سیدمحموددعایی وتفکری که نگرانش هستیم
سید علی دوستی موسوی / روزنامهنگار
از همان روز نخست ورود به تحریریه روزنامه اطلاعات به تفاوت قابل توجه این روزنامه باسایرروزنامه هایی که درآن کارکرده بودم پی بردم، جوواتمسفری آرام، کم هیاهو، بی استرس ،منطقی وبا کارکنانی مودب ،فرهیخته ،پخته وصدالبته حرفه ای ومسلط برکار.
برای منی که بعد از 13 سال کار در یک محیط کاملا متفاوت و برعکس از هر لحاظ به اطلاعات پا گذاشته بودم وسخت غریبه می نمودم، مشاهده این ویژگی ها جالب بود وباز جالب تر اینکه باوجود تعویق درپرداخت مقطعی حقوق ها که بخاطرمشکلات مالی وبودجه ای ایجادشده بود،هیچ تغییری در این ویژگی ها ایجاد نشده بود.
مدتی که گذشت رمز آن فضا وویژگی های منحصربفردش را فهمیدم: سیدمحموددعایی...
او از هر نظر متفاوت بود و بخصوص با هم لباسی هایش که برخی شان شاید نوعی غرور روحانی داشته باشند، تفاوت های اساسی داشت: مغرور نبود وبی نهایت افتاده وخاکی بود، بد کسی را نمی خواست، به شدت رقیق القلب ومهربان وآغاز کننده آشتی بود، شوخ وبذله گو بود ومهمتر آن که حد می شناخت وبا مهارتی وصف ناپذیر با هر کس ودرهرسنی شوخی متناسبش را می کرد، به مال دنیا بی علاقه بود اما دیگران را برای رسیدن به آن کمک می کرد که نمونه اش خانه سازی برای بیشترپرسنل روزنامه اطلاعات است،به معنای واقعی کلمه ساده زیست بود واین را از منشی نداشتنش،دفتر کوچک وساده ای که کنارورودی تحریریه اطلاعات داشت،پیکانی که با آن تردد می کرد،فرزندانی بی نهایت ساده وبی آلایش همچون خودش ونوع روش ومنشش درمحل کارمی فهمیدیم.
مرحوم دعایی از معدود مدیران در جمهوری اسلامی بود که با تماس با شماره معروف 29999 تلفنخانه اطلاعات، بی واسطه می شد با او صحبت کرد؛ خودش گوشی رابر می داشت ومی شنید وپاسخ می گفت و اگر لازم بود عذرخواهی می کرد و از عذرخواهی کردن هم ترسی نداشت که آن را نشانه قوت فکر وروح می دانست.
او ناهار را در غذاخوری کارکنان صرف می کرد وهر بار هم سر میز گروهی متفاوت می نشست ومی گفت ومی خندید. به عنوان مثال درروزهای اولی که به اطلاعات آمده بودم برای اینکه تنها نباشم چندین باردر غذاخوری کنارم نشست وآن قدر گفت وخندیدوخاطره گفت که غربت حضور درمحیط جدید را به کل از یاد بردم.
درهرمراسمی که همراهش می رفتیم ردیف جلو نمی نشست و باید به اصرار فراوان وی رابه ردیف جلو منتقل می کردند؛ به خاطردارم درمراسمی یکی از وزرا پشت تریبون اعلام کرد تا حاج آقا دعایی به ردیف جلو نیاید سخنرانی اش را شروع نمی کندواین گونه او را به ردیف جلو کشانید!
بازیردستانش چون برادرانش رفتار می کردوجمله ای معروف داشت که با آن افراد را به یکدیگر معرفی می کرد: فلانی! این آدم خیلی خوبی است...
با اینکه مدیری مقتدر بود واقتدارش را هم با قاطعیت اعمال می کرد وروشن است درجریان این اعمال اقتدار،دلخوری ها یا اصطکاک های متعددی هم پیش می آمد،اما اهل آشتی بود وخود نیز آغازکننده اش...
اهل کمک و یاری به همه بود؛ امکان نداشت کسی از او چیزی یا کاری بخواهد وبا تمام توان همیاری نکند. بیشتر همکاران درروزنامه اطلاعات وشرکت ایرانچاپ هریک خاطره ای شیرین از این مرام ومردانگی ولوطی صفتی مرحوم دعایی دارند؛لوطی صفتی به نوعی که دررفاقت تا تهش می رفت وبرای رفیقش هرهزینه ای را می داد. اما امان ازوقتی که ناراستی کسی آشکار می شد وآن وقت بود که طرف هر کار می کرد،زبان مرحوم دعایی حتی به گفتگویی ساده با اوهم نمی چرخید.
عزیزترین شخص درنزد مرحوم دعایی، مرحومه مادرش بود و گاه وبیگاه ذکر خاطرهای از او و زحماتش، در هر مجلسی اشک را از چشمانش سرازیر می کرد اما این اشک دیری نمی پایید و کام حاضرین در مجلس را باقوتویا کلمبه کرمانی که همیشه دردفترش داشت شیرین می کرد.
برای منی که اضافه وزن دارم حضور در کنارمرحوم دعایی در دورهمی های منتهی به ناهارخاطراتی فراموش نشدنی به همراه دارد.
درهر مجلسی کفگیر به دست دور میهمانان می چرخید وآن قدرغذادر بشقاب ها می ریخت که افراد کم خوربه التماس می افتادند وافرادپرخور به شادی.
مرحوم دعایی دلبستگی تام وتمامی به زادگاهش یزد وشهری که درآن بزرگ شده بود-کرمان- داشت واین را می شد از روش زندگی وبخصوص خوراکی هایی که همیشه دردسترس داشت به راحتی فهمید.
ویژگی جالب دیگر او مهربان بودن بیش از حدش درحد رمانتیک بودن بود؛ازدواج درون سازمان کارکنانش را بسیار دوست می داشت واز آن لذت می برد؛ درکناراین عاشق آشتی دادن ورفع کدورت میان همکاران بود ودراین مواقع شخصا اقدام می کرد وبرای شیرینی اش هم دست به جیب می شد.
از بعد حرفه ای هم نگاه مرحوم دعایی به روزنامه نگاری، نوعی روزنامه نگاری مولف بودودیدیم که روزنامه اطلاعات را به کارخانه پرورش روزنامه نگار تبدیل کرد به گونه ای که درروزنامه نگاران حرفه ای واستخوان خرد کرده کمترکسی را می بینیم که یا از اطلاعات برنخاسته باشد یا درآن کار نکرده باشد.
این نگاه به روزنامه نگاری مولف بود که باعث شد اطلاعات درروزهای جنجال پسندی مطبوعات شاید تنها پاتوق بزرگان وادیبان فرهیخته ای چون باستانی پاریزی و اسلامی ندوشن باشدکه مقاله ها ویادداشت هایشان به صفحات اطلاعات وزانت می بخشید.
این نگاه همچنین وبرخلاف آن تفکری که اطلاعات را به بی خاصیت بودن و محافظه کاری متهم می کنند،همواره باعث ومنشا اثر درفضای روزنامه نگاری و پیشتازگاه بی پروای اثرگذاری برمسایل کشور بوده است، مثال ها دراین باره زیاد است.از مقاله رابطه با آمریکای عطاء الله مهاجرانی گرفته تا یادداشت های دوکلمه حرف حساب مرحوم کیومرث صابری که مجله برجسته گل آقا از دل آن متولد شد، چاپ عکس رئیس دولت اصلاحات علی رغم فضای سنگین وتهدیدهای علنی که دراین باره وجودداشت واعلام صریح اینکه هرگاه لازم باشد دوباره آن کاررا خواهد کردونوع پرداختن روادارانه ومحترمانه به خبرهای طیف اپوزیسیون که آخرینش را درنوع پوشش خبردرگذشت ابوالحسن بنی صدردرصفحه اول اطلاعات دیدیم.
