امام رضا (ع) و نگاه بلندمدت در مبارزۀ سیاسی

هنگامی که موسی بن جعفر پس از سال‌ها حبس در زندان هارونی مسموم و شهید شد، در قلمرو وسیع سلطنت عباسی، اختناقی کامل حکمفرما بود. در آن فضای گرفته که به گفتۀ یکی از یاران علی بن موسی(ع) «از شمشیر هارون خون می‌چکید.»، امام معصوم و بزرگوارِ ما توانست درخت تشیع را از گزند طوفان حادثه به سلامت بدارد و از پراکندگی و دل‌سردی یاران پدر بزرگوار مانع شود.

امام رضا (ع) و نگاه بلندمدت در مبارزۀ سیاسی

مأمون با درایتی بی‌سابقه در ماجرای ولایتعهدی، قدم در میدانی نهاد که اگر پیروز می‌شد، به هدفی دست می‌یافت که از سال چهل هجری یعنی از شهادت امام علی(ع) هیچ‌یک از خلفای اموی و عباسی با وجود تلاش نتوانسته بودند به آن دست یابند، یعنی می‌توانست جریان معارضی را که همواره چون خاری در چشم سردمداران خلافت‌های طاغوتی فرو رفته بود، به کلی نابود سازد، اما امام با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی‌ که خود به‌وجود آورده بود، به طور کامل شکست داد. امام با شیوۀ تقیه‌آمیز شگفت‌آوری، جان خود را که محور و روح جمعیت شیعیان بود حفظ کرد و در دوران قدرت مقتدرین خلفای بنی‌عباس و در دوران استقرار و ثبات کامل آن رژیم، مبارزات عمیق امامت را ادامه داد.

تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنی از دوران ۱۰ ساله‌ زندگی امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج سالۀ جنگ‌های داخلی میان خراسان و بغداد به ما ارائه کند، اما به تدبر می‌توان فهمید که امام هشتم در این دوران همان مبارزۀ درازمدت اهل‌‎‌بیت را که در همه‌ اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته، با همان جهت‌گیری و همان هدف ادامه می‌داده است.

هنگامی که مأمون در سال ۱۹۸ هجری قمری از جنگ قدرت با امین فراغت یافت و خلافت بی‌منازع را به چنگ آورد، یکی از اولین تدابیر او حل مشکل علویان و مبارزات شیعیان بود. او برای این منظور تجربه‌ همه‌ خلفای سلف خود را پیش چشم داشت. او می‌دید که سطوت(غلبه) و حشمت هارونی حتی با به بند کشیدن طولانی و بالاخره مسموم کردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورش‌ها و مبارزات سیاسی، نظامی، تبلیغاتی و فکری شیعیان مانع شود. او اینک در حالی که از اقتدار پدر و پیشینیان خود نیز برخوردار نبود و به‌علاوه بر اثر جنگ‌های داخلی میان بنی‌عباس، سلطنت عباسی را در تهدید مشکلات بزرگی مشاهده می‌کرد، بی‌شک لازم بود به خطر نهضت علویان به چشم جدی‌تری بنگرد.

شاید مأمون در ارزیابی خطر شیعیان برای دستگاه خود واقع‌بینانه فکر می‌کرد. گمان زیاد بر این است که فاصله‌ی پانزده سالۀ بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و به ویژه فرصت پنج سالۀ جنگ‌های داخلی، جریان تشیع را از آمادگی بیشتری برای برافراشتن پرچم حکومت علوی برخوردار ساخته بود. مأمون این خطر را زیرکانه حدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و به دنبال همین ارزیابی و تشخیص بود که ماجرای دعوت امام هشتم از مدینه به خراسان و پیشنهاد الزامی ولیعهدی به آن حضرت پیش آمد و این حادثه که در همه‌ دوران طولانی امامت کم‌نظیر ویا در نوع خود بی‌نظیر بود تحقق یافت.

