سوسا، خواننده زنی که ملتی را شیفته و شیدا کرد
سوسا خوانندهای اهل آرژانتین بود، به او لقب «صدای بیصدایان» را داده بودند. در دورانی که کشورهای آمریکای لاتین مانند آرژانتین و شیلی گرفتار حکومتهای مستبد بودند، او همیشه همراه مردم ماند و برای آنها خواند، از آزادی و امید.
مرسدس سوسا Mercedes Sosa خواننده و آهنگساز افسانه ای آرژانتین در سال ۱۹۳۵ در خانوادهای فقیر در دامنهی کوههای آند آرژانتین به دنیا آمد. خانواده ی آنها چنان فقیر بود که مادرش فرزندانش از خانه بیرون می برد تا بوی غذای همسایگان به مشام کودکان گرسنهاش نرسد.
سوسا در سن ۱۵ سالگی آوازخوانی را آغاز کرد و دهه ی شصت میلادی به سبک ویژهی خود دست یافت و به یکی از شارحان اصلی جنبش ترانه_نویسی_نوین امریکای لاتین (Nuevo Cancionero) تبدیل شد و در کنار دیگر خوانندگان سرشناس آمریکای لاتین همچون آتاهوالپا یوپانکی، #ویکتور_خارا ، ویولتا پارا، ویکتور اردیا و آلفردو زیتاروسا به یکی از شخصیت های کلیدی این جنبش تبدیل شد که در دهه ی 60 و 70 میلادی تفکرات چپ گرایانه را با موسیقی و شعر درآمیختند و اعتراض خود را به سیاست های حکومت های آمریکای جنوبی ابراز کردند.آوازه و تاثیر او تا جایی پیش رفت که به "صدای اکثریت خاموش" مشهور شد.
در آمریکای لاتین، ترانه سرایی پیشرو، معمولا با تعهدات سیاسی درآمیخته و تقریباً همه ی خوانندگان مهم این قاره، حداقل در دورانی از زندگی شان، فعالیت های مستقیم یا غیرمستقیم سیاسی داشته اند و تقریباً همگی "چپ" بوده اند، و بالاخره همگی گهگاه ترانه هایی خوانده اند که می توان سیاسی توصیفشان کرد.
مرسدس سوسا هم از این قاعده مستثنی نبود، با این حال آثار او به ترانههای مقاومت محدود نمی شود. سوسا اشعار عاشقانه ی شعرای بزرگ اسپانیایی زبان را نیز فراوان خوانده است. او که به خاطر پوشیدن لباس سیاه به سیاهپوش شهرت داشت، موسیقی بومی و فولکلور آرژانتین را به جهانیان شناساند، سوسا از زمان روی کارآمدن نظامهای دیکتاتوری تا دهه ی هشتاد میلادی، مورد جفای حاکمان قرار گرفت. آثار مرسدس سوسا هم در سال های بعد از سقوط دیکتاتوری نظامی آرژانتین رنگ و حال و هوای دیگری گرفت.
نظامی های آرژانتین در سال ۱۹۷٦ به قدرت رسیدند و از همان ابتدا عرصه را بر هنرمندان چپ تنگ کردند. اما مرسدس سوسا که از سال ها قبل هوادار حزب کمونیست بود، در کشور باقی ماند و تلاش کرد به کار خود ادامه دهد. از همین دوران، بخصوص در کوبا و برزیل، او به "صدای آزادی" مشهور شد. با این که زبان برزیلی ها پرتغالی است، اما شاید فشار دیکتاتوری نظامی که از سال ۱۹۶۴ در این کشور آغاز شده بود، کاری کرد که برزیلی ها هم سخت به صدای خواننده ی آرژانتینی دل بستند.
