خواجه امیری؛ خوانندهای که بهترین مکمل برای فردین شد/ راز نیم قرن محبوبیت در میان عوام و روشنفکران
حسین خواجه امیری، ردیف موسیقی ایرانی را با آمیختن با لحنها و ادبیات عامیانه به دل خانههای مردم برد و جامعه را با موسیقی ایرانی آشتی داد. صدای او و ترانههای عامیانهاش آیینه تمامنمای مردم دهه ۴۰ و ۵۰ تاریخ ایران است.
هر هنرمند بزرگی در تدوین نظام زیباشناختی خود پایبند اصالتهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی زمان خود و دگردیسیهای جهان پیش روی خود است و از همینروست که فیلسوفان هنر چارچوب تفکر هنری هر هنرمندی را بنا بر زمان و مکانی که شخص هنرمند در آن میزیسته، تحلیل و تفسیر میکنند. هر چارچوب هنری و زیباییشناسانه از یکسو پا در میراث گذشتگان خود دارد و از سوی دیگر آیینه تمامنمای عصر خویش است. اما در این میان معدود هنرمندانی هستند که پای از این دو سوی فراتر نهاده و افق فراگیری پیش روی جامعه هنری خود گشودهاند و به هنرمندی تاثیرگذار و مولف تبدیل شدهاند. صدای حسین خواجهامیری (ایرج) نیز از همین دست است. صدای ایرج مکاشفه زمان خود است که هنر عصر خود را رمزگشایی میکند؛ هنرمندی که کارنامه او دریچه واقعی محیط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زمان خود است و این حقیقت تایید رسالت و ذات هنر ایرج است و این مهم را باید در این جمله خلاصه کرد که ایرج فرزند زمانه خویشتن است.
نسبنامه آوازی ایرج
در نزدیکی خالدآباد چاپارخانهای وجود داشته که روزی بانو عظمی کسراییل خانم دختر ناصرالدین شاه و خواهر مسعود میرزا ظلالسلطان حاکم اصفهان در مسیر خود به مقصد تهران در آنجا توقف میکند، صدای زیبایی از باغ مجاور چاپارخانه نظر کسراییل خانم را به خود جذب میکند. به دستور او خدمه صاحب صدا را پیدا میکنند و نزد او میآورند؛ جوانی با وقار و خوشسیما که کسراییل خانم شیفته صدای او میشود و به همین خاطر او را با خود همراه میکند و ابتدا به دربار ناصری و سپس به محل سکونتش در کاخ هشت بهشت اصفهان میبرند. جوان خوشصدا تحت تعلیم موسیقیدانان وقت قرار میگیرد و خواننده اختصاصی دختر ناصرالدین شاه میشود. آن جوان خوشصدا کسی نیست جز پدربزرگ حسین خواجهامیری به نام حاج ملامیرزا. ایرج پدربزرگ خود را دیده بود و طبق داستانی که برایم نقل کرد هنگامی که روی زانوی حاج ملامیرزا مینشسته و برایش آواز گرایلی را با این شعر میخوانده "ز دستم بر نمیخیزد که بییاد تو بنشینم" حاج ملامیرزا تمام آنچه از پیشینیان خود اندوخته بود، به پسرش حاج نعمتالله خواجهامیری سپرد.
ایرج اولین تعالیم موسیقیهای خود را نزد نعمتاللهخان فرا گرفت، از همینرو حاصل یک ژنتیک موزیکال و فرزند خاندانی است که آواز در او به صورت غریزی جریان داشته و پدربزرگش یکی از حلقههای مفقوده تاریخ آواز اصفهان است. دومین آبشخور آوازخوانی ایرج، تعزیه و اجرای آوازهای روضهخوانان خالدآباد است که او در کودکی و نوجوانی این آوازها را میشنیده و دایم با دانستههای خود انطباق میداده و به واسطه ذهن گیرا و ذوق سرشار دانش آوازی خود را پربارتر میکرده است. سومین و مهمترین عنصری که صدای ایرج را تحت تاثیر خود قرار داده، آواز استاد جلال تاج اصفهانی است. این تاثیر ابتدا از شنیدن صدای تاج روی صفحات گرامافون شروع شده و تا جایی پیش رفته که تاج و ایرج در رادیو واقع در میدان ارگ در سال ۱۳۳۸ همدیگر را میبینند و دوستی دیرین پیدا میکنند. اما باید به این نکته اذعان کرد که ایرج هیچگاه شاگرد رسمی تاج نبوده و از روی صفحات گرامافون او تمرین کرده است.
ایرج پس از اتمام تحصیلات ابتدایی به تهران میرود و برحسب اتفاق روحالله خالقی صدای او را میشنود. خالقی از قدرت صدای ایرج حیرت میکند، برای او آرزوی موفقیت میکند و او را میبوسد. پس از مدتی ایرج از طریق مجید وفادار به محضر ابوالحسن صبا راه مییابد و ردیف را نزد او به صورت مدون و دقیق یاد میگیرد.
ایرج فرزند صحیحالنسب تاج اصفهانی است. دیکلماسیون آواز ایرج، انتخاب ادوات تحریرها، سرعت ارایه کلمات یا متر و فرم آواز ایرج بیش از همه تحت تاثیر تاج اصفهانی است، اما باید اذعان کرد که ایرج نیز آواز تاج را به سمتی کشاند که تاثیرش بر آن مشهود است. اگر تاج آوازش را با تاکید زیاد روی کلمات و هجاهای شعر فارسی ارایه میکرد، ایرج تقطیع آوازی تاج را منعطفتر کرد و از آکسانهای شدتدار و تاکید زیاد تاج روی هجاها کاست. بهزعم نگارنده ایرج نمونه تلطیف شده آواز تاج است گرچه از لحاظ تنوع و فرم آواز و تحریر با تاج فاصله بسیار زیادی دارد.
پس از این سیر تکاملی که ذکر آن رفت، ایرج سابقه همکاری خود با ارکسترهای مختلف را در کارنامه خود ثبت و ضبط کرده است که شروع این همکاری به سال ۱۳۲۸ برمیگردد که او همراه با ارکستر ابراهیم منصوری آثار متعددی را بر جای میگذارد و پس از آن او با ارکستر محمد بهارلو در رادیو ارتش به هنرنمایی میپردازد و سپس همکاری خود را با ارکستر شماره ۷ رادیو به سرپرستی عبدالله جهانپناه ادامه میدهد. ایرج در سال ۱۳۳۶ به دعوت داوود پیرنیا به برنامه گلها دعوت میشود. ایرج همچنین سابقه اجرا در برنامههای رادیو و تلویزیون را نیز در کارنامه دارد؛ برنامههای رادیویی چون نوایی از موسیقی ملی، بزم شاعران، رادیو fm، شما و رادیو، شاعران قصه میگویند و همچنین همکاری با ارکستر زرینپنجه.
طیف گسترده مخاطبان ایرج از عوام تا روشنفکران
یکی از نقدهایی که در چهار دهه اخیر به چهره هنری ایرج خدشه وارد کرده و هدف آن نازل کردن هنر والای او بوده، رویکردی است مربوط به دوستان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی که هر چه بیشتر دوست داشتند، ایرج را به عنوان خوانندهای عامیانه و غیرجدی ارایه دهند. همین نگاه بود که بسیاری از موسیقیدانان قدیم ایران را به حاشیه راند. این در حالی بود که تز اصلی آنها در ارایه کار هنری عقبگردی نابخردانه به سنت موسیقی قاجار و بازسازی آثار موسیقیدانان دوره قاجار بود. این نگرش غرضورزانه تاکید خود را هر چه بیشتر روی ترانههای فیلمهای فارسی که ایرج خوانده، میگذارد و اصلا توجهی به ساختار جامعهشناسانه و روانشناسانهای که منشا ظهور این آثار بودهاند، ندارد.
ایران دهههای ۴۰ و۵۰ تداعیگر کشوری است که در چالش انتقال از سنت به مدرنیته دست و پا میزند. حکومت وقت آن زمان هر چه بیشتر در پی تقویت تحکیم مدرنیته ابزاری است. پول نفت در کشور سرازیر شده و کشور با سرعت هر چه بیشتر به سمت اعتلای تکنیک و صنعتی شدن پیش میرود، اما گردانندگان چرخهای صنعتی این کشور رو به جلو جمعیت روستانشین ایرانیای هستند که از روستا به شهر مهاجرت کرده و اولین تجربههای زندگی شهری را تجربه میکنند. تهران آن زمان متشکل از جامعه مهاجری است که آمال فرو کوفته او همراه با آرزوهای سرکوب شدهاش به دنبال رهایی از چنگال زندگی سنتی، قهرمانپروری یا نمادهایی میگردد تا شاید دست یاری به سوی او دراز کند و حداقل تسکینی برای گرههای عمیق اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود پیدا کند. بهترین مرهم برای مردمی به اینگونه سینمایی بود که فردین در نقش فردی بیکار یا کسی که شغل به درد بخوری ندارد در دام عشقی اسیر شده و در چارچوب مفاهیم زندگی به گونهای ابتدایی دست و پا میزند. این سینما آیینه تمامعیار جامعه خود است. اما مگر فردین چه میکرد؟ فردین هر چه نداشت لوتی بود و دست بزن خوبی داشت و ثانیا با صدای جادویی خود قلبها را اغوا میکرد. ترکیب فردین و ایرج پلی میان وضعیت اجتماعی ایران زمان خود و نوعی از موسیقیای بود که هم با جامعه زمان خود انطباق فرهنگی داشت و هم موسیقی ایرانی را به روایتی دیگر ارایه میداد.
قاطبه مخاطبان صدای ایرج و بازی فردین مردم عوامی بودند که نه دل در گرو آواز نظاممند تاج و ادیب و طاهرزاده داشتند و نه گوششان طاقت شنیدن افکار روشنفکرانه داشت. از همینرو بود که تعداد شنوندگان موسیقی ایرانی رو به کم شدن بودند و پاپ آن زمان، گوی سبقت را از تمام ژانرهای موسیقی میربود. در این میان ایرج و گلپا با رویکردی دیگر توانستند ردیف موسیقی ایرانی را با آمیختن با لحنها و ادبیات عامیانه، بار دیگر به دل خانههای مردم ببرند و جامعه را دیگر بار با موسیقی ایرانی آشتی دهند. صدای ایرج و ترانههای عامیانهاش آیینه تمامنمای مردم دهه ۴۰ و ۵۰ تاریخ ایران است.
از آنجا که صدای ایرج دارای انعطافی وصفناپذیر بود و همچنین تجربه اجرای آوازهای خراباتی که اصطلاحا به آن مکتب تهران گفته میشد را در کارنامه خود ثبت کرده بود، پایش به سینما نیز کشیده شد. شروع فعالیتهای سینمایی ایرج با فیلم (میهنپرست) ساخته غلامحسین نقشینه در سال ۱۳۳۲ صورت گرفت؛ دومین حضورش در فیلم "بلبل مزرعه" به کارگردانی مجید محسنی بود که ایرج به جای مجید محسنی در این فیلم آواز خواند و سپس در فیلم "روزنه امید" به کارگردانی سردار ساگر تولید شد؛ ایرج به جای وحدت آواز خواند اما حضور جدیتری او در فیلمهای فارسی دهه ۴۰ صورت گرفت، زمانی که او به جای محمدعلی فردین آواز خواند. فعالیت مشترک فردین و ایرج در عرصه سینما با فیلم "زنها فرشتهاند" به کارگردانی اسماعیل پورسعید در سال ۱۳۴۲ آغاز شد که به دلایل نامعلوم نام ایرج در تیتراژ فیلم ذکر نمیشود، اما اولین فیلم جدی محصول همکاری مشترک این دو هنرمند "آقای قرن بیستم" به کارگردانی سیامک یاسمی بود. ایرج در همکاری با فیلمهای فارسی شهرت بسیاری یافت. بیشک ایرج یکی از معدود خوانندگانی است که طیف گستردگی مخاطب او از عوام کوچه و بازار تا روشنفکران آکادمیک و دانشگاهی را در برگرفته و این مهم به نقش انکارناپذیر او در دل تاریخ موسیقی ایران اشاره دارد. در مجموع ایرج در طول حیات هنری خود صدای خود را در هر ژانر و فرمی به عرضه گذاشته و موفق بیرون آمده است. ایرج یک نابغه تمامعیاری است که اثر انگشت خود را برای همیشه در تاریخ موسیقی این مرز و بوم حک کرده است. صدای او در محدوده تنور از یک کاراکتر مخصوص به خود برخوردار است که شبیه هیچکس نیست و همچنان مقلدان خود را دارد. حجم صدا سونوریته یا رنگ صوتی منحصربهفرد درک درست از ریتم و کوک فوقالعاده از او خوانندهای بینظیر برای ضبطهای استودیویی و اجراهای صحنهای ساخته که به حق در کمتر کسی تمام این صفات یکجا جمع شده است. ایرج در اجرای آوازهای خود متعهد به اجرای دقیق ردیف موسیقی سنتی نیست و ردیف را با یک رویکرد خلاقانه و شیوه شخصی به اجرا در میآورد و از همینرو صاحب سبک است. ایرج و گلپا هر دو هنرمندی برآمده از بستر موسیقی دستگاهی ایران هستند که صدای خود را با ابزارهای مدرن زمان خود ترکیب کرده و باید بیاغراق آنها را محبوبترین هنرمندان موسیقی ایرانی دانست که بیشترین میزان تعامل اجتماعی هنری را با جامعه خود داشتند.
منبع: اعتماد
72