شجریان فرای زمان و مکان
شجریان بُت نیست، مثل همه ما بیاشتباه و معصوم هم نیست، اما بهجرأت میتوان گفت موسیقی ایرانی همیشه وامدار هنر اوست؛ کسی که در گرداب تقلید نیفتاد و خود چیزی به این هنر افزود.
سال95 که محمدرضا شجریان با موهای کوتاه، تبریک عید گفت، از مهمان و رفیقی 15ساله هم سخن به میان آورد؛ اینکه باید با او کنار بیاید تا به تفاهم برسند، بعد برمیگردد و کارهای هنریاش را ادامه میدهد. حال به دستور این مهمانِ نارفیق، شجریان فعلا نمیخواند. خانوادهاش بهدرستی چشم نامحرم دوربینها را از پیکر رنجورش دور نگه داشتهاند تا تصویر پهلوان آواز ایران مخدوش نشود (البته اگر آن فیلم شب یلدا را در نظر نگیریم). پاییز هر سال اما با یادآوری زادروز او شروع میشود و بهانهای است تا قلم را به نامش مزین کنیم و بگوییم چرا شجریان چنین در موسیقی ایرانی سایه انداخته که نمیتوان نادیدهاش گرفت.
فروردین امسال بنیاد آقاخان جایزه ویژه «خداوندگار موسیقی» را به او اهدا کرد. پیش از این هم نشان شوالیه و جایزه «پیکاسو»ی یونسکو را به او دادند. برخی بحق، هوش اجتماعی شجریان را میستایند؛ اینکه میداند کی و کجا اظهارنظر کند و با چه کسانی نشست و برخاست داشته باشد. این امر مربوط به دهههای اخیر نیست بلکه شجریان از استادش احمد عبادی بهدرستی آموخته است که هنرش را به پای خوک ابتذال نریزد.
او هنری عصاقورت و سترون تحویل مردمش نمیدهد و با تحولات اجتماعی همراه میشود. البته در این میان نمیتوان تأثیر هوشنگ ابتهاج و مؤسسان کانون چاووش را نادیده گرفت؛ همانها که به کمک حضور ابتهاج در رادیو بهتدریج گفتمان ویولنمحور را به سمت تار بردند. هرچند هیچگاه قدیمیترها دلشان با سایه صاف نشد ولی در عمل پیش از انقلاب57، بچههای با استعداد مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، انقلابی هنری در موسیقی ایرانی پدید آوردند و سایه فقط زمینه انتشار آن را فراهم کرد. البته واضح است که این آثار از صافی ذهن خود او میگذشت و به گوش جامعه میرسید.
خداوندگار مرکبخوانی
اما آنچه این هنرمند را نزد اهل فن بزرگ میکند، قدرتی است که شاید آنطور که باید در آلبومهای رسمی او بروز پیدا نکرده است؛ یعنی هرچند که نمیتوان بزنگاههای تاریخی، هوش اجتماعی، سیاستهای موسیقایی پس از انقلاب، کنار رفتن رقبای پیش از انقلاب و... را در محبوبیت و مردمیشدن او نادیده گرفت، اما کسی نمیتواند منکر قدرت خیرهکننده او در مرکبخوانی شود؛ حتی اکبر گلپایگانی که شهریور 2سال پیش با کنایه گفت: «آقای شجریان که در دهه60 در موسیقی ایران برای خود امپراتوری ایجاد کرده بود، چرا اکنون معترض شده است؟». گلپا هم خوب میداند شجریان هر قدر از نظر او بد باشد، اما در یک چیز خیلی خوب است: مرکبخوانی.
مرکبخوانی شاید قله هنر آواز ایران باشد؛ اینکه خواننده از یک لحن شروع و در لحنها و دستگاههای دیگر سیر میکند و دوباره به همان لحن یا دستگاه اول بازمیگردد. و شجریان خداوندگار مرکبخوانی است. ساختار موسیقی دستگاهی ایران شبیه گیاهی است با 12شاخه و تمام این شاخهها یا لحنها میتوانند به هم مرتبط باشند.
