«پدر شعر انقلاب اسلامی» حمید سبزواری

روح انقلابی در جانِ شاعر خراسانی

«این روزها خاطرات را دارم فراموش می‌کنم مثل تاریخ که کم کم ما را از یاد می‌برد..». این جمله استاد هنوز هم که هنوز است مدام در ذهنم تکرار می‌شود!

روح انقلابی در جانِ شاعر خراسانی

ملیحه جهانبخش - دلم می‌خواست به استاد بگویم و اما دیر شد... که اگر چه نسل ما نسلی است که از روزهای پیروزی انقلاب اسلامی خاطره‌ای در ذهن ندارد و سال‌های سخت جنگ را هم از تاریخ و خاطرات مردمان آن روزها می‌شناسد، اما هنوز هم وقتی سروده‌های شما را می‌شنویم ناخواسته چنان شور و شعفی در جان‌مان می‌افکنید که سفر می‌کنیم به دوران نسلی که در گرگ و میش حوادث پیش از انقلاب، شعرهای شما را در تاریکخانه زیرزمین‌ها و مخفی‌گاه‌ها روی اعلامیه ها می‌نوشتند و سینه به سینه، دست به دست می‌چرخاندند...  وقتی سرود «خمینی ای امام... خمینی ای امام» را می‌شنویم... آنقدر دل و جان‌مان می لرزد که خیال می‌کنیم درست مثل جوان‌های همان دوران، در و پنجره‌ها را از حمله دژخیمان بسته‌ایم و شعر شورانگیز شما را به عشق امام فریاد می‌زنیم...

اگر چه وقتی برای شهدا شعر «برخیزید ای شهیدان راه خدا...» را سرودید در بهشت زهرا نبودیم که برای اولین بار با سردادن این شعر در محضر امام و انقلاببان هزاران بغض را بباریم اما  هنوز هم شعر شماست که تاریخ آن روزها را برای ما روایت می‌کند... و با شنیدن شعرتان دلتنگ شهدا می‌شویم...

می خواستم بگویم استاد، ما نسلِ بچه‌های انقلابیم؛ مگر می‌شود پدرِ شعر انقلاب اسلامی را از یاد ببریم؟!

تاریخ هم به گمانم اینقدرها بی‌رحم نیست که «حمید سبزواری» را شاعری که نام‌اش با خاطرات چندین نسل گره خورده است از یاد ببرد! و خراسان هم مگر می‌شود یکی از نام آورترین شاعرانِ محجوب و انقلابی‌اش را فراموش کند...

شاعری از خطه‌ی سبزوار که کمتر کسی او را به نام اصلی‌‌اش "حسین ممتحنی" می‌شناسد چون دوست داشت شاعرانگی‌هایش به نام حمید سبزواری ثبت شود...

تاریخ که هیچ استاد... خاطرات هم نمی‌میرند! سالروز تولد شما در سال هزار و سیصد و چهار را هم ثبت کرده‌اند تا هرگز فراموش نشوید! شور و حالی که در خاندان ممتحنی برپا شده بود و پس از فرزندان دختر و چند فرزندی که تقدیرشان به ماندن نبود، خداوند فرزندی با چنین آتیه‌ای درخشان به قمر سطان و عبدالوهاب بخشید...و پدربزرگ در گوشش اذان گفت و نام اش را حسین گذاشت.

و حسین در دامان قمر سلطان قصه‌های کلیله و دمنه و امیر ارسلان نامدار... می شنید و اشعاری از امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) برای او زمزمه می‌شد و مادر چُنان استادی، قرائت قرآن و نوشتن را به او آموخت تا از همه‌ی هم سن و سالان‌اش پیشی بگیرد.

شاید هم آن روزها که با پدربزرگ برای رسیدن به معدن‌های حوالی سبزوار همراه می‌شد و پدربزرگ برایش شعر می‌خواند نخستین جرقه‌های شعر و شاعری در وجود حسین زده شد

حالا پدر هم کم‌کم فهمیده بود که حسین ذوق و قریحه شاعری دارد اگر چه نابینا بود اما با دل و جان تلاش کرد تا آنچه را که از شعر می‌داند به او بیاموزد و کتاب نصاب‌الصبیان را به او هدیه کرد.

حسین به دوران نوجوانی که رسید جدی‌تر شعر می‌خواند و شعر می‌سرود... تا آنجا که «فریادنامه» اش را نوشت. پس از آن تقدیر زندگی حسین ممتحنی حوادثی بود که با تاریخ رقم خورده بود... حوادثی که سرآغازش ورود متفقین به ایران و دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی و غم نان مردم و عشق به وطن بود... و او زبان شعرش، فریادنامه زمان خودش شد. و در این فراز نشیب اگر چه  شغل معلمی‌اش را از دست داد و ناگزیر شد که زمانی را مخفی زندگی کند اما هرگز آسایش را فدای آرمان‌هایش نکرد...

چنان که در جریانات پیش از پیروزی انقلاب اسلامی شورانگیزترین شعرهایش را سرود. برخی از شعرهایش را برای امام خمینی به زبان استعاره سروده بود:

مرا که یار نباشد، بهار را چه کنم

بهار بی‌گل روی نگار را چه کنم

امید بود که با نوبهار بازآیی

ملامت دل امیدوار را چه کنم

و برخی را نیز بی پرده سرود که از آن میان شعر « خمینی ای امام» در جریان پیروزی انقلاب اسلامی به مناسبت استقبال از امام خمینی بود:

خمینی ای امام خمینی ای امام

ای مجاهد ای مظهر شرف

ای گذشته ز جان در ره هدف

چون نجات انسان شعار توست

مرگ در راه حق افتخار توست

سرود «بانگ آزادی» نیز اثری حماسی و با شکوه در سال 1358 بود که در بهشت زهرا طنین انداز شد و از سروده‌های معروف حمید سبزواری است:

این بانگ آزادی ست کز خاوران خیزد

فریاد انسان هاست کز نای جان خیزد

اعلام طوفان هاست کز هر کران خیزد

آتشفشان قهر ملت‌های دربند است

حبل‌المتین توده های آرزومند است

از دیگر برهه‌های حساس تاریخی سال‌های سخت دفاع مقدس بود که حمید سبزواری باز هم نتوانست آرام و بی‌تفاوت باشد و با حضور در جبهه باز هم با شعر، نوای مقاومت و شور و حماسه سر داد و شعری سرود که همزمان با فتح خرمشهر از رادیو و تلویزیون پخش شد:

از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما

جاودانه شد از فروغ سحر پگاه ما

صبح آرزو دمیده از کرانه‌ها

شاخه‌های زندگی زده جوانه‌ها

این پیروزی خجسته باد این پیروزی

حمید سبزواری به پاس چندین دهه سرودن اشعاری که با تلفیق موسیقی جامه سرود به خود گرفتند و جاودانه شدند آثار بسیاری را خلق کرد که نشان از همراهی با روزهای پرمخاطره و حوادث تاریخی مردمان زمان‌اش دارد از این روست که شعر حمید سبزواری آیینه تمام‌نمای شکوه و حماسه و رشادت و انقلابی‌گری است. و این افتخار را دارد که  مقدمه یکی از کتاب های این شاعرِ انقلابی مزین به یادداشت مقام معظم رهبری باشد.

حمید سبزواری در بیشتر قالب‌های شعری چون حماسی، عرفانی، قصیده، غزل، دوبیتی، رباعی و شعر نو سروده‌هایی دارد و دارای مدال درجه یک هنر در رشته ادبیات است. آثار او در هفت دفتر به نام‌های «سرود درد»، «سرود سپیده»، «کاروان سپیده»، «یادیاران»، «گزیده ادبیات معاصر»، «به رنگ آمده دشمن» و «سرودی دیگر» به یادگار مانده است.

نسلِ ما و نسل‌های بعد، «پدرِ شعر انقلاب اسلامی» را هرگز از یاد نخواهند برد...  

منبع: خبر فوری
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید