با 4 فیلم جشنواره فجر آشنا شوید
در ادامه این مطلب چهار فیلم «قصر شیرین»، «درخونگاه»، «ناگهان درخت» و «سمفونی نهم»
«قصر شیرین» ساخته رضا میرکریمی
ویلیام گلدمن، فیلمنامه نویس بزرگ، اعتقاد داشت که یک فیلمنامه نویس خوب، باید سکانس ها را از دیرترین زمان ممکن شروع کرده و در زودترین زمان به پایان برساند. رضا میرکریمی در تازه ترین ساخته اش (همچون دیگر آثار متأخرش) درست برعکس این توصیه عمل می کند! سکانس های فیلم زودتر از آن چه باید، شروع و دیرتر از آن چه باید، تمام می شوند. نقطه اوج فیلم، به سادگی می توانست حداقل 20 دقیقه زودتر رخ دهد. برگ برنده "قصر شیرین"، ده دقیقه برانگیزاننده انتهایی اش است. اما برای رسیدن به این ده دقیقه، باید چیزی حدود 75 دقیقه عذاب کشید. شاید اگر میرکریمی خودش این فیلم را تدوین نمی کرد، با اثر قابل تحمل تری مواجه بودیم.
ریتم فیلم سریع است و تماشاگر را درگیر داستان فیلم می کند. اما در یک سوم پایانی، گره گشایی قصه ناقص است. همراه با یک پایان بد. بازی حامد بهداد بهترین نقش آفرینی بازیگر مرد جشنواره تا این جا است.
در این فیلم جلال مرادی 42 ساله در طی تصادفی خانوادهای را به قتل میرساند، اما تصادف در دادگاه غیرعمد شناخته میشود. او پس از گذراندن دوران زندان، همسر و فرزندانش را ترک کرده و به شهری دیگر میرود، پس از دو سال به شهرش بازمیگردد زیرا که زنش دچار مرگ مغزی شده است.
«درخونگاه» ساخته سیاوش اسعدی
توصیه این فیلم به دیگران کار ساده ای نیست. "درخونگاه"، شخصی تر از آن است که بتوان به سادگی به دیگران پیشنهادش کرد. اسعدی، تازه ترین ساخته اش را پیشکش مسعود کیمیایی کرده و در عمل، یکی از جنبه های کلیدی سینمای کیمیایی (به خصوص در بسیاری از ساخته های پس از انقلاب او)، یعنی موقعیت سازی های ویژه کیمیایی را برداشته و آن را، به شیوه ای رادیکال تر از خود کیمیایی، عرضه کرده است. تا قبل از یک سوم پایانی "درخونگاه" تقریبا خبری از داستان نیست و، پس از آن هم، داستان لاغرتر و قابل پیش بینی تر از آن است که ممکن است از یک فیلم داستان گو انتظار برود. اما بی خیال قصه؛ بی خیال ایده های استعاری که می توان از فیلم دریافت کرد (و داستان فیلم هم این اجازه را می دهد). "درخونگاه" فیلم موقعیت است: موقعیت هایی جذاب با اجرایی دقیق و حساب شده در فضایی رنگ پریده. از این به بعد به شما بستگی دارد: اگر به دنبال ریتم و گره و کشش داستانی یا بحث های مد روز هستید تازه ترین فیلم اسعدی گزینه مناسبی برای شما نیست. در واقع با فیلمی طرف ایم که ور بسیاری از دقایق ممکن است به نظر برسد که دارد بیهوده کش می آید. اما اگر از آن دسته طرفداران سینمای کلاسیک هستید که عاشق پیدا کردن لحظات ناب در دل فیلم ها هستند (به خصوص لحظاتی که با عنوان "موقعیت های کیمیایی وار" شناخته می شوند)، "درخونگاه" می تواند توجه شما را به خود جلب کند؛ لااقل بیش از یکی دو فیلم اخیر خود آقای کیمیایی!
داستان فیلم خیلی دیر شروع می شود. تا قبل از آن چند موقعیت داستانی با سکانس های طولانی و پردیالوگ می بینیم که به تدریج تماشاگر را خسته می کنند. نتیجه، فیلمی هدر رفته است که تک لحظات قابل قبولی دارد. محمد جلیلوند :سیاوش اسعدی از همان فیلم اولش حوالی اتوبان که همچنان بهترین فیلمش هم مانده،نشان داده که علاقه بسیار به سینمای مسعود کیمیایی داشته و دلبسته این جنس از سینما و قصه گویی است.درخونگاه هم از این قاعده مستثنی نبوده و اسعدی تلاش زیادی هم برای قصه گو بودن فیلم خود به خرج داده اما آنچنان که باید موفق نبوده است.هر چند که تک لحظات درخشانی دارد که فیلم را با همه ایرادهایش تا حدود زیادی سرپا نگه داشته است.همچنین فیلم یک محمود جعفری فوق العاده در نقش پدر رضا(امین حیایی) دارد که می تواند نامزد سیمرغ نقش مکمل مرد جشنواره سی و هفتم باشد.
«ناگهان درخت» ساخته صفی یزدانیان
حالا، بعد از ساخت تنها دو فیلم، می توان از عناصر شخصی سینمای صفی یزدانیان سخن گفت. شخصیت های هر دو فیلم او، مردانی به نظر می رسند که دوست دارند خودشان را در بخشی از گذشته "فریز" کنند.
فرهاد در "ناگهان درخت" می گوید "قبل از هر چیزی" را از بعدش بیشتر دوست دارد. همچون "در دنیای تو ساعت چند است"، اینجا هم با جست و جویی در گذشته برای پیدا کردن همه چیزهایی طرف ایم که باعث می شوند زندگی ارزش زندگی کردن داشته باشد.
باز هم، استفاده درخشان یزدانیان از فضای گیلان، بزرگ ترین برگ برنده فیلم است. مشکل اما از جایی شروع می شود که این روند قرار است ادامه پیدا کند. دیگر نه فقط با گذشته، که با آینده هم طرف ایم: بچه ای که قرار است متولد شود و خصوصیاتی که قرار است امتداد یابند. اما این دو وجه، در "ناگهان درخت" اتصال چندان خوبی با یکدیگر ندارند.
«سمفونی نهم» ساخته محمدرضا هنرمند
با ایده های بالقوه بانمکی که دارد، می توانست یک فیلم اپیزودیک درجه یک باشد. اما اصرار فیلمنامه نویسان به این که یکی از این ایده ها به عنوان محور ماجرا قرار گیرد، خیلی چیزها را خراب کرده است. اینجا خیلی از مسائلی (از جمله این که در یک ساعت اول نه داستانی پیش می رود و نه هیچ کدام از شخصیت ها را می شناسیم) به نقاط ضعف فیلم تبدیل شده اند که، با انتخاب فرم اپیزودیک و بدون نیاز به رفت و برگشت های زمانی به جنگ جهانی دوم یا دوران قاجار (و در عوض تبدیل هر کدام از آن روایت ها به یک اپیزود مستقل)، مشکلی پدید نمی آوردند. تأکید بر ماجرای راحیل (ساره بیات) به عنوان پی رنگ اصلی، تمهیدی غلط انداز است که ایده های گاه بامزه و جذاب فیلم را به حاشیه می برد. نکاتی که در دقایق پایان فیلم بر ما فاش می شود، کوچک ترین تأثیری نمی گذارد. مگر چه شناختی از این آدم ها داریم که ذره ای برایشان اهمیت قائل باشیم؟ در این شرایط، مشکلاتی از جمله این که «سمفونی نهم» از نظر لحن فیلم یکدستی نیست و مدام میان کمدی و جدی جا به جا می شود، ایرادات حاشیه ای فیلم محسوب می شوند.
درک مفاهیم چنین فیلمی دشوار است. فرشته مرگی که از گشت ارشاد ۲ آمده است. در کنار امیرکبیر و هیتلر و اوا براون. و البته یک شورلت کاماروی تروتمیز در جاده که تنها دلیل تماشای فیلم تا انتهاست!
این درست که در این برهوت فقدان تخیل در سینمای اشباع شده از مسائل اجتماعی در ایران میتوان هر تلاشی در ساخت اثری فانتزی را به فال نیک گرفت، اما نمیتوان از هر اثر سردرگم و به کلی تباهی دفاع کرد. واپسین ساخته محمدرضا هنرمند، بدون آنکه خود را در قبال در میان گذاشتن ذرهای از قرارداد جهان فانتزیاش با مخاطب مسئول بداند، به یکباره پرتابمان میکند در جهان و فضایی غریب و غیر قابل باور که باز هم به بدترین شکل ممکن، دلیل پذیرفته شدنش از جانب مخاطب بدیهی فرض شده و در ازای آن، کلیشه چندین بار گفته شدهی حضور فرشته مرگ در آخرین لحظات زندگی بشر، به مضحکترین شکل ممکن با تصویر کردن لحظه مرگ هیتلر و کوروش کبیر و میرزا تقی خان جایگزین شده! و این جهان وسیع و بی و سر و ته، منجر به خلق فیلمی مبهم و سردرگم شده که فاصلهای بی معنا با تجربه زیسته و خوانش مخاطب سینمای ایران دارد. گویی سازنده گمان کرده سر فرصت و تنها با استفاده از تم آشنای مرگاندیشی، میتواند کنجکاوی تماشاگر را برای پیگیری اتفاقات و کنشهای معلق و در عین حال پر ادعایش برانگیزد. تنها فیلم جشنواره امسال که تحملش تا انتها برایم دشوار بود و از میانههایش از سالن نمایش بیرون رفتم.
منبع: دنیای تصویر آنلاین
1981