در حادثه‌ ولیعهد امام هشتم، علی بن موسی‌الرضا در برابر یک تجربۀ تاریخی قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهانی سیاسی که پیروزی یا ناکامی آن می‌توانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. مأمون با هوشی سرشار و تدبیری قوی و فهم و درایتی بی‌سابقه قدم در میدانی نهاد که اگر پیروز می‌شد و اگر می‌توانست آن‌چنان که برنامه‌ریزی کرده بود کار را به انجام برساند، یقیناً به هدفی دست می‌یافت که از سال ۴۰ هجری یعنی از شهادت علی بن‌ابی‌طالب هیچ‌یک از خلفای اموی و عباسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند، یعنی می‌توانست درخت را ریشه‌کن کند و جریان معارضی را که همواره همچون خاری در چشم سردمداران خلافت‌های طاغوتی فرو رفته بود، به کلی نابود سازد.

اما امام هشتم با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی‌ که خود به‌وجود آورده بود، به طور کامل شکست داد. و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشه‌کن نشد بلکه حتی ۲۰۱ هجری، یعنی سال ولایتعهدی آن حضرت، یکی از پربرکت‌ترین سال‌های تاریخ تشیع شد و نفس تازه‌ای در مبارزات علویان دمیده‌ شد. و این همه به برکت تدبیر الهی امام هشتم و شیوه‌ حکیمانه‌ای بود که آن امام معصوم در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.

مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب می‎‌کرد. اولین و مهم‌ترین آن‌ها، تبدیل صحنه‌ مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه‌ فعالیت سیاسی آرام و بی‌خطر بود. مبارزات (شیعیان) که با دو ویژگی همراه بود، تأثیر توصیف‌ناپذیری در برهم زدن بساط خلافت داشت. آن دو ویژگی، یکی مظلومیت بود و دیگری قداست.

شیعیان با اتکا به این دو عامل نفوذ، اندیشه‌ شیعی را که همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل‌بیت است، به زوایای دل و ذهن مخاطبین خود می‌رساندند

شیعیان با اتکا به این دو عامل نفوذ، اندیشه‌ شیعی را که همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل‌بیت است، به زوایای دل و ذهن مخاطبین خود می‌رساندند و هرکسی را که از اندک آمادگی برخوردار بود به آن طرز فکر متمایل یا مومن می‌ساختند و چنین بود که دایره‌ی تشیع، روزبه‌روز در دنیای اسلام گسترش می‌یافت. و همان مظلومیت و قداست بود که با پشتوانه‌ تفکر شیعی، اینجا و آنجا و در همه‌ دوران‌ها قیام‌های مسلحانه و حرکات شورش‌گرانه را ضد دستگاه‌های خلافت سازماندهی می‌کرد.

مأمون می‌خواست به یک‌باره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه‌ انقلابی به میدان سیاست بکشاند و بدین وسیله کارایی نهضت تشیع را که بر اثر همان استتار و اختفا روزبه‌روز افزایش یافته ‌بود به صفر برساند. با این کار، مأمون آن دو ویژگی موثر و نافذش را نیز از علویان می‌گرفت. زیرا جمعی که رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق‌العنان وقت و متصرف در امور کشور است، نه مظلوم است و نه آن‌چنان مقدس.

امام رضا و تبدیل تهدید وسیعِ ولایتعهدی به فرصتی بی‌نظیر

همیشه چنین است که نزدیکی دینداران به دنیاطلبان از آبروی دینداران می‌کاهد و بر آبروی دنیاطلبان می‌افزاید. مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان مقاصدی را تعقیب می‌کرد که اما سیاست او به سیاستی ضد او بدل شد. امام علی بن موسی الرضا(ع) با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی‌ای که خود به وجود آورده بود، به‌طور کامل شکست داد.

هنگامی که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و ناراحتی خود پر کرد، به طوری که همه کس یقین کردند که مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور می‌کند. امام در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده‌اش هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام می‌داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست. همه کسانی که باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوشبین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین می‌شدند، در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مأمون که امام عزیزشان را این طور ظالمانه از آنان جدا می‌کرد و به قتلگاه می‌برد، لبریز شد.

هنگامی که در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت به‌شدت استنکاف کردند و تا وقتی مأمون به صراحت آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند. حتی فضل بن سهل در جمعی از کارگزاران و مأموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده‌ام، امیرالمؤمنین آن را به علی بن موسی الرضا(ع) تقدیم می‌کند و علی بن موسی دست رد به سینه او می‌زند. علی بن موسی الرضا(ع) فقط بدین شرط ولایتعهدی را پذیرفت که در هیچ یک از شئون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون که فکر می‌کرد فعلاً در شروع کار، این شرط قابل تحمل است و بعدها بتدریج می‌توان امام را به صحنه فعالیت‌های خلافتی کشانید، این شرط را قبول کرد.

معمّر بن خلّاد از امام هشتم(ع) نقل می‌کند که مأمون به امام می‌گوید اگر ممکن است به کسانی که از او حرف شنوی دارند در باب مناطقی که اوضاع آن پریشان است چیزی بنویس و امام استنکاف می‌کند و قرار قبلی که همان دخالت نکردن مطلق است را به یادش می‌آورد، و یا در ماجرای نماز عید مأمون به این بهانه که «مردم قدر تو را بشناسند و دل‌های آنان آرام گیرد» امام را به امامت نماز عید دعوت می‌کند. امام استنکاف می‌کند و پس از اینکه مأمون اصرار را به نهایت می‌رساند، امام به این شرط قبول می‌کند که نماز را به شیوه پیغمبر و علی بن ابی طالب به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهره‌ای می‌گیرد که مأمون را از اصرار خود پشیمان می‌سازد و امام را از نیمه راه نماز برمی‌گرداند، یعنی به ناچار ضربه دیگری بر ظاهر ریاکارانه دستگاه خود وارد می‌سازد.

اما بهره‌برداری اصلی امام(ع) از این ماجرا بسی از این‌ها مهم‌تر است. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را که در طول ۱۵۰ سال جز در خفا و با تقیّه و به نزدیکان درجه یک گفته نشده بود، به صدای بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنان قرار نمی‌گرفت، آن را به گوش همه رساند. در آن سال در مدینه و شاید در بسیاری از آفاق اسلامی هنگامی که خبر ولایتعهدی علی بن موسی الرضا رسید در خطبه فضایل اهل بیت بر زبان رانده شد. اهل بیت پیغمبر که هفتاد سال علنی بر منبرها دشنام داده شدند و سال‌های متمادی دیگر کسی جرأت بر زبان آوردن فضایل آنان را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکی یاد شدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت قلب گرفتند، بی خبرها و بی تفاوت‌ها با آن آشنا شدند و به آن گرایش یافتند و دشمنان سوگندخورده احساس ضعف و شکست کردند، محدثین و متفکرین  شیعه معارفی را که آن روز جز در خلوت نمی‌شد به زبان آورد، در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی بر زبان راندند. در حالی که مأمون امام را جدا از مردم می‌پسندید و این جدایی را در نهایت وسیله‌ای برای قطع رابطه معنوی و عاطفی میان امام و مردم می‌خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می‌داد. تشکیل مجالس مناظره مثل مناظره امام با رهبران ادیان و مذاهب مختلف نیز از جمله این تدبیرهاست، چنانکه می‌دانیم مأمون از تأثیر این وسیله نیز ناامیدتر می‌شد.

بنابر روایت، مأمون یک یا دو بار توطئه قتل امام را ریخت و یک بار هم حضرت را در سرخس به زندان افکند، اما این شیوه‌ها هم نتیجه‌ای جز جلب اعتقاد همان دست اندرکاران به رتبه معنوی امام را به بار نیاورد، و مأمون درمانده‌تر و خشمگین‌تر شد. در آخر چاره‌ای جز آن نیافت که به دست خود و بدون هیچ واسطه‌ای امام را مسموم کند و همین کار را هم کرد و در ماه صفر ۲۰۳ هجری یعنی نزدیک دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود».

برگرفته از: "کتاب انسان ۲۵۰ ساله؛ بیانات مقام معظم رهبری درباره‌ی زندگی سیاسی - مبارزاتی ائمه معصومین علیهم‌السلام"

منبع: ايسنا
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • ناشناس
    1

    اولامعلوم نیست کی اینو نوشته دوماامام رضاازمامون پول برای ولایتعهدی میگرفتند تا به جوانان عزب شیعه کمک بشه برعکس این نظام مقدس دوما امام برای بعدازمامون برنامه ریزی فرموده بودند که شهید شدند وامام حوادکنارزده شد یه کتاب تاریخیه ولی تحلیلهاش خیلی اشتباه داره مبارزه سیاسی ارام چیه استتارنوع نمازدرحالیکه بنی عباس دقیقامطابق ائمه نمازمیخواندند

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت خبرفوری هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت خبرفوری هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد