نگاهی به فیلم ژاپنی «دزدان فروشگاه» برنده نخل طلای کن و نامزد جایزه اسکار
مهربانتر از خانواده
«دلهدزدها» یا «دزدان فروشگاه» ساخته هیروکازو کورئیدا عنوان فیلمی ژاپنی است که در هفتاد و یکمین جشنواره فیلم «کن» نخل طلا را در بخش اصلی تصاحب کرد.
احسان رحیمزاده- این فیلم همچنین نامزد بخش فیلمهای خارجی اسکار شده و به عنوان نماینده ژاپن با چند فیلم دیگر رقابت میکند. فيلمساز 56 ساله ژاپني گفته است «دلهدزدها» را بر اساس خاطرههاي دوران كودكي خود ساخته است؛ زماني كه چند نسل از خانوادههاي ژاپني از پدربزرگ تا نوه زير يك سقف زندگي ميكردند. این کارگردان زمانی که به سراغ موضوعات خانوادگی میرود، توفیق بیشتری در جشنوارههای سینمایی کسب میکند. چرا که دیگر فیلم او با عنوان «پسر کو ندارد نشان از پدر...» نیز در سال 2013 دو جایزه جشنواره فیلم کن را از آن خود کرد.
اجتماع شهروندان فقیر و منزوی
«دلهدزدها» درباره افرادی تنگدست و محروم در حاشیه شهر توکیو است که همگی زیر سقف یک خانه جمع شده و خانوادهای ظاهری را تشکیل دادهاند. آنها همانطور که از نام فیلم پیداست با دلهدزدی روزگار میگذرانند.
هنگام تماشای فیلم برایمان این سوال پیش میآید که قهرمان اصلی فیلم چه کسی است. روایت با شخصیت پدر (اوسامو با بازی فرانکی لیلی) و پسر (شوتا) آغاز میشود. سپس سر و کله دیگر قهرمانها همچون دختر بچه (جوری)، زن میانسال (نوبویو)، دختر جوان (آکی) و مادربزرگ پیدا میشود. فیلمنامه بر همه این شخصیتها به یک اندازه تمرکز دارد و همین مساله یافتن قهرمان قصه را دشوارتر میکند. دقیقا در لحظهای که گمان میکنیم قهرمان را یافتهایم، فیلمساز چهره بعدی را برجسته میکند و از ما میخواهد که سرنوشت او را دنبال کنیم. پاسخ سوال ابتدای پاراگراف این است که در فیلمنامه «دزدان فروشگاه» تمام اعضای خانواده در کنار هم یک شخصیت واحد را تشکیل دادهاند. در واقع خانواده محروم و حاشیهنشین به عنوان یک شخصیت موتور محرکه درام هستند و داستان را پیش میبرد.
امتیاز فیلمنامه طراحی یک خانواده غیررسمی و در عین حال خونگرم با ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی است که شبیهش را کمتر دیدهایم. اعضای خانواده هیچ کدام با یکدیگر روابط سببی و نسبی ندارند و همگی بر حسب اجبار و ضرورت زندگی در کنار یکدیگر را برگزیدهاند. ویژگی مشترک همگی آنها فقر، تنهایی و انزواست که باعث شده جایگاهی در یک خانواده رسمی و واقعی نداشته باشند. پیوندهای عاطفی که بر اثر این همنشینی اجباری به تدریج بین اعضا ایجاد میشود، تصویری از یک خانواده مهربان و صمیمی را پیش روی مخاطب نمایان میسازد. به همین خاطر است که مرد اصرار دارد پسربچه او را «بابا» و کودک دیگر را خواهر خطاب کند. کلمهای که بیانش میتواند حس پدربودن را برای لحظاتی به صورت ظاهری به پدر منتقل کند. این سوال که چه چیزی اعضای خانواده ساختگی را به یکدیگر متصل کرده در طول روایت چندین بار مطرح میشود. اولین بار «آکی» این سوال را از «اوسامو» میپرسد و او در جواب به رابطه عاطفی میان خودش و زن خانواده اشاره میکند. مادربزرگ میداند که زن و مرد خانه او را به خاطر پولش میخواهند. خودش هم به این خاطر ساکن خانه شده که لحظه مرگ را در تنهایی تجربه نکند. پسربچه را به خانه آوردهاند که دلهدزدی کند و کمک خرج خانواده باشد.
فیلمنامهنویس برای هر هر یک از کنشها چندین انگیزه دراماتیک طراحی کرده است. مثلا آوردن پسربچه و دختربچه به خانه میتواند چندین دلیل دیگر هم داشته باشد. مرد و زن هیچیک بچهدار نمیشوند و این دو کودک میتوانند جای خالی فرزند را برایشان پر کنند. در سکانس یافتن دختربچه و بردنش به خانه نشانههایی از حس ترحم و مهربانی نیز در زن و مرد دیده میشود. به خصوص که در چند سکانس بعد میبینیم زن «نوبویو» اشتراکاتی میان خودش و دختربچه پیدا میکند. نشانه سوختگی ناشی از تنبیه بدنی بر روی بدن زن و دختربچه دیده میشود و همین مساله حس همدردی زن را تقویت میکند.