زمانی علی جهاندار، شاگرد و دوست شجریان، در یک سخنرانی میگفت شجریان تمام کوچهپسکوچههای موسیقی ایرانی را میشناسد و میداند از کجا شروع کند، به کجا برود و دوباره به همان جای اول برگردد. اینجاست که میبینیم در آلبوم «همایونمثنوی» وسط همایونخوانی، سراغ گوشه قراییِافشاری میرود و دوباره به همایون برمیگردد.
گرچه مرکبخوانیهای او در آلبومهای رسمی نیز قابل اعتناست، ولی اوج این هنر را در آوازهای خصوصی او میتوان شنید؛ آوازهایی با نی محمد موسوی، ویولن حبیبالله بدیعی و چند اجرا با تار فرهنگ شریف؛ آنجا که مثلا در میانه اجرای بیات ترک، پرده میگرداند و دشتی میشنویم. یا اجرای دیگری که باز با محمد موسوی نوا میخوانند (نه آن آلبوم «نوا، مرکبخوانی») و مدام شجریان از نوا به ابوعطا و شوشتری سر میزند و دوباره به نوا برمیگردد؛ طوری که انتهای کار موسوی به شوخی میگوید: «من پرده را گم کردم آقای شجریان». از آن حیرتانگیزتر اینکه خود آوازهای آلبوم نوا، مرکبخوانی به شکل خصوصی و بداهه ضبط شده است و اگر ایرج بسطامی ناخواسته این نوار را به کسی نمیداد، شاید شجریان به این فکر نمیافتاد که از پرویز مشکاتیان بخواهد قطعاتی آماده کند تا پیش از پخششدن بیشتر نوار، آن را به شکل آلبوم رسمی بیرون دهند.
متأسفانه طی 10سال گذشته، شجریان سینهچاکان و دشمنان سیاسی پیدا کرده است؛ نه آنان که از سر سیاست تازه هوادارش شدهاند، میدانند که چه گوهری اکنون همنشین بیماری است و نه آنان که با مردم لج میکنند و جلوی پخش مثنوی افشاری و ربنای او را در رسانه ملی میگیرند.
به درست یا غلط اکنون آثار خصوصی شجریان در پیامرسانها و شبکهها در حال بارگذاری و پخش است. احتمالا شجریان از این نادیدهانگاری حق مولف دلخور است، اما دستکم این آثار علاقهمندان موسیقی ایرانی را بیشتر به نتیجه میرساند که شجریان خداوندگار تسلط بر ردیف موسیقی ایرانی است. شجریان بُت نیست، مثل همه ما بیاشتباه و معصوم هم نیست، اما بهجرأت میتوان گفت موسیقی ایرانی همیشه وامدار هنر اوست؛ کسی که در گرداب تقلید از طاهرزاده، قمر، مهرتاش، عبادی، برومند، دوامی، پایور و صفوت گیر نیفتاد بلکه خود چیزی به این هنر افزود. نه اینکه موضعگیریهای سیاسی و اجتماعی او را نادیده بگیریم و ندانیم چقدر در محبوبیت یا عدممحبوبیت او نقش داشته است، بلکه باید بدانیم همه اینها گذراست و تنها آنچه میماند صداست؛ صدای هنر شجریان؛ فرای زمان و مکان.
24
موسیقی ایران وامدار هنر کسی نیست و به هیچکسی بدهکار نیست بلکه انها به موسیقی و توجه مردم به انها بدهکارند و باید ممنون مردم باشند که انها را تحویل میگیرند و برایشان اهمیت قائل میشوند اما متاسفانه هنرمندان وقتی به شهرت میرسند خودشان را گم میکنند و به خودبزرگ بینی دچار میشوند و انوقت است که نشان میدهند که عیارشان چقد کم بوده و به غیر از هنرشان چیز دیگری نداشته و یا کم داشته اند .