بیک ایمانوردی را من به سینما معرفی کردم!

اصغر سمسارزاده می‌گوید ستاره‌های سینمای پیش از انقلاب پس از مهاجرت ناکام شدند و حتی پولی که داشتند را هم از دست دادند.

بیک ایمانوردی را من به سینما معرفی کردم!

اصغر سمسارزاده از بازیگران قدیمی تئاتر، سینما و تلویزیون ایران است که فعالیت‌های هنری خود با گروه تئاتر اسکار آغاز کرد و چند سال بعد به‌طور حرفه‌ای در تئاتر فردوسی مشغول بازیگری شد. این بازیگر قدیمی و نام آشنا در فاصله سال‌های 1348 تا 1356 بیش از 20 فیلم بازی کرد. سمسارزاده پس از انقلاب در ایران ماند و حدود یک دهه ممنوع‌الفعالیت بود که از اواخر دهه 60 دوباره به دنیای بازیگری بازگشت. سمسارزاده در سال‌های اخیر بیشتر در تئاتر آزاد فعالیت دارد اما فعالیت‌هایی هم در حوزه سینما و تلویزیون داشته که از جمله آن‌ها می‌توان به فیلم‌های "گشت ارشاد" و "خوابم میاد" و سریال "چهارچرخ" اشاره کرد.

سمسارزاده که در گفت‌وگویی تازه به مرور خاطرات دوران فعالیتش در سینما و تئاتر پیش از انقلاب، بازگشت دوباره‌اش به حرفه‌ بازیگری در سال‌های پس از انقلاب، فعالیتش در رادیو و حضورش در تئاتر آزاد پرداخته است که صحبت‌هایش را در ادامه می‌توانید بخوانید.

وی گفت: من سال 1337 وارد حرفه بازیگری شدم. کارم را با گروه تئاتر اسکار شروع کردم و هنوز هم تئاتر را با هیچی عوض نمی‌کنم. رضا بیک ایمانوردی، یدالله و ولی‌الله شیراندامی، سیروس ابراهیم‌زاده و عبدالله بوتیمار کسانی بودند که از گروه تئاتر اسکار به یک جایی رسیدند.

سمسارزاده بیان کرد: در نمایش "آرش کمانگیر" به کارگردانی عباس جوانمرد نقش موبد موبدان را بازی می‌کردم و خود آقای جوانمرد و آقایان عزت‌الله انتظامی، علی نصیریان، حسین کسبیان، اسماعیل داورفر و منوچهر فرید دیگر بازیگران نمایش بودند. آن نمایش در تالار هنر Art اجرا شد. آن موقع هنوز تالار رودکی درست نشده بود.

وی با بیان اینکه رضا بیک‌ ایمانوردی در فروشگاه سفارت آمریکا کار می‌کرد؛ اظهار کرد: او یک شغل دیگر هم داشت که راننده دوم سفیر بود. آقای قاسمی می‌خواست یک نمایشی به نام "شخص سوم" اجرا کند که برای یکی از نقش‌ها به دنبال یک آدم آلمانی بود. ما گفتیم یک رفیق در سفارت داریم که به درد این نقش می‌خورد. من بیک ایمانوردی را از باشگاه تاج می‌شناختم. کشتی‌کج‌کار بود و اصلاً به همین خاطر با او رفیق شدم. خودم ورزشکار نبودم ولی به ورزشکاران خیلی احترام می‌گذاشتم.

سمسارزاده یادآور شد: ما بیک ایمانوردی را پیش آقای قاسمی بردیم و ایشان تا بیک را دید، گفت خود خودش است. چقدر هم نقشش را قشنگ بازی کرد. کاش آن موقع می‌شد یک فیلمی از بازی این آدم گرفت.

وی خاطرنشان کرد: در یکی از نمایش‌های پرویز بهرام با نام "نگاهی از پل"بازی کردم. آقای ناصر ممدوح و آقای محمود دولت‌آبادی هم در آن نمایش بازی می‌کردند. محمود دولت‌آبادی هنوز نویسنده نبود. یکی از افتخارهای من کار کردن با محمود دولت‌آبادی است. این از خو‌ش‌شانسی من بوده که با طیف‌های مختلفی از هنرمندان کار کرده‌ام. با مجید محسنی، علی تابش و بهرام سارنگ هم کار کرده‌ام.

سمسارزاده ادامه داد:بعد از این قضایا شدم جوان اول تئاتر. آن زمان مو داشتم و خوشگل بودم. ابروهای پرپشتی داشتم. ابروهای من در اثر پاک کردن گریم‌های متعدد در تئاتر کم‌پشت شد. آن موقع لوازم پاک کردن گریم وجود نداشت و ما گریم را با نفت پاک می‌کردیم!

وی یادآور شد: یک زمانی عضو اداره تئاتر بودم منتها من یک ذره بلندپرواز بودم و بیرون آمدم. دیدم با 700 تومان حقوق نمی‌شود کاری کرد. من با داوود رشیدی کار می‌کردم. گفت تو اصلاً فقط به درد مطربی می‌خوری. گفت افکارت مطرب است! گفتم من مطرب نیستم ولی نمی‌خواهم استخداماداره تئاتر شوم. استخدام هم نشدم. اگر استخدام می‌شدم، نمی‌توانستم بیرون کار کنم. آقای جوانمرد قانون Law گذاشته بود که اعضای اداره تئاتر نباید فیلم بازی کنند. حتی آقای جوانمرد یک‌بار به من پیغام داد که پدرت را در می‌آورم که رفته‌ای فیلم بازی کرده‌ای! یک مدت با من قهر بودند که بعد خودشان هم وارد سینما شدند.

سمسارزاده عنوان کرد: "خانه به دوش" (مراد برقی) سریال خیلی موفقی از آب در آمد. مردم هنوز دیالوگ‌های آن سریال را حفظ هستند. یادم است که از اداره راهنمایی و رانندگی برای ما تقدیرنامه فرستادند و گفتند ما از شما تشکر می‌کنیم چون موقع پخش این سریال خیابان‌های تهران خلوت می‌شود. خیابان‌ها طوری خلوت می‌شد که دوشنبه‌ها به افسرها مرخصی می‌دادند.

وی تاکید کرد: پس از انقلاب در ایران ماندم ولی واقعاً به من کم لطفی شد. بعد از انقلاب حدود ده سال ممنوع‌الفعالیت بودم و نمی‌گذاشتند هیچ فعالیتی انجام بدهم. مسبب بازگشت من به رادیو و تئاتر آقای ایرج قادری بود.

سمسارزاده گفت: مهاجرت نکردم چون فکر ‌می‌کردم چرا باید بروم؟ دلیلی برای رفتنم وجود نداشت. البته در آن دوران خیلی صدمه دیدم ولی حالا خوشحالم که ماندم. مدتی بیکار بودم و در همان مدت هر چقدر که داشتم را هزینه کردم. از طرفی می‌دیدم که اکثر دوستانم در آمریکا ناکام شدند. یعنی پولی که داشتند را هم از دست دادند. فقط بهروز وثوقی موفق بود. بهروز پیش از انقلاب سینما فرهنگ را به قیمت 6 میلیون تومان از وزرات فرهنگ و هنر خریده بود و پس از انقلاب مجبور شد آن‌جا را دوباره به همان مبلغ به به وزارت فرهنگ بفروشد. فکر می‌کنم در حال حاضر فقط 900-800 میلیون تومان پول زمین آن سینما است. من با وجود این‌که همه خانواده‌ام در آمریکا بودند ولی هیچ‌وقت تصمیم به رفتن نگرفتم.

منبع: رکنا

10

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها