خود گوگوش، شاید بهترین پارتنرش بوده. او معتقد است در دوره رابطه با بهروز خودش را پیدا کرده و اگر هم نگاهی به کارنامه کاریاش بیندازیم میبینیم که بیراه هم نمیگوید. که البته در گرمای سالهای 50، حمایتهای قربانی هم تاثیر زیادی دررشد گوگوش داشت.
به هر حال، حیات گوگوش خواه ناخواه با هنر معاصر ایران عجین شده. سختیهای زیادی هم طی زندگی شخصی و هنری متحمل شده و طبعا چنین افرادی از معیارهای زندگی نرمال تا حد زیادی به دورند. او همانقدر که مقصر است به همان اندازه نیز بهای هنرش را داده و در پایان این محاکمه دسته جمعی تبرئه است.
چرا جامعه ایرانی ضد زن است؟
دامون قنبزاده، منتقد سینما درباره ابعاد کمتردیدهشده ماجرای گوگوش مینویسد: من هیچوقت طرفدار گوگوش نبودهام. اما بعد از مصاحبهی جنجالیاش دیگر نمیتوانستم او را نبینم چون هر صفحهای را که باز میکردم چیزی دربارهاش نوشته شده بود. اما نکتهی عجیب این بود که اکثر نوشتهها و کامنتها سمتوسویی مخالف او داشت. اکثریت بر این باور بودند که فائقه آتشین با مردها بازی کرده، آنها را از راه به در کرده، از پشت به دوستانش خنجر زده، دروغ گفته و... او مصاحبهای بیپرده انجام داده بود و حالا در جایگاه متهم قرار گرفته بود و باید جواب پس میداد.
مردهایی که او در بخشهایی از مصاحبهاش از آنها نام برد، چنان از حرفهایش آشفته شدند که مانند مورچگانی که در لانهشان آب ریخته باشند، سعی کردند با هزار ترفند خودشان را مبرا از هر گناهی نشان بدهند و تمام تقصیرها را بیندازند گردن گوگوش. مثلاً پولاد کیمیایی فوراً وارد عمل میشود و تهدید به افشاگری میکند و مسعود کیمیایی هم به شکل غیرمستقیم گوگوش را به وقاحت متهم میکند. گمان میکنم در نگاهی کلیتر، همان ذات زنستیزانهی جامعهی ایرانی، اینجا در شکل و شمایلی متفاوت خودش را نشان میدهد، تا بار دیگر نه یک هنرمند، بلکه یک زن قضاوت شود.
طبعاً هیچکس نخواهد دانست گوگوش چه لحظههایی را از سر گذرانده است. او به دلیل شهرت فراوانش زندگی نرمالی را تجربه نمیکرد و به همین دلیل نظر دادن دربارهی جنبههای مختلف زندگیاش قطعاً به این سادگیها نخواهد بود. زندگی از لحظههای پیچیدهای تشکیل شده که در پس آن هزاران و بلکه میلیونها فکر و تصمیم نهفته است که هر کدامشان برای چندهزارم ثانیه به ذهن میرسند وهمان چندهزارم ثانیه کافیست تا زندگی انسان عوض شود. اما چیزی که بعد از مصاحبهی گوگوش جلب توجه میکرد حکم قطعی محکومیتش بود. حکمی که میگفت این زن ایراد دارد، گیروگرفت دارد، دروغ میگوید، خیانت کرده است و...
جامعهی ما بار دیگر نشان داد که در عمیقترین لایههای وجودیاش زنها را محکوم میکند. این زنها هستند که باید جواب پس بدهند و اگر ایرادی پیش آمد، زندگیای خراب شد یا انحرافی شکل گرفت، قطعاً زن مقصر است. گوگوش مانند همهی آدمهای روی زمین مبرا از اشتباه نیست، اما اینکه تمام تقصیرها را به گردنش میاندازند نشان میدهد که ناخودآگاه جمعی همهی ما، برای تطهیر درونمان، هنوز هم باید یک زن را له کند تا ارضای روحی و روانی شود.
فائقه آتشین؛ اسطوره واقعی یا نمایش مظلومیت؟
پس از گذشت چند روز و تحلیلهای متفاوتی که از این ماجرا شد حالا کاربران شبکههای اجتماعی نیز با نگاه بازتری نقد میکنند.
کاربری به نام «عماد» در توئیتر به ابعاد روانشناختی مصاحبه گوگوش پرداخته:
* گوگوش اسطورهست؛ بدونشک. در طول مصاحبه برداشتم این بود که همهی جهان دست به دست هم دادن من رو زمین بزنن، معتاد کنن، بدبخت کنن، من هم مظلوم و تنها و بیتقصیر. انگار نقش قربانی با او زاده شده و رهاش نمیکنه. امیدوارم به جز مشاور حقوقی و مدیر برنامه، از مشاور روان هم بهره ببرن.
* برنامه زنده هم نبود، ضبط شده بود. یعنی یکی نبوده موقع تدوین بگه حالا این بخش ناموسپرستی مردان ایرانی رو کات کنیم. واقعا اتفاقی هم نمیافتاد اگر نبود.
* چیزی نشنیدم که پیش روانشناس میرفته، فقط گفت از بچگی دوست داشتم روانشناس بشم. برام عجیبه کسی تراپی شده باشه و تا این اندازه از کمپلکسهای روانی و نقش قربانی که به خودش گرفته بیخبر باشه. قطعا زندگی پر فراز و نشیبی داشته اما به نظرم خیلی آگاه نبود از تاثیر اتفاقاتی که برش گذشته.
رشتهتوئیتی که خواندید بازخوردهای نسبتا زیادی داشت، کاربری به نام «سارا» در پاسخ مینویسد:
عماد من تا انتها مصاحبه رو دیدم؛ نکتهی مهم اینه که وقتی در دورهی خردسالی جای بچگی کردن به قول خودش نانآور باشی، انتظار ازت بالا باشه، بچگی نکنی، والدین محبت کافی نکنن، چندین اتفاق رقم خواهد خورد.
* خودش در جایگاه حامی، نمیتونه بالغ رفتار کنه. نمونهاش مادریش برای کامبیز، درحالیکه با گزارش خودش برای برادرهای کوچکتر مادری میکرده؛ یعنی اون تحمیل نقش در اوان کودکی باعث شد والد بالغی نباشه تا الان.
* ببین آرکتایپ معصوم رو کامل میشه دید؛ انگار که بازی این دنیا رو بلد نیست، انتظار داره یکی بیاد نجاتش بده که اتفاقا همه هم بیشرف از آب دراومدن! وقتی ما اسیر این کهنالگوییم عاملیتی از خودمون نمیبینیم، چه در شکستها و حتی در موفقیتها. باز هم من رد پای علت این طلبکاری از دنیا رو توی خردسالیش میبینم.
* من دلم براش سوخت، تقریبا تمام مدت این مصاحبه احساس گناه داشت. یه آدم ۷۲ساله با این سطح از احساس گناه.
* خیلی جاها میبینیم که مسئولیتی برای خودش قائل نیست؛ مثلا ابهاماتش با کیمیایی که هنوز هم واضح نشد. کی بود کی بود من نبودم رو هنوزم داره، البته که دفاعهای روانیشه به هرحال و دیگه الان وقت تغییر نیست!
* ما هر فلاکتی که میکشیم زیر سر Mother complex و Father complex عه. اونجا که گفت از پدرش فاصله گرفت و چندین سوال نپرسیده داره لحظهی تلخی بود. همین طلبکاری از دنیا مشخصا از عقدهی مادر میاد.
* با همهی حرفایی که زدم، این صحنه که هما سرشار بدون هیچکلامی فقط دستگوگوش رو گرفت برای من نفسگیرترین بخش این گفتگو بود. این همدلی به موقع و به اندازه هما سرشار واقعا شیرین بود.
خواندن سایر نظرات هم خالی از لطف نیست:
* گوگوش انسانه، اسطوره نیست. انسان یعنی احتمال بالای آسیب دیدن که گاهی هم ظرفیت همدردی داره! قبلاً به واگویه درد میگفتن ننهمنغریبمبازی، حالا مودب شدن میگن فرو رفتن در نقش قربانی. مدام یادتون میره که اینجا متجاوز و دزد رو هم یه عده تبرئه میکنن و میگن خودت مواظب نبودی.
* گوگوش رو باید تنها تو حوزه هنرش دید، وگرنه از حال بهم زن ترین آدماییه که میتونه وجود داشته باشه، یک ترکیب مزخرفی از خودبرتربینی، مظلوم نمایی، و دایما نقش قربانی رنجور و محزون رو بازی کردن! اون هم آگاهانه! همیشه صداش لرزشی داره تو مصاحبههاش، که بیشتر تاثیرگذار باشه
*من هنر گوگوش رو دوست دارم، از کودکی هوادارشم و هنرش رو ستایش می کنم اما این دلیل نمیشه شخصیتش رو هم قبول داشته باشم. یک جایی از مصاحبه میگه اعتیادش به کوکایین و تریاک ناخواسته بوده! مگه بارداریه که ناخواسته باشه؟ به زور اسلحه که دستت ندادن؟ گرفتی و مصرف کردی ناخواسته یعنی چی دیگه؟
زنده باد گوگوش