شبی که دوبلین، ملبورن نشد
این اسم تا ابد کابوس فوتبال ایران است!
20 سال گذشته و نام او از ذهن ما پاک نمی شود؛ شی گیون تا ابد یک جام جهانی به ما بدهکار است.
بسیاری از هواداران فوتبال فراخور سن و سال، شرایط زندگی، خاطرات شخصی در برهه ای خاص و مواردی از این دست از یک مسابقه فوتبال یا حتی یک صحنه از یک بازی مثل جشن شادی یک گل، از دست رفتن یک فرصت طلایی یا حتی خراب شدن یک موقعیت تک به تک، خاطراتی فراموش نشدنی در ذهن دارند.
فوتبال ایران در رده ملی و باشگاهی خاطرات تلخ و شیرین فراوانی را از سر گذرانده است. حسرت از دست رفتن موقعیت تک به تک در دقیقه 93 مقابل پرتغال، گل فراموش نشدنی خداداد عزیزی یا جشن شادی عذاب آور پاک جی سونگ در دیدار برگشت مقابل کره جنوبی در مقدماتی 2010.
یک سو ترکیب ایرلند پر از ستاره هایی از لیگ برتر انگلیس و نبردی که قرار بود تکلیف سهمیه شماره 31 جام جهانی 2002 را مشخص کند.
برای من اما نرفتن تیم ملی تحت هدایت میرو بلاژوویچ به جام جهانی تا ابد مهم ترین حسرت فوتبالی باقی خواهد ماند. تیم دوست داشتنی چیرو در آن مقطع نماد اعلام انزجار آن نسل از "فوتبال فارسی" بود. بلاژوویچ که به ایران آمد، اوایل دهه 80 بود و فصل فاصله گرفتن از زندگی غبار گرفته دهه 60 و 70. آنچه امروز نامش را "نوستالژی های دهه 60" می نامیم، آن سال ها جذابیت چندانی برای نسل ما نداشت.
یکی از بهترین تیم های تاریخ فوتبال ایران؛ ستاره های 98 باتجربه شدند و علی کریمی در بهترین روزهای دوران ورزشی خود آماده درخشش در جام جهانی بود.
پس ورود چیرو را سرفصلی برای "خارجی شدن" خودمان تصور کردیم. دیگر به جای چهره های سنتی و سبیل های پت و پهن، نوبت سرمربی کت و شلوار پوش و اتوکشیده روی نیمکت تیم ملی رسیده بود؛ با جعبه سیگاری همیشه در جیب و مصاحبه هایی پر از طعنه و کنایه.
خوب شروع کردیم و وقتی در عربستان با گل سیروس مساوی گرفتیم دیگر تردیدی برای صعود به جام جهانی نداشتیم. اما سه هفته بعد کابوس بحرین فرا رسید و اینقدر 98 خوش گذشته بود که ته دل بدمان هم نمی آمد یک صعود دراماتیک دیگر را هم تجربه کنیم.
نوبت سفر به دوبلین فرا رسید. تشابه فضای دیدار مقابل ایرلند و تقابل دوباره با ستاره های لیگ برتری در ذهن مان متبادر کرد که این بار هم صعود به جام جهانی ممکن است. اما شاید مفت ترین باخت اریخ تیم ملی ایران را در پایتخت ایرلند تجربه کردیم و در مسابقه برگشت هم فرصت جبران فراهم نشد.
نیمه اول موقعیت خاصی به حریف ندادیم و فقط روی یک اشتباه، ایرلند صاحب یک ضربه پنالتی شد. گرفتن پنالتی یان هارت در آن سالها ضربات ایستگاهی هم به راحتی تبدیل به گل می کرد، کار آسانی نبود.
90 دقیقه رفت هیچ اتفاق خاصی جز دو گل ایرلند نداشت. در ثانیه های پایانی نیمه اول رحمان رضایی زمین خورد و این اشتباه را با اشتباه بزرگ تری جبران کرده و بی دلیل پنالتی داد تا یان هارت، شماره سه مخوف آن روزهای لیدز یونایتد که در بین تاپ سیکس لیگ برتر جای داشت، دروازه ابراهیم میرزاپور را باز کند. دومی را هم به سادگی اولی خوردیم. یک دفع توپ غلط و توپی که روی پای رابی کین افتاد تا او با ضربه ای محکم دروازه ما را باز کند و تمام.
یک دفع توپ مبتدیانه و توپی که روی پای رابی کین قرار گرفت تا او با ضربه ای محکم به وسط دروازه، میرزاپور را مغلوب کند و بعد هم شادی همیشگی مهاجم وقت اینتر
در دقایقی که در هراس دریافت گل سوم و خاک کردن آرزی صعود در همان خاک سرسبز دوبلین بودیم اما دو بار فرصت معجزه فرا رسید. علی دایی که همه دنیا او را با قدرت سرزنی بی مثالش می شناسند، دوباره با یک پاس عمقی فوق العاده علی کریمی را با دروازه ایرلند تک به تک کرد.
جادوگر که به سمت دروازه حرکت می کرد در ذهن ما فریاد "حالا پشت مدافعان" خیابانی در بازی با استرالیا زنده شد. اما یک ضربه اضافی باعث شد توپ از پای علی کریمی جدا شود و شی گیون با خروجی فوق العاده این فرصت فوق العاده را از ما گرفت.
شاید علی کریمی که هزاران بار مثل ما این صحنه را دیده؛ توپ از پادوی جادوگر جدا شد و شی گیون با خروج شجاعانه خود فرصت به حداقل رساندن اختلاف را گرفت.
دقایقی بعد این بار علی کریمی که خونش به جوش آمده بود، خودش شخصا از سمت راست دوباره به عرض زده و فاصله ای تا کاهش اختلاف ما با ایرلند به حداقل نداشت. جادوگر دورترین و احتمالا بهترین زاویه ممکن را برای زدن ضربه نهایی انتخاب کرد، اما دستان چسبناک شی گیون باز هم مانع باز شدن دروازه شد و دومین موقعیت طلایی ایران هم از دست رفت.
پس نشد که نشد؛ هر چقدر در ترسیم ذهنی خود شی گیون را شبیه مارک بوسنیچ تصور کرده بودیم، این بار پشت سد این دروازه بان باکیفیت ماندیم تا رویای صعود به جام جهانی همانجا در دوبلین به دست فراموشی سپرده شود.
شی گیون در آن مقطع در اوج فوتبال خود قرار داشت و بهترین دروازه بان تاریخ نیوکاسل همان سال به این تیم کمک کرد سهمیه لیگ قهرمانان اروپا را نیز کسب کند. شکست خوردن تیم بلاژ حداقل از نگاه شخصی برای من باختن به "فوتبال فارسی" بود.
در سال های ظهور ستاره های جدید سینما و موسیقی و حضور بهرام رادان و خشایار اعتمادی روی بیلبوردها به جای جمشید هاشم پور و علیرضا افتخاری افتخاری، در سال های تلاش برای خلاص شدن از شر آنچه امروز با شیرینی از آن به عنوان نوستالژی یاد می شود، نسل گذشته هنوز به هنرنمایی حجازی و علی پروین تکیه می کرد و برای نسل ما صعود تیم بلاژ انگار تحقق رویاهای سرکوب شده آن نسل در مقابل تحکم خشن و زمخت جریان سنتی فوتبال ایران بود.
لذت رویارویی با روی کین را فقط یک بار چشیدیم؛ یکی از مشاهیر تاریخ منچستریونایتد برای دیدار برگشت به تهران سفر نکرد.
اما شکست خوردیم؛ در روزهایی که هنوز در فوتبال ایران موفقیت فقط با بازیکنان قلدری مثل پایان رافت و بهروز رهبری فرد تعریف شده بود، می خواستیم با تیم فانتزی و جذاب چیرو ژست "پست مدرنیته" به خودمان بگیریم که نشد.
13 سالم بود و چند هفته بعد هم با بازی پرسپولیس- فولاد در آزادی، اولین دوره رقابت های لیگ برتر آغاز شد، اما رمقی برای لذت بردن از فوتبال باقی نمانده بود. انگار در مقابل نسل سنتی شکست خورده و هر روز زجر خواندن مصاحبه های سرافرازانه پروین، حجازی، بهمن فروتن، قاسمپور، جهانپور و ... را جرعه جرعه سر می کشیدیم. آنهایی که فاتحانه بر سر جنازه نسل نوپای ایران فریاد می زدند "دیدید گفتیم با مربی چشم رنگی نمی شود موفق شد".
اما حساب ما با شی گیون تا ابد سر جایش می ماند. شنیدن نام این دروازه بان باکیفیت و ایرلندی تا همیشه برای ما به معنای از دست رفتن فرصت صعود نسل مدرن فوتبال ایران به جام جهانی است. شکست خوردن در مقابل رنگ زمخت و خشن فوتبال سنتی، ماندن پشت نام های تکراری.
حالا که سر صحبت باز شد بگویم اصلا کیف کردیم 2009 تیری آنری با دست دروازه ایرلند را باز کرد و شی گیون دیگر فرصت نکرد در جام جهانی حضور پیدا کند. راستی چند ماه بعد از شکست مقابل ایرلند، عابدزاده هم سکته کرد و تمام شد؛ فکر می کردیم احمدرضا آخرین امید ما برای مقابله با فاصله گرفتن از سلطان و پادشاه و فوتبال سنتی باشد، اما نشد و کابوس سال 80 برای ما ابدی شد.