تروری که 10 میلیون نفر را به کشتن داد
آرشیدوک زخمی فریادزنان به همسرش گفت: «سوفی، سوفی زنده بمان. به خاطر بچهها زنده بمان.» اما دوشس زیبا نتوانست با مرگ نحس پنجه افکنَد، کمی پس از سوفی، آرشیدوک هم به علت اصابت گلوله به گردنش درگذشت.

کتاب «جنگ جهانی اول» به قلم دیوید اِوِنز ، روایتی موجز و خواندنی از آغاز تا پایان نخستین جنگ جهانی است. نویسنده با روایتی دقیق و دلنشین، مغز وقایع مهم جنگ جهانی اول را برای خواننده تشریح کرده است.
این کتاب شاید برای یک استاد "تاریخ جهان" آوردۀ چندانی نداشته باشد، ولی برای کسانی که مقالاتی پراکنده یا حداکثر یکی دو کتاب دربارۀ جنگ جهانی اول خواندهاند، قطعا مفید است. مترجم کتاب بابک محقق و ناشر آن انتشارات "فرهنگ جاوید" است.
دیوید اونز با اینکه جزئیات وقایع جنگ جهانی اول را برای خواننده تشریح میکند اما در گرداب جزئیات چنان فرو نمیرود که نهایتا نتواند تصویری کلی از روندها و فراز و فرودهای جنگ برای خواننده ترسیم کند.
در واقع اونز گاه خوانندۀ کتابش را به قلب میدان جنگ میبرد و گاه او را بر فراز تپهای مرتفع مینشاند تا از بالا به سیر رویدادها بنگرد. جزئینگری اونز در میانۀ میدان جنگ بر دقت و دلنشینی کتاب میافزاید، کلینگریاش نیز چشماندازبخش و معرفتافزاست.
اروپای ماقبل 1914
اونز کتابش را با تشریح نقشۀ اروپا در دوران صلح لرزان پیش از جنگ جهانی اول آغاز میکند. در آن دوران، غرب اروپا تقریبا مثل روزگار کنونی بود ولی امپراتوری هاپسبورک (اتریش- مجارستان) بر بخش وسیعی از مرکز اروپا تسلط داشت.
امروزه اتریش و مجارستان دو کشور مستقلاند ولی زمانی که یک امپراتوری بودند، جمهوری چک و اسلواکی و کرواسی و بوسنی را در دل خود داشتند.
همچنین بسیاری از کشورهای مستقل کنونی، در آن زمان در دل هیولای بزرگی به نام روسیه جا گرفته بودند. لهستان و فنلاند و استونی و لتونی و لیتوانی و بلاروس و اوکراین، همگی جزو روسیه تزاری بودند.
پیش از آنکه آتش جنگ برفروزد، بریتانیا و فرانسه و آلمان و روسیه و اتریش- مجارستان قدرتهای بزرگ اروپا بودند. بریتانیا "کارآگاه جهان" بود و با در اختیار داشتن بزرگترین ناوگان جهان، حراست از مسیرهای مهم تجاری را بر عهده داشت.
بیسمارک
آلمان 44 سال قبل از جنگ جهانی اول، با ارادۀ "صدراعظم آهنین" (بیسمارک) متولد شده بود. در 1870، به تحریک بیسمارک، فرانسه وارد جنگ با همسایهاش پروس شد.
شکست تحقیرآمیز فرانسه در این جنگ موجب شد دو ایالت آلزاس و لورن به آلمان واگذار شوند. سپس بیسمارک ظهور امپراتوری آلمان را اعلام کرد. ویلهلم اول نیز نخستین قیصر امپراتوری جدید معرفی شد.
در واکنش به این وقایع، مردم فرانسه کمربندهایشان را محکم بستند تا یک بار دیگر انقلاب کنند اما نهایتا کوتاه آمدند و به جمهوری سوم فرانسه رای دادند. ناپلئون سوم هم ناچار شد بساطش را از پاریس جمع کند و باقی عمرش را به عنوان یک امپراتور تبعیدی در بریتانیا بگذراند.
امپراتور بدشانس و تزار دشمنتراش
در اواخر قرن نوزدهم، زنگ زوال امپراتوری اتریش- مجارستان به صدا درآمده بود. فرانتس فردیناند امپراتور این سرزمین وسیع اروپایی بود ولی تقدیر در کمین او نشسته بود تا مدام جام اندوه در کامش بریزد.
برادر فردیناند، که خودش را امپراتور مکزیک اعلام کرده بود، به دست شورشیان مکزیکی کشته شد. پسر فردیناند به اتفاق معشوقهاش خودکشی کرد. همسرش به ضرب چاقوی یک آنارشیست از پای درآمد و پسر دیگر امپراتور فردیناند، در سفر زیارتیاش چند جرعه از آب رود اردن نوشید و به بیماری تیفوئید درگذشت.
فرانتس فردیناند
با مرگ این همه، به ناچار، برادرزادۀ فردیناند وارث تاج و تخت امپراتوری اتریش- مجارستان شد. قتل همین برادرزاده، آتش جنگ جهانی اول را روشن کرد.
پنجمین قدرت بزرگ اروپا، روسیه بود که در آغاز قرن بیستم تلاطمهای درونی سهمگینی را پشت سر میگذاشت. تزار نیکلای که از وخامت اوضاع در کشور پهناورش باخبر بود، برای ایجاد یک دشمن خارجی و افزودن بر مشروعیت خودش در نبرد با دشمن، روسیه را درگیر جنگ با ژاپن کرد.
شکست روسیه در برابر ژاپن، بحران داخلی این کشور را شدت بخشید. کشور درگیر اعتصابات و اعتراضات خیابانی شد و انقلاب ناکام 1905 رقم خورد. تزار برای از دست نرفتن تاج و تختش، ناچار شد عقبنشینی کند و به ملت امتیاز بدهد. مهمترین امتیاز، برپایی مجلس انتخابی بود.
پیوندهای ساختاری نخبگان حاکم بر اروپا
در کشورهای گوناگون، معمولا بین نخبگان حاکم دوستی و معاشرت و همکاریهای اقتصادی و پیوندهای خانوادگی وجود دارد. جامعهشناسان سیاسی مجموعۀ این روابط را "پیوندهای ساختاری نخبگان حاکم" نامیدهاند.
در اروپای پیش از جنگ جهانی اول، چه در نیمۀ دوم قرن نوزدهم چه در آغاز قرن بیستم، این پیوندها در سطح بینالمللی نیز نمود چشمگیری داشت.
مهمترین خاندانهای سلطنتی در اروپای پیش از جنگ عبارت بودند از: خاندان هانوفر در بریتانیا، خاندان هوئنتسولرن در آلمان، خاندان رومانوف در روسیه، خاندان هاپسبورک در اتریش- مجارستان و خاندان ساووی در ایتالیا. بین این خاندانها روابط خانوادگی وجود داشت؛ روابطی که حاصل ازدواجهای بینِ خاندانی بودند.
اگرچه پیوندهای ساختاری نخبگان حاکم در یک کشور خاص معمولا زمینهساز انسجام آنها میشود و حتی زمانی که مشروعیت حکومت به باد رفته است، نخبگان حاکم چون همگی بر سر یک سفره نشستهاند و از این حیث با هم متحدند، اختلافات سیاسی و فکری را دستمایه تیشه زدن به ریشۀ یکدیگر نمیسازند، اما در اروپای پیش از جنگ، پیوندهای مذکور مانع از سوختن اروپا در آتش جنگ نشد.
ملکه ویکتوریا
به هر روی، منشأ این پیوندها ملکه ویکتوریا بود. ملکه بریتانیا 9 فرزند داشت. دختر ارشدش، شاهزاده ویکتوریا، در قرن نوزدهم با قیصر آلمان، فردریش سوم، ازدواج کرد و در 1859 فرزندی زایید که ویلهلم نام گرفت که در 1888 قیصر شد و در جنگ جهانی اول فرمانروای آلمان بود.
پس از مرگ ملکه ویکتوریا در 1901، دومین فرزندش ادوِرد جانشین مادر شد ولی او نیز در 1910 درگذشت و پسرش جرج پنجم پادشاه بریتانیا شد.
الیس سومین فرزند ویکتوریا با شاهزادهای آلمانی ازدواج کرد و دختر آنها (الکساندرا) به عقد نیکلای دوم، تزار روسیه، درآمد.
بنابراین پادشاه بریتانیا (جرج پنجم) پسردایی قیصر آلمان (ویلهلم دوم)، پسردایی همسر تزار (تزارینا الکساندرا) و «چون مادران آنها شاهزادگان دانمارکی و خواهر بودند»، جرج پنجم پسرخالۀ تزار (نیکلای دوم) هم بود.
ولی با وجود این شبکۀ پیچیدۀ خانوادگی، جنگ در اروپا آغاز شد و خاندانها با ارتشهایشان به جان هم افتادند.
پیمان بزرگان و حرکتی ابلهانه در بالکان
از زمانی که آلمان از یک ملت فرهنگی به ملتی سیاسی بدل شد، یعنی از 1870، بند ناف تقدیر این کشور را با تقابل در برابر روسیه و فرانسه و بریتانیا بریدند. در 1879، بیسمارک اتحاد دوجانبهای را با اتریش- مجارستان شکل داد و طرفین توافق کردند در صورت حملۀ دشمن، به حمایت از یکدیگر برخیزند. با پیوستن ایتالیا به این دو کشور، اتحاد سهجانبۀ قدرتمندی ایجاد شد و زنگ خطر در سراسر اروپا به صدا درآمد.
فرانسه و روسیه این اتحاد سهجانبه را علیه خود میدیدند و به همین دلیل از درِ اتحادی متقابل درآمدند. بریتانیا نیز اختلافاتش را با فرانسه کنار گذاشت و در 1904 "پیمان مودت فرانسه و انگلستان" امضا شد.
کمی بعد، با اضافه شدن روسیه، "پیمان مودت سهجانبه"ای بین این سه کشور شکل گرفت. قطب قدرتمند دوم در اروپا تشکیل شده بود و حالا نوبت قیصر بود که احساس خطر کند؛ چراکه «سه کشور عضو این پیمان، آلمان را در محاصرۀ خود داشتند.»
با تقسیم شدن قدرتهای اروپایی به دو اردوگاه آشکارا متقابل، بوی جنگ در سراسر قارۀ سبز به مشام میرسید. گویی همه میدانستند آنچه باید، میآید. فقط یک جرقه لازم بود تا اروپا در گرداب جنگ فرو برود.
جنگ بالکان
دیوید اونز مینویسد: بیسمارک در 1898 گفته بود «اگر بار دیگر جنگی در اروپا رخ دهد، این جنگ حاصل حرکتی ابلهانه در منطقۀ بالکان خواهد بود.» اونز میافزاید: «الحق که پیشگویی او درست از آب درآمد.»
در 1908 بوسنی ضمیمۀ اتریش- مجارستان شد. این امر به مذاق همسایگان بوسنی خوش نیامد و سراسر منطقۀ بالکان را متلاطم ساخت. »
در 1912 "جنگ اول بالکان" آغاز شد اما فقط 50 روز به درازا کشید. سپس "جنگ دوم بالکان" از راه رسید و تنش در اروپا شدت گرفت.
سوفی زنده بمان؛ به خاطر بچهها
پس از اینکه اتریش- مجارستان بوسنی را به خاک خودش اضافه کرد، نفرت عمیقی در میان مردم بوسنی نسبت به خاندان سلطنتی حاکم بر اتریش- مجارستان پدید آمد.
در چنان شرایطی، ورود اعضای این خاندان به خاک بوسنی، اقدامی تحریکآمیز بود. اما وارث تاج و تخت اتریش- مجارستان (آرشیدوک فردیناند برادرزادۀ امپراتور فرانتس فردینانت) در 28 ژوئن 1914 به اتفاق همسرش وارد سارایوو، پایتخت بوسنی شد.
آرشیدوک با اینکه میدانست نباید به بوسنی برود، ولی سرسختی کرد و درست در روز عروسیاش وارد سارایوو شد. همسر او، سوفی، زنی چکتبار بود از خانوادهای با سوابق اشرافی، اما عملاً فقیر.
آرشیدوک به توصیۀ عمویش (امپراتور اتریش- مجارستان) گوش نکرده و با سوفی ازدواج کرده بود ولی چون این ازدواج "نامتجانس" قلمداد شد، فرزندان آرشیدوک و سوفی فاقد شرایط جانشینی امپراتور آینده (پدرشان) اعلام شدند.
خلاصه در 28 ژوئن 1914، ولیعهد و عروسش وارد ایستگاه قطار سارایوو شدند و با همراهی جمعی از اتومبیلهای روباز به سمت ساختمان شهرداری حرکت کردند. در راه بمبی به طرف اتومبیل آنها پرتاب شد اما بمب پشت سر آنها فرود آمد و عدهای را زخمی کرد.
تروریستها جوانان صرب و اعضای گروه "اتحاد با مرگ" بودند. پس از انفجار بمب دستساز، گاوریلو پرینتسیب به سمت ماشین روباز آرشیدوک و سوفی دوید و از نزدیک به آنها شلیک کرد.
آرشیدوک با اینکه خودش به شدت زخمی شده بود، فریادزنان به همسرش گفت: «سوفی، سوفی زنده بمان. به خاطر بچهها زنده بمان.» اما دوشس زیبا نتوانست با مرگ نحس پنجه افکنَد. کمی پس از سوفی، آرشیدوک هم به علت اصابت گلوله به گردنش درگذشت.
دیوید اونز مینویسد: «هیچ قتلی در تاریخ بشر چنان عواقب مصیبتباری نداشته است.»
هشدار راسپوتین و کاغذپارۀ مهم
پس از ترور ولیعهد اتریش- مجارستان، این کشور به پشتگرمی حمایت آلمان، در 28 ژوئیه 1914به صربستان حمله کرد. با توجه به نزدیکی صربستان به مرزهای روسیه تزاری، این واقعه چیزی نبود که تزار به آن بیتفاوت بماند.
راسپوتین به تزار هشدار داد وارد جنگ نشود. کشیش مرموز دربار تزار دقیقا گفت: «مصلحت آن است پاپا {لقب نیکلای دوم} درگیر جنگ نشوند؛ چراکه این جنگ پایان کار روسیه و خود شما را رقم خواهد زد.»
اما تزار نیروهای خود را در حالت آمادهباش قرار داد. آلمان از روسیه خواست تحرکات خصمانهاش را متوقف کند ولی گوش نیکلای دوم به این حرفها پنبه بود. در نتیجه آلمان به روسیه اعلان جنگ کرد.
آلمانیها که دنبال بهانه بودند تا آتش جنگ را در خرمن قاره اروپا بیندازند، در 3 اوت 1914 به دروغ مدعی شدند هواپیمایی فرانسوی یکی از شهرهای آلمان را بمباران کرده است. در همان روز آلمان به فرانسه اعلان جنگ کرد.
در شرایطی که آلمان به متحدان بریتانیا (روسیه و فرانسه) اعلام جنگ کرده بود، این بحث در لندن بالا گرفت که بریتانیا چه واکنشی باید به این تحولات نشان دهد. اما ژرمنها کار انگلیسیها را آسان کردند.
راسپوتین
در 1839، بریتانیا و سایر قدرتهای بزرگ اروپا با امضای معاهدهای بیطرفی بلژیک را به رسمیت شناخته بودند. اما آلمان برای دور زدن نیروهای فرانسوی و شکست زودهنگام فرانسه، خواستار عبور ارتشش از خاک بلژیک شد. بلژیک با این درخواست موافقت نکرد و ارتش آلمان به زور وارد بلژیک شد.
بریتانیا به آلمان اولتیماتوم داد قوای نظامیاش را از بلژیک خارج کند. قیصر با این درخواست لندن مخالفت کرد چراکه اطرافیانش به او گفتند محال است بریتانیا "محض خاطر یک کاغذپاره"، یعنی معاهدهای که 75 سال پیش امضا شده بود، وارد جنگ شود.
در 4 اوت که مهلت اولتیماتوم سر آمد، بریتانیا به آلمان اعلان جنگ کرد. شرح دیوید اونز از نفسهای آخر صلح در اروپای آن زمان خواندنی است:
«در حالی که آخرین دقایق صلح در اروپا سپری میشد... وزیر امور خارجه بریتانیا، که پشت پنجرۀ دفتر کارش... ایستاده بود، اوضاع جاری اروپا را به کار مردی در خیابان پای پنجره تشبیه کرد که در حال خاموش کردن شعلههای چراغ گازی بود... وی گفت: عنقریب در سراسر اروپا چراغها خاموش میگردد؛ به عمر ما قد نخواهد داد که بار دیگر روشنی آنها را شاهد باشیم.»
خسارات و پیامدهای جنگ
دیوید اونز در فصل پایانی کتابش به خسارات جانی و مادی و مالی جنگ جهانی اول میپردازد. مطابق گزارش اونز، کشورهای درگیر در جنگ بیش از 68 میلیون نفر وارد صحنۀ مبارزه کردند که از این میان 10 میلیون نفر کشته و 21 میلیون نفر مجروح شدند.
میانگین تلفات جنگ روزانه 5509 نفر بود. 51 درصد تلفات را متفقین متحمل شدند. تعداد کشتههای کشورهای مهم جنگ عبارت بود از:
آلمان: 1773000 نفر
روسیه: 1700000 نفر
فرانسه: 1375000 نفر
اتریش- مجارستان: 1200000 نفر
بریتانیا و امپراتوری بریتانیا: 1013000 نفر
ایتالیا: 650000 نفر
ترکیه: 325000 نفر
آمریکا: 126000 نفر
خسارات مادی جنگ هم چشمگیر بود. در فرانسه 2 میلیون هکتار زمین زراعی و 500 هزار هکتار جنگل و 3 میلیون واحد مسکونی و انواع بناها نابود شدند. خسارت مالی جنگ هم 75میلیارد پوند بود.
اونز مینویسد: «این رقم حاصل جمع چند عدد است: هزینههای دولت، ارزش سرمایهای جان انسانها- در واقع تخمین درآمدی که احتمالا میتوانست نصیب جانباختگان شود- همچنین ارزش تولیداتی که بر اثر جنگ از دست رفت و در نهایت هزینههای مربوط به مرمت بناهای تخریبشده. به اینها باید ارزش کشتیهای غرقشده در دریا، خسارات وارده به ممالک بیطرف و سرمایۀ هزینهشده در تامین کمکهای امدادی را هم افزود.»
بریتانیا برای تامین هزینههای جنگ 59/9 میلیون پوند، فرانسه 34/6 میلیون پوند و ایتالیا 53/3 میلیون پوند، عمدتا از آمریکا، قرض کردند.
پس از پایان جنگ، موعد بازپرداخت قروض سنگین از راه رسید و افزایش مالیات یکی از راههای مهم پرداخت قرضها بود.
در طول جنگ ذخایر طلای همۀ کشورهای درگیر به شدت کاهش یافت و در پایان جنگ، امپراتوریهای بزرگ فرو پاشیدند و دودمانهای سلطنتی در آلمان، اتریش- مجارستان، روسیه و عثمانی دود شدند و به تاریخ پیوستند.
تروریستهای قهرمان
گاوریلو پرینتسیپ که ولیعهد اتریش- مجارستان را ترور کرد، بلافاصله اقدام به خودکشی کرد ولی زنده ماند. او در ادارۀ پلیس، زیر فشار شکنجه، همدستانش را لو داد. یک ماه بعد، همدستانش اعدام شدند ولی خودش چون به سن قانونی نرسیده بود، به بیست سال حبس محکوم شد. وی سرانجام در آوریل 1918 در زندان در اثر بیماری سل درگذشت.
گاوریلو پرینتسیپ
ندلجیکو چابرینوویچ، همدست اعدامشدۀ پرینتسیپ، پیش از آنکه حکم اعدامش اجرا شود، در نامهای برای دختر سهسالهاش نوشت: «دخترم... وقتی بزرگ شوی به تو خواهند گفت که پدرت در چه روزگار مشقتباری میزیست. اگر از ماجرا باخبر شوی او را خواهی بخشید... صادق و راستکردار باش و به مردمانی که با آنها از یک خاک و ریشهای عشق بورز.»
از دید ملت اسلاو، این قاتلان قهرمان بودند. بعدها موزهای به افتخار پرینتسیپ در شهر سارایوو احداث شد تا یادآور "شجاعت و دلاوری" او باشد.
وای از اینهمه حماقت بشری