بااین حال وهمین اواخر درجریان دستبوسی اش از رئیس جمهور،به وی جفا شد وبسیاری این حرکت را تملق وخودشیرینی توصیف کردند وبه کنایه وسخره گرفتند.حال آنکه کسانی که بااوکارکرده یا درتعامل بوده اند می دانندکه روش ومنش او برای همه چنین است واوکسی است که درمراسمی حتی دست خانم سعیده قدس موسس محک(موسسه خیریه حمایت از کودکان مبتلا به سرطان) را هم روی سن بوسید.گذشته ازاینکه اگرمرحوم دعایی می خواست از این دستبوسی هابه جایی وچیزی مالی برسد سالهای سال موقعیت ها وامکان های متعددی از این دست داشت واگر استفاده کرده بودکه چنین ساده نمی زیست.
نگاه حرفه ای ومولف مرحوم دعایی به روزنامه نگاری به گونه ای بود که همیشه از خبرنگارانش دربرابرمراکز قدرت حمایت می کردودرجریان کار هم به آنها آزادی عمل کامل می داد ؛ مگر درمواردی استثنایی و نمونه هایی که احساس می کرد درمقام قضاوت یااستفاده از واژه ها تندروی صورت گرفته یا کنایه ای بیش از حد وخارج از معمول زده شده است. دراین راستا شخصا به عنوان یک روزنامه نگار هیچ گاه پرسیدن یا نپرسیدن سوالی به من دیکته نشدوچه بسا سوالات، مصاحبه ها ویادداشت هایی نگاشته یا چاپ می شدکه بعدا گلایه هایی را از ایشان به دنبال داشت اما بسیاری از این مسایل حتی به آگاهی من وخیلی از روزنامه نگاران هم نمی رسیدوبی صدا حل وفصل می شد.
بدین ترتیب مرحوم دعایی بااین روش ومنش شخصی وحرفه ای و رواداری منحصربفردش، محبوب همه بود و سیاسیون وفرهنگیون واجتماعیون وروشنفکران از طیف های مختلف روزنامه اطلاعات را پاتوق وخانه خود می دانستند وبه کرات می آمدند ومی نشستندومی گفتندومی شنیدند وبا لبخندودلگرمی ،موسسه ای را که درآن احساس آرامش وراحتی می کردندرا ترک می کردند.
این چنین است که امروز موسسه اطلاعات را بغض وسکوت وسکونی سنگین دربرگرفته ، همه سیاه پوشیده اند ، واقعا واز ته دل غمگین وعزادارند وبسیاری اشکشان را ازفراق این مرد روادار پنهان می کنند، گویی که پشتیبان، تکیه گاه وپدری راازدست داده اند.
اما درعین حال همه نگرانند و از 2 چیز واهمه دارند: نخست اینکه سرنوشت موسسه اطلاعات با آن سرمایه ی عظیم ومنحصربفرد مادی وانسانی اش چه خواهدشد ودوم اینکه برسر تفکر سرشاراز اعتدال ورواداری ومهربانی حاکم برآن که مرحوم دعایی طلایه دارش بود چه خواهد آمد.
شک نیست که مرحوم دعایی مانند هر انسانی، خاکستری است یعنی سیاهی وسفیدی راتوامان درعملکردش داشته وبری از اشتباه وخطا نبوده وموافقان ومخالفانی دارد، اما با کمی انصاف وتوجه به گفته هایی که دیگران از او می گویند بایدخوشحال از آنچه به آن عاقبت بخیری می گویندوالبته نگران باشیم و امیدداشته باشیم که شخص جدیدی که می آید ادامه دهنده راه مهربانی واعتدال ورواداری او باشد.
سعدیا مردنکونام نمیردهرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
رحمت ورضوان الهی براوباد
خدا رحمتش کند
همه آنها یکی هستند ،،خوب داخلشان نگرد ،،،جریان گوساله ملا ناصرالدین است یکی از آنها فرار می کند آن یکی را می زند میگویند چرا می زنی می گوید اگر این هم باز شود مثل آن یکی فرار می کند
برو دوغتو بنوش
روحش شاد
خداوند رحمتش كند روحش شاد