طرح معمای اخلاقی در درامی خانوادگی
تمامی اعضای خانه مهمانهای موقتی هستند که در قالب یک قرارداد غیر رسمی و نانوشته ساکن آنجا شدهاند. شخصیت نوبویو در یکی از دیالوگهایش خطاب به دختر جوان از اوسامو به عنوان یک «مشتری» یاد میکند. با توجه به آنکه دختر جوان در یک کاباره کار میکند و چندین مشتری مرد دارد این دیالوگ میتواند معنای کنایهآمیزی داشته باشد. زن و مرد آن طور که در سکانس بازجویی گفته میشود در یک پرونده قتل یا دفاع مشروع با یکدیگر مشارکت داشته و همین اقدام باعث پیوند و همزیستیشان شده است.
فیلم در نیمه اول ضرباهنگ کندی دارد و در نیمه دوم ریتم مناسبی پیدا میکند. در بخش اول میزانسنهایی از فضای محدود خانه را میبینیم که تکراری و خستهکننده است. انگار فیلمساز خواسته با قابهای تکراری حس ملال ناشی از زندگی در آن خانه کوچک و کم امکانات را در مخاطب ایجاد کند. از جایی که اعضای خانواده راهی ساحل و دریا میشوند ماجراهای داستان با سرعت بیشتری رقم میخورند. انباشت اطلاعات در نیمه دوم تا حدودی باعث شده که شخصیتپردازی با تاخیر صورت بگیرد؛ چرا که بخشهای مهمی از پیشینه هر شخصیت در نیمه دوم بیان میشود. مثلا در انتهای داستان و در سکانسهای ملاقات در زندان زن این راز را فاش میکند که پسربچه را در یکی از خیابانهای شهر پیدا کرده است. دفن غیرقانونی مادربزرگ، دستگیری اعضای خانواده و پیدا شدن پدر و مادر واقعی دختربچه نیز در نیمه دوم اتفاق میافتد. به عبارت دیگر فیلم در نیمه اول به توصیف زندگی طاقتفرسای خانواده میپردازد و در نیمه دوم روی قصهگویی متمرکز میشود.
فیلمساز یک درام خانوادگی را ظریف و هنرمندانه روایت میکند و از دریچه خانهای محقر، نمایی از فقر و بیعدالتی جاری در مناسبات اجتماعی کشور ژاپن را پیش روی مخاطب قرار میدهد. معمای اخلاقی که فیلمساز طرح میکند، بیشباهت به معماهای «اصغر فرهادی»، کارگردان شاخص سینمای ایران نیست. او از مخاطبش میپرسد که آیا اقدام پدر مبنی بر سرقت، نگهداری از کودکان و مادربزرگ رفتاری اخلاقی محسوب میشود یا خیر. در سکانسهای پایانی میبینیم پدر و مادر واقعی «جوری» جلوی دوربین خبرنگاران به دروغ وانمود میکنند که دلسوز فرزندشان هستند. اما واقعیت این است که اوسامو توانست لبخند را بر لبان دختربچه بیاورد و طعم شیرین زندگی را به او یادآوری کند. پدر برای تامین معاش خانواده چارهای جز سرقت و دزدی ندارد. در واقع کارگردان بیش از آنکه رفتار زن و مرد خلافکار را زیر سوال ببرد از جامعهای انتقاد میکند که بسترهای وقوع جرم را ایجاد کرده است. از این نظر درونمایه فیلم را میتوان به «دزد دوچرخه» ساخته دسیکا هم شبیه دانست. در آن اثر نیز یک مرد مهربان در شرایطی ناعادلانه مجبور شد دست به سرقت دوچرخه بزند. در فیلمنامه «دزدان فروشگاه» هیچ ضدقهرمانی طراحی نشده است. شاید ضدقهرمان جامعهای است که اعضای خانواده شیباتا را گردهم میآورد و سپس از هم دورشان میکند.
هیروکازو کُرِاِدا در درامی اخلاقمدار شخصیتهایی را خلق میکند که قدر و ارزش دوستی و مهربانی را میدانند. آنها بدون آنکه بخواهند فقر و زشتیهایش را تایید کنند، الگویی از روابط ارزشمند انسانی را به تصویر میکشند. زن میانسال اعمال مجرمانه را به گردن میگیرد و راهی زندان میشود تا مرد بتواند طعم آزادی و رهایی را بچشد. مثل مغازهداری که متوجه سرقت دختربچه میشود ولی با یک هدیه خوشمزه پاسخش را میدهد. مرد و پسربچه در جایگاه پدر و پسر آنقدر به هم نزدیک شدهاند که مسایل خصوصی و درگوشیشان را هم به هم میگویند. شور و حرارت و محبتی که در خانواده ساختگی اوسامو جریان دارد، ممکن است حسادت برخی مخاطبان را برانگیزد. مخاطبانی که در کنار پدر و مادر و خواهر و برادر واقعی هم نتوانستهاند این لحظات عاشقانه را تجربه کنند.
18