سوتی عجیب صداوسیما با اجرای آزاده نامداری
این ویدئو متعلق است به زمانی که آزاده نامداری در قید حیات بود.
در این برنامه با اجرای آزاده نامداری، ناگهان پایه های صندلی مهمان می شکند و مهمان وسط برنامه زنده به زمین پرتاب می شود .
اما نکته مهم اینکه آنتن برنامه تا دقایقی بعد از این مشکل همچنان زنده است . تا جایی که آزاده نامداری ناراحت می شود و به عوامل پشت صحنه می گوید برنامه را قطع کنید.
خدا رحمتش کنه آزاده را
نمی دانم چرا برخی اصولگرایان تندرو و بعضی نمایندگان مجلس یازدهم دنبال استعفاء اجباری یا برکناری آقای سیدحمید سجادی هزاوه وزیر ورزش و جوانان هستند؟! این بنده خدا هر روز شایعه خبر استعفای خودش را توسط دفترش تکذیب می کند ولی یک عده نمایندگان استیضاح کننده و دو تا سه خبرگزاری وابسته به اصولگرایان ول کن قضیه نیستند! بنده خدا را با سقوط هلی کوپتر هلال احمر زده اید مصدوم و ناقص کرده اید باز ول کن قضیه نیستید و در مجلس دنبال استیضاح و برکناری او هستید! بابا مروت و جوانمردی هم خوب چیزی است!
فکر کنم مهمان برنامه داشت از مزایا و ارج و قرب حجاب می گفت!
نمیدونم دیدهشدن در قاب تلویزیونی چه مزیتی دارد تا از آن دور میماند افسرده می شوند
خدا بیامرزد ای وای بر ما
آزاده نامداری عزیز
دختر دوست داشتنی ، مهربان و خونگرم وطنم!
من همیشه برنامه هاشونو میدیدم
بسیار بااحساس و درک بالا بود و البته کمی زودرنج متاسفانه
خدا رحمتش کنه
قدرش رو ندونستند
با دیدن این فیلم قلبم به درد اومد
از خدای بزرگ برای ایشون آرزوی آرامش و مغفرت الهی دارم
من هم عاشقش بودم
محال بود نبینم برنامه هاش را
مست میشدم میدیدمش
وقتی بیوه شد بارها خواستگاری کردم با ارسال نامه ولی حتی یکبار جوابم را ندادند
هنوز هم مطمئنم از قیافه بنده(عکس فرستاده بودم در نامه هام)خوشش نیامد
چپن عاشق مردهای جینگیلی بود مثل فرزاد حسنی
من هیبت غول برره را دارم و بسیجی مهلص هستم
نمیدانم چه آش ترشی فروخته ایم که مارا دوست ندارند،آرزویم وصل با ایشان بود که رفتند وجگرم هرشب در فراغ ایشان میسوزد
قلب من اول برای اسلام و دوم برای عشق میتپد
وقتی که سیزده ساله بودم دچار بیماری خیلی سختی شدم هیچ پزشکی بیماریم رو تشخیص نمیداد
روز به روز حالم بدتر میشد به مدت دو ماه طول کشید
هر روز ضعیف تر و ضعیف تر میشدم بطوریکه که دیگه نمیتونستم غذا بخورم انگار راه گلوم.رو بستن
بلاخره یه روز که حالم خیلی وخیم شده بود و توی رختخواب افتاده بودم
به اطرافم نگاه کردم میدونستم دارم می میرم
تمام انرژی بدنم تخلیه شده بود بدنم بیحس و سرد بود
و همه چیز رو تار میدیدم
همونجا گفتم خدایا اگه میخوای منو ببری من حاضرم راضی هستم به رضای تو
بعد چشم هامو بستم و با دنیا خداحافظی کردم
بعد از اون خودم رو در یک کویر دیدم
سرد و تاریک بود و یک ایستگاه راهآهن اونجا بود
مسافران زیادی. ایستاده بودن
همه مسافران چمدان یا کیفی در دست داشتند جز من
نگران شده بودم چرا من شبیه مسافران دیگه نیستم کاش حداقل یه دست لباس با خودم میاوردم
پرسیدم مقصد این قطار کجاست
گفتند این قطار مرگه و مقصدش جهان آخرت!
مسافران با عجله سوار میشدند و من هم آخرین نفری بودم که پا در قطار میگذاشت
همون لحظه پرسنل قطار در رو بستند و به من گفتند
ظرفیت قطار تکمیل شده و جایی برای شما نیست
من نگران شدم
چهرههای مسافران رو میدیدم که بسیار غمگین و آشفته بودن
بعضی با وحشت صورت خود رو به شیشه قطار چسبونده بودن و با حسرت به من خیره شده بودن
بعضی گریه میکردن بعضی بیقراری
و قطار با شتاب زیادی دور شد در همون لحظه چشم هامو باز کردم دیدم رو تخت بیمارستانم
گفتم خیلی گرسنمه
برایم غذا آوردن من که دو ماهی میشد فقط آبمیوه و سرم غذایم بود خیلی راحت غذایم رو خوردم و از جایم بلند شدم و حالم خوب خوب شد
این یک عمر دوباره بود که خداوند به من داد و قطعا خداوند ناظر اعمال ماست و زندگی ما دست خداست و باید بسیار تعقل و تفکر کنیم
آخی😢
خدا بهت فرصت دوباره داده😍
منم یه بار مردم و بعد سی ثانیه زنده شدم
روحم از تنم دراومد و جلوی جسدم ایستادم و میگفتم یعنی مزدم؟؟یه دفه برگشتم به جسمم و با سرفه شدید زنده شدم و دوساعت گریه میکردم
دلم نمیخواست برگردم،همون روزا خودکشی کرده بودم و آرزوم مرگ بود وهنوزم هست
زندگی قشنگ نیست،احساس بی وزنی بعد از مرگ فوق العاده بود😞
خدا بیامرزه این مرحومه رو .واقعا با نشاط وسرزنده وپرانرژی متاسفانه تمام این انرژی و سرزندگی وامید دراین دختر با ازدواج اول به خاک نشست و حیف بود
امیدوارم خون این عزیز گریبان قاتل را بگیره.
خدا رحمتش کن آزادرا
میهمان بسیار چاق بودندی .