محمد فنایی، داور پیشکسوت فوتبال ایران:
آمریکا راضی نبود در فینال جام جهانی یک ایرانی قضاوت کند/ دغدغهام این بود که حکومت با رفتن من به آمریکا موافق است یا نه؟
محمد فنایی داور پیشین فوتبال ایران درباره حضورش در فینال جام جهانی 94 آمریکا گفت: من سختیهای داوری را سالها در ایران گذرانده بودم. میدانستم که جای کوچکی انتخاب نشدم. به جرات میتوانم بگویم در تمام داورهای دنیا انگیزه من بالاتر از همهشان بود چون میخواستم به دنیا ثابت کنم که ایران را دستکم نگیرند.
در دفتر تاریخ جام جهانی و در هایلایتهای اصلی آن نام یک ایرانی میدرخشد: محمد فنایی که در فینال جام جهانی 1994 امریکا به عنوان کمکداور حضور داشت تا به امروز هیچ ایرانی دیگری فینال جام جهانی را تجربه نکرده است. این افتخار در زمان خودش در کشور به دلیل دیدگاههای سیاسی و تنگاندیشیها آنچنان که باید و شاید مورد تقدیر قرار نگرفت اما هر چه از آن گذشت همانند یک شیء تاریخی ارزش بیشتری به خود گرفت.
در آستانه جام جهانی با محمد فنایی گفتوگوی مفصلی ترتیب دادیم و ایشان برای نخستینبار ناگفتههایی از نحوه حضور در ایالاتمتحده و قضاوتش در جام جهانی تعریف کرد. این گفتوگو در دو بخش تنظیم شده. امروز و در بخش نخست از نحوه انتخاب ایشان و مشکلات سفر به ایالاتمتحده میخوانیم و فردا میرویم سراغ خاطرات محمد فنایی از مدت حضور در امریکا.
آقای فنایی! حضور در فینال جام جهانی که خیلیها میگویند بزرگترین رویداد ورزشی دنیاست، چه احساسی برای شما داشت؟
من فکر میکنم نهتنها برای من بلکه برای ملت ایران هم افتخاری بود که نماینده خودشان را در بزرگترین تورنمنت جهان است، ببینند. بنابراین حضورم در آنجا با توجه به سوابق من در گذشته مثل بازیهای المپیک بارسلون که درخشش زیادی را داشتم اتفاق بزرگی بود. در کمال ناباوری آن مسابقات هم در کشوری بود که خیلی ایران را به رسمیت نمیشناخت. خب ما مشکلات سیاسی هم داشتیم و بنابراین خیلی راضی نبود که نماینده داوری از ایران در کشورش باشد. خب طبیعی است؛ اما این فیفا بود که تصمیم میگرفت و کسی غیر از فیفا در فوتبال نمیتوانست تصمیم بگیرد. خیلی هم تلاش شد، اما خب به هر حال به هر شکل انجام گرفت. حتی مشکلاتی که در کشور خودِ من برایم به وجود آمد؛ اینجا قابل گفتن نیست، ولی تمام تلاشهایی که خودم کردم برای ویزا اما ویزای من آماده نمیشد و با مشکلات خاصی روبهرو شده بودم.
امکانش هست از ابتدا شرح دهید که چه اتفاقاتی رخ داد؟
آن سال قرار شد من به آلمان بروم برای کلاس آمادگی و هماهنگی و انتخاب داوران مرحله نهایی. تعداد داوران انتخابشده تقریبا در سراسر دنیا در آن بازیها 80 نفر بود و میدانید که تنها سالی بود که تعداد تیمها هم 24 تیم بود. بعد از آن 32 تا تیم شد. بنابراین تعدادی باید خودبهخود هم در تستها و هم در امتحانات حذف میشدند. خوشبختانه مسیرم با همه پیچیدگیها و مشکلاتی که داشت (و این را فقط خودم میدانم که چه اتفاقاتی افتاد) به موفقیت رسید و توانستم وارد عرصه جهانی شوم. درخشش خود من در آنجا با توجه به اینکه قبل از حضور در فینال، 4 قضاوت کرده بودم مورد توجه مسوولان فیفا و کمیته داوران قرار گرفت. آنها هم احساس کردند دارند ریسک میکنند چون برای اولینبار و آخرینبار است که در قاره آسیا یک نفر به فینال میرسید حالا چه به صورت داور و چه به صورت کمکداور. اتفاقی که بعدا در ادوار بعدی تکرار هم نشد. من همینجا امیدوارم که به هر حال آقای فغانی که آخرین جام جهانیاش هم هست، بتواند انشاءالله این فضا را مهیا کند که حداقل یک تیم داوری بروند و آنهم از کشور ایران باشند. بنابراین همه تلاشم را هم کردم. با توجه به اینکه من در ایران قضاوتهای زیادی را در کمکداوری داشتم و سالها بزرگترین بازیهای ایران را قضاوت میکردم، این من را پخته کرده بود.
به نظر عملکرد شما بر مسائل سیاسی چربید.
آنجا دیگر بحث این نیست که چه کسی آنجا هست و چه مساله سیاسی و فلان هست، فقط مساله ارزش طرف به کار خودش است. فیفا هم با کسی تعارف ندارد به دلیل اینکه بازیها در یک سطحی قرار میگیرد که بخواهند بهترینها را انتخاب کنند که بازیهایشان به مشکل برنخورد. طبیعی بود که من توانستم با توجه به اینکه این احساس را داشتم وقتی به آنجا میروم، باید ارزشهای واقعی داوری را در ایران و حتی در آسیا نشان بدهم. مصمم بودم و با همه اراده و قدرت تلاش کردم و طبیعتا دریچهای هم باز شد و کمک خداوند هم بود. من قطعا این را از دعای مردم ایران میدانم که خیلی علاقهمند بودند و خیلی پیگیری میکردند. درست است که در آن زمان خیلی فضای مجازی نداشتیم، ولی از طریق خبرگزاریهای خیلی کمی که خصوصا در آنجا بود اخبار پخش میشد. میدانید که ما حتی در امریکا نماینده رسانه هم نمیتوانستیم داشته باشیم. من بهصورت فردی آنجا بودم و کسی از ایران انتخاب نشده بود؛ نه از مسوولان و نه از خبرنگاران و رسانهها ... هیچی. تیم ما هم که نبود و خب فقط من نماینده بودم. بنابراین من سعی کردم با همه قدرتم تلاش کنم. حتی در یک برههای بیماریای هم در آنجا گرفتم، ولی سریع به خودم رسیده بودم و به هر حال توانستم به مرحله بالا بروم و آنجا هم تمام سعیم را کردم چون دنیا داشت ما را نگاه میکرد. میدانستم که این یک ثبت تاریخی خواهد شد. همین هم شد و واقعا من احساس میکردم وظیفه خودم است دِین خودم را نسبت به مملکتم، پرچمام و مردم کشورم (کشور خوبم) پرداخت کنم. با همه مسائل سیاسی و مشکلاتی که ما داشتیم. آنجا هم مسوولان سیاسی امریکا خیلی مقاومت میکردند ولی خب زورشان نرسید و من توانستم در آنجا نامی از ایران را در تاریخ فوتبال دنیا ثبت کنم. به هر حال احساس خوشحالی میکردم و امروز هم خوشحالم که مردم برای آن تاریخها خیلی خوشحال بودند و خب طبیعتا من وقتی به ایران آمدم باید خیلی تاسف بخورم که خیلی استقبال نشد و مسوولان خیلی اهمیت نمیدادند. این برای من باعث یأس و ناامیدی بود. این دل من را سوزاند. خب اگر من در هر کشور دیگری بودم به واقع خیلی ارزش داشتم؛ ولی خوشحال هستم از این جهت که مردم خوشحال بودند. حالا من با مسوولان خیلی کاری نداشتم؛ ولی حداقل دل مردم شاد بود و خب این برای من خیلی ارزشمند بود.
