ناراحتی آیت الله بروجردی از وجود حدیثی در کتاب کافی که در آن اُلاغی با پیامبر سخن می گوید
استاد مطهری به نقل از آیت الله بروجردی میگفت چرا ما امثال روایات حمار را باید در الکافی بیاوریم و بگوییم آنها صحیح السند هستند؟
آیت الله مصطفی محقق داماد در خاطره ای که به نقل از استاد مرتضی مطهری در کتاب خود آورده است، میگوید:
مرحوم آیة الله العظمی بروجردی به شناخت رجال حدیث اهتمامی خاص داشتند و معتقد بودند جاعلان، تحریفاتِ زیادی در احادیث به وجود آوردهاند. مرحوم استاد مطهری برای من گفتند که:
من در مدرسه فیضیه حجره داشتم. بعد از ظهر یکی از روزها که نسبتا هوا گرم بود ناگهان دیدم آیة الله حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی درِ حجره ما را کوبیدند و وارد شدند.
پس از لحظاتی استراحت، فرمودند:
میخواهم آیة الله بروجردی را هرچه زودتر ببینم. و از من خواستند برای ایشان وقت بگیرم.
به منزل آیة الله رفتم،
فرمودند:
همین امروز تشریف بیاورند!
به سرعت برگشتم و در معیّتِ ایشان به محضر آیة الله شرفیاب شدیم.
مرحوم آیتالله رفیعی به محض ورود و انجام تعارفات، بلافاصله به عنوان اعتراض عمامه از سر برداشتند و بر زمین زدند و عرض کردند:
حضرت آیة الله! امروز مرجعیت شیعه به دست شما قرار دارد و عَلَمِ اسلام بر دوش شماست، آیا نشنیدهاید که در مصر، کتابی علیه کتاب کافی نوشتهاند؟ مگر نه این است که کافی یکی از کُتُبِ اربعه ماست، اگر این کتاب از اعتبار ساقط شود دیگر چه خواهد شد؟!
مرحوم آیة الله بروجردی که تا آن لحظه در سکوت بودند در جواب با صدای بلند فرمودند:
آقا! خودمان کردهایم، تقصیر خودمان است!
سپس دست بردند و کتاب کافی را که نزدیک دستشان بود باز کردند و فرمودند:
چرا ما امثال این روایات را باید بیاوریم و بگوییم آنها صحیح السند هستند؟
آن گاه روایت معروف به (حدیثِ حمار) رسول الله (ص) را نشان دادند:
رُوُی اَنّ امیرالمؤمنین(ع) قال: إن ذلک الحمار کلّمَ رسول الله (ص) فقال:
بأبی أنت و أمّی إنّ أبی حدثنی عن أبیه عن جدّه عن أبیه أنه کان مع نوح فی السفینة، فقام إلیه نوحُ فمَسَح علی کِفله، ثمّ قال: یَخرجُ مِن صُلب هذا الحمار حمارُ یَرکبه سیدُ النبییّن وخاتمُهم. فالحمدُ لِله الذی جَعَلنی ذلک الحمار
یعنی: همانا این الاغ با رسول خدا به سخن پرداخته، و آن الاغ گفته است:
پدر و مادرم به فدایت! پدرم از پدرش و او از جدش و او از پدرش نقل کرده که در کِشتیِ نوح بوده است، که نوح به سویش رفته، دستی به پشتش کشیده و گفته است: از پشتِ این الاغ، الاغی میآید که سَرورِ پیامبران و خاتمشان بر آن سوار میشود، پس خدای را سپاس که مرا آن الاغ قرار داد! (اصول کافی، ج ۱، ص۵۰۷- ۵۰۶، نشر صلوات)
ایشان ادامه دادند:
چرا خودمان قبل از مخالفان به پالایش اقدام نکردیم تا چنین مورد حمله قرار نگیریم؟
مرحوم آیتالله رفیعی با شنیدن مطالب ایشان گویی خود را بدهکار و مقصر دیدند و با اظهار جملاتی به عنوان قبول و عذرخواهی، از جای برخاستند و به تهران بازگشتند.
می خواهند حدیث کشان به راه بیندازند
وجدانا این احادیث رو از کجا آوردند؟!
این روایت اشکالی در خود ندارد.اشکال در دک ما از ان است.روایتی است اندیشه روشنگر:نوح و انبیا و اخوندهای پیروشان عوام سوار بودند و حالا این واقعیت ادامه دارد:پیامبر خودش را از سلسله انبیای سوار می داند و عوام هم خودرا از سلسله سواری دهندگان باستان!کجای این حدیث با واقعیت گذشته و حال تضاد و تناقض دارد؟بحث عصمت انبیارا پیش نکشیم؛بهره برداران از دکان دین را به جای انان بگذاریم.
خدا رحمت کنه علمای بزرگ رو
خوب حالا منظور؟
خخخخخخخخ
فقط قران است که خدا فرموده ما خود حافظ ان هستیم بنابرین هر سخن یا نوشته ای می تواند محا مناقشه و خدشه باشد وگرنه ان نوشته همسان قران می شود که این امکان ندارد و نقص به قبل است
منظور از حمار الاغ نوعی نبوده بلکه کنایه از انسانهای گول و سوار ی بده است که یک رندی از این انسانها به طنز با پیامبر این گونه احتجاج کرده است که یعنی شما از جنس عوام سواران و مردم عوام ازجنس پالان به پشتان ریشه دار در تاریخ هستید!
پس روایت مارمولک سخنگو و سخن با پیامبر گرامی اسلام (ص) را چی میگی؟! ذبیه، من انا؟! انت رسول ا.... .......
اون ایت الله بروجردی بوده که تونسته ایراد بگیرد ما که اگه لب بجنبونیم میشیم کافر وزندیق وباغی وطاغی وووووو