در آن دوره در هم آمیختن سیاست و موسیقی امری پرخطر به شمار می رفت و این مسئله از جمله باعث شد تا ویکتور خارا پس از کودتای نظامی سال 1973 شیلی دستگیر، شکنجه و اعدام شود. مرسدس سوسا توانست حدود سه سال در کشور خود دوام بیاورد اما اجرای مرسدس سوسا از آهنگ "Gracias a la Vida" (سپاس از زندگی) اثر ویلولتا پارا که در دهه ی 70 و 80 به سرود اصلی فعالان چپ بدل شد از جمله عواملی بود که به بازداشت او در میانه ی یک کنسرت توسط حکومت نظامی آرژانتین در سال 1979، و ممنوع اعلام شدن پخش آثارش از سوی دولت آرژانتین و تبعید اجباری او به اروپا منجر شد.
آثار مرسدس سوسا نیز از همین سال ها، اندکی تغییر شکل داد. این تغییر نه در اشعار، که در موسیقی محسوس است. مرسدس سوسا که در کنسرت هایش معمولاً با طبل سنتی آمریکای جنوبی- بومبو- به صحنه می آمد از اوایل دهه ی هشتاد، رنگ آمیزی پاپ در کارهای او جلوه ی بیشتری یافت و سازهای برقی تا اندازه ای جای سازهای بومی را گرفت.
او به خاطر فعالیت های هنری خود و همچنین فعالیت های بشر دوستانه اش به ویژه در امر دفاع از حقوق زنان جوایز بین المللی متعددی را دریافت کرد و از جمله در عرصه ی هنر در سال های 2000، 2003 و 2006، جایزه ی گرمی لاتین بهترین آلبوم فولکلور سال را دریافت کرد.
مرسدس سوسا و ترانه گراسیا آلا ویدا
اواخر سال ۱۹۷۹ وقتی مرسدس سوسا در آرژانتین ترانه گراسیاس آلا ویدا را اجرا میکرد، در میانهٔ کنسرت مأموران حکومت نظامی آرژانتین حمله کردند و با خشونت جلسه را بهم زده، تعداد زیادی را بازداشت نمودند. از آن به بعد پخش آثار مرسدس سوسا ممنوع و وی از آرژانتین تبعید شد.
مرسدس سوسا بعدها افشا نمود آن زمان از سوی جوخههای مرگ تهدید به مرگ شده بود.
مرگ مرسدس سوسا
مرسدس سوسا در روز یکشنبه 4 اکتبر 2009 در سن 74 سالگی در اثر نارسایی کلیه، ریه و در نهایت ایست قلبی درگذشت.
او با صدای گرم و پر غم خودش رنج و درد مردم محروم را بازتاب میداد. با برخی نظامهای سیاسی، زاویه و فاصله داشت و با مبارزان راه آزادی همراهی میکرد. همه جا جانب ستمدیدگان و بومیان آمریکای لاتین را میگرفت و از همین رو وقتی درگذشت، آرژانتین عزادار شد. دیهگو مارادونا، او را الهه آزادی لقب داد و گفت یکی از بزرگان تمام دوران از نزد ما رفت. بعدها شکیرا خواننده کلمبیایی لبنانی الاصل گفت مثل مرسدس سوسا دیگر نخواهد آمد. او صدای همه کسانی بود که با استفاده از موسیقی علیه رنج آدمیان فریاد میزدند.
مرسدس سوسا و ویکتور خارا، ویولتا پارا، ویکتور اردیا و آلفردو زیتاروسا در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی اندیشههای ترقیخواهانه را با موسیقی و شعر درآمیختند و به این وسیله نقض حقوق بشر و آزادیهای مدنی را توسط حکومتهای سرکوبگر آمریکای لاتین به گوش جهانیان رساندند.
در ماههای آخر حکومت آرژانتین که در جریان آن دهها هزار نفر در سرکوب نیروهای ترقیخواه به دست دولت کشته شدند، مرسدس سوسا به میهنش بازگشت و در غم و شادی مردم شریک شد. مرسدس سوسا نزدیک به ۴۰ آلبوم به یادگار گذاشتهاست: زنان آرژانتینی، به یاد ویولتا پارّرا، کریسمس با مرسدس، فریاد زمین، مردم در صدای من هستند، کودکان فردا، زندگی در آرژانتین.
یکی از زیباترین ترانههای مرسدس سوسا که مردم آرژانتین (و آمریکای لاتین) مثل سرود ملی به آن مینگرند، کانسیون کونتودوس (آهنگ مردم، آواز همه) نام دارد. این ترانه در آلبوم فریاد زمین ارائه شده و در آن علاوه بر آرژانتین، به پرو، شیلی، برزیل، کوبا، کلمبیا، اروگوئه و مکزیک اشاره میشود.
آذین رضایی، فعال رسانه در یادداشتی که در تحلیل شخصیت مرسدس سوسا منتشر کرده نوشته است:
دوسال پیش، روز جهانی زن، برای بچهها از مرسدس سوسا گفتم، صدای بیصدایان.
برایشان نوشتم: «سوسا خوانندهای اهل آرژانتین بود، به او لقب «صدای بیصدایان» را داده بودند. در دورانی که کشورهای آمریکای لاتین مانند آرژانتین و شیلی گرفتار استبداد بودند، او همیشه همراه مردم ماند و برای آنها خواند، از آزادی و امید و در راه آزادی کشورش جانش را از دست داد.
اما من اینجا یک ترانهی دیگرش را برایتان میگذارم، ترانهای به نام «همهچیز تغییر خواهد کرد». تا نیمهی ترانه، آدم از اینکه هیچچیز، حتی چیزهای خوب پایدار نیست، غمگین میشود. اما در ادامه راوی میگوید عشقش به چیزهای زیبایی مثل تو، مثل خاطرات و وطن و مردمش تغییر نخواهد کرد، هرجای جهان که باشد. میگوید اگر گذشته تغییر کرده و به امروز رسیده، پس چیزهای تلخ و سخت امروز، مثل همین نابرابریها هم تغییر خواهند کرد.
میبینید؟ باز هم حرف از امید است، از تلاش و زیبایی زندگی.
میدانم که خیلی وقتهای زندگی با خودمان میگوییم هیچچیز هیچوقت درست نخوهد شد. میگوییم از دست من یکی تنها چه برمیآید؟ و غمگین و خشمناک میشویم از اینکه همان فرصتهایی را در اختیار نداریم که مردان دارند. اما یادمان باشد، همین که برای افزایش آگاهیهای خودمان تلاش کنیم و به زنان و مردان اطرافمان هم در این راه کمک کنیم، همین که دربارهی حق و حقوق خودمان بیشتر بدانیم و تا جای ممکن نگذاریم کسی آنها را از ما دریغ کند، همین که یادمان باشد تکتک حقوق سادهای که امروز حتی به خاطرشان غر میزنیم (مثل همین تحصیل)، با مبارزه و تلاش خستگیناپذیر زنان و مردان نسلهای پیش از ما به دست آمده، و این یعنی ما هم میتوانیم، یعنی داریم در آن دیوار بزرگ و بلند و سیاهی که بیپایان به نظر میرسد روزنهای باز میکنیم.»
و آخرش اضافه کردم: «امیدوارم آینده از آن شما باشد، آیندهای روشن، شما زنان نیرومند و پراحساس و توانا.»
حالا، این روزها که روزنه بازتر شده و رویا نزدیکتر، چندبار شده که بچهها بیایند سراغم که چه میشود یا بزرگترهایشان ازم بپرسند به بچهها چه باید گفت؟ ازشان چه انتظاری باید داشت؟
فعلا همینقدر را مطمئنم که خوب است با بچهها از ملتهای دیگری حرف بزنیم که چون ما پی زندگی بودهاند، زن و مرد کنار هم. از تجربههای شکست و پیروزی.
و از اینکه این سرزمین هم تغییر خواهد کرد.
در ایران هم به همچون خواننده ای که صدای مردم و عدالت خواهی شود که از برخورد ظالمان و ستمگران نترسند و باعث شوند صدای مردم فراگیر گردد.
مبارزه انشاالله تا نابودی ستمگران وطاغوتیان دنیا بخصوص شیطان بزرگ امریکا وکوچیک صهیونیسم .
والبته شیطونک 😂
نویسنده به خودش نگیره صلوات
ای بابا پس اونم عامل بیگانه واغتشاشگر والبانی نشین ومزدور واغفال شده بوده .