من تصاویر بازی فینال را که نگاه میکنم، آن لحظه ورود تیمها که تصویر شما هم آنجا نقش میبندد، یک احساس اعتماد به نفس کامل از شما میگیرم؛ یک لبخند خیلی قوی روی لبهایتان دارید و خیلی باصلابت وارد میشوید؛ درحالی که جو خیلی هیجانانگیز است. بالاخره فینال جام جهانی است و به قول خودتان چند میلیارد آدم دارند میبینند. استادیوم پر است و بازی هم که بازی برزیل-ایتالیا. فکر میکنم از خیلی وقت پیش حتی زمانی که هنوز انتخاب نشده بودید از لحاظ روحی روانی روی خودتان کار کرده بودید. درست است؟
من سختیهای داوری را سالها در ایران گذرانده بودم. میدانستم که جای کوچکی انتخاب نشدم. به جرات میتوانم بگویم در تمام داورهای دنیا انگیزه من بالاتر از همهشان بود چون میخواستم به دنیا ثابت کنم که ایران را دستکم نگیرند. هرچند ما جوانهایی را داریم که نهتنها در ورزش بلکه در مسائل علمی و در خیلی موارد سرآمد هستند البته اگر به آنها برسند و اگر تشویق بشوند. این را باید یادمان باشد. ما باید قدرشناس جوانانمان باشیم. هیچوقت از آن نگذریم و لحظهای فکر نکنیم؛ ولی تاسف میخورم که این اتفاق در ایران افتاده است و خیلی اهمیت نمیدادند. جوانهای ما، جوانهای بااستعدادی هستند و همین الانش هم ما خیلی استعدادها داریم که بروز میکند ولی بلافاصله خاموش میشود در اثر اینکه مسیر تشویق و حمایت باز نیست. من الان خودم بعد از برگشتن از آنجا، کجای داوری این بودم؟ در کجا قرار گرفتم؟ چه بازیای با من کردند جز اینکه متاسفانه مسوولان در ایران حتی ما را به رسمیت هم نشناختند و خب این باعث دلسردی است. ولی من سراغ دارم همتای من در کشور امارات که سوم چهارمی را قضاوت کرد، شما نمیدانید که برای ایشان چه جشن و چه تشویقاتی درنظر گرفتند که واقعا برای من عجیب بود و من دلم سوخت. مهم نیست؛ مهم این است که ما قدر جوانهایمان را بدانیم و از آنها حمایت کنیم، وگرنه یک کاری اتفاق میافتد و میرود؛ ولی وقتی شما ورق فوتبال را باز میکنید، یعنی وقتی به 94 میرسید، میبینید که حداقل ایران در آنجا پرچمش بالا بود. این برای خودِ من حداقل خیلی مهم است. شاید من به گذشته خودم در این زمینه خیلی افتخار میکنم. خب این خیلی روحیه میخواهد که شما در یک صحنه جهانی در ناباوری (شاید در ناباوری دنیا) بخواهید بپذیرید که یک کسی به فینال میرسد و آنهم از کشور ایران! کارِ کوچکی نبوده است. من نمیگویم که من کارم خیلی بزرگ بوده ....
شکسته نفسی میکنید جناب فنایی. قطعا کار بزرگی بوده!
به هر حال این انتخابی که شد، قطعا تصمیم یک نفر از مسوولان نبود. با توجه به نمرات و سوابقی که من آنجا پیدا کردم تصمیم گرفته شد. بزرگان دنیا آنجا بودند؛ خودِ فیفا. میدانید؟ لحظه به لحظه هر مسابقهای زیر پوشش مسوولان فیفا بود. کسی اگر لغزش داشت و کسی اگر نمیتوانست ادامه کار بدهد طبیعتا از او عذرخواهی میکردند نه اینکه بیرونش میکردند. اینطوری نیست. اینها در جامعه داوری بود؛ حالا بگذریم از اینکه ایران داورها را به رسمیت نمیشناسند و خیلی اهمیت نمیدهند. بحث من این است که ما جوانهایمان را حمایت کنیم. همهچیز میگذرد؛ ولی اگر میخواهیم یک کشور سرزنده داشته باشیم باید حمایت صورت بگیرد. ببینید چقدر مردم به تیم ملیشان عشق میورزند. ما باید واقعا به همان اندازه که داریم به تیم ملیمان میرسیم، به همان اندازه هم خوشحال باشیم که داورهایمان در جام جهانی میخواهند وارد شوند و بودند، برای آنها هم ارزش قائل شویم. من خیلی متاسفم از کنار گذاشتن فغانی در سال آینده از لیست فیفا. مسوولیت با فدراسیون کمیته داوران است، ولی باید با دلجویی این کار را میکردند و حداقل از او تقدیر و تجلیل میکردند. حتی بعد از برگشتن او هم باید از او دعوت کنند و از وی تجلیل کنند؛ حالا در هر نقطهای از بازیها که باشد فرقی نمیکند. حضور داورِ یک کشوری در جام جهانی، خودش یک حضور موفقیتآمیز است. چیزی را که در آنجا میشناختند فنایی نبود. امروز هم اگر میگویند، در آن تاریخ میگویند یک ایرانی بود. این ایرانی بودن برای ما مهم است. من نه در صحبتهایم غلو میکنم و نه اصلا خیلی دلم میخواهد این کار را کنم. میدانید؟ من کسی نیستم که خیلی در حاشیه قرار بگیرم.
من باید از یک نفر دیگر هم در آن زمان تشکر کنم و آنهم آقای هاشمیطبا بود چون در زمان ریاستجمهوری آقای هاشمیرفسنجانی بود و آقای هاشمیطبا هم رییس ورزش یعنی سازمان تربیتبدنی بود. حتی ایشان من را خواستند. به خدمتشان رسیدم. دیدم آنقدر خوشحال هست که اصلا حد ندارد
شاید خیلیها اگر جای من بودند، خیلی حاشیهسازتر میشدند. من زندگیام را با آرامش دارم ادامه میدهم و کاری هم به کسی ندارم. برای خواستنم هم همیشه همین هدف را داشتم که درِ هیچ جایی را نزدم که بگویم من را بخواهید. اگر من لیاقت این را داشتم که میتوانستم تاثیرگذار بر داوری مملکت و فوتبال باشم، باید دنبالم میآمدند ولی متاسفانه این اتفاقات در ایران خیلی کم میافتد و من متاسفم از اینکه به هر حال دستهبندیها در تمام زمینهها خصوصا ورزشی کاملا به چشم میخورد و خب هر کس میآید باند و تشکیلات خودش را میبرد. نباید هم توقع داشت. این سیستمِ کشور ما هست که این اتفاق دارد میافتد. به همین دلیل اگر این اتفاقات نمیافتاد و دنبال افرادی میرفتند که کاربلد بودند و در زمینه خودشان متخصص بودند، شما مطمئن باشید که امروز ما کارمان بسیار درخشانتر میشد و راحتتر بود. در هر صورت من به کشورم و به خودم افتخار کردم که در آنجا حضور پیدا کردم. شاید هم یک مورد خیلی خیلی خیلی مهم این بود که رییس کمیته داوران کنفدراسیون آسیا آقای فاروق بوزو در جام ملتهای آسیا 2000 در لبنان که آقای خسروی هم بود و من هم مهمان ویژه بودم در جلسه گفته بود: «دریچه داوری جهان را به روی آسیا همین داور ایران باز کرد.» خب این صحبت برای من خیلی افتخار است؛ بنابراین، این را چه کسی میگوید؟ کسی که مسوولیت مهمی در کنفدراسیون آسیا و حتی در فیفا داشته و این برای من ارزشمند است. ولی آیا در ایران این اتفاقات افتاد؟ نه! در ایران حتی تجلیل درست و حسابی هم از من نکردند ولی خب به هر حال خیلی هم ناراضی نبودم چون مردم این محبت را حالاحالاها به من دارند و این برای من یک افتخار است.
همانطور که فرمودید در آن زمانی که به امریکا رفتید. خب ما که در آن زمان سفارت نداشتیم و هنوز هم نداریم و بعد تیم ملی هم که آنجا نبود؛ یعنی هیات همراهی همراهتان نبود و تک و تنها به آنجا رفتید. بفرمایید که چطوری کارتان را راست و ریست کردید؟ به نظر حمایتی هم که از داخل از شما صورت نگرفت.
نه. متاسفانه حالا چه به غرض و چه به مرض و چه به غیرعمد مدارکی را که ... ببینید! ارتباط ما از طریق سفارت سوییس در ایران بود که حافظ منافع ما بود. وقتی من دعوت شدم، به هر حال باید از طریق سوییس اقدام میکردیم. من میدانستم که چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد. از همان زمانی که من برای امتحانات و تست باید تقریبا سه ماه به جام جهانی مانده بود به امریکا میرفتم که تستها و امتحانات لازمه را بدهم، مدارک گرفتن ویزای من مهیا بود، ولی ظاهرا به فدراسیون ایران که فرستاده شده بود، حالا شیطنت یک عده خاصی در آنجا بود یا هر چی متاسفانه مدارک من را قایم میکنند که حالا شاید از روی حسادت بوده یا حالا مسائلی که وجود داشته. مسائلی که متاسفانه در ایران غوغا میکند و هیچ کسی متاسفانه چشم دیدن دیگری را ندارد. از صنف خودمان میگویم؛ من حالا اسم نمیآورم که چه بوده و چطوری بوده ولی به هر حال، با وجود این اتفاقات خدا بود که کمک کرد. بلیت پرواز من لوفتهانزا به آلمان بود و بعد باید به کنسولگری آنجا میرفتم و ویزایم را میگرفتم و خب به هر حال من فکر کردم فقط با همان کاغذ باید بروم. بلیت من آماده بود. روز بعدش هم از آنجا باید با امریکن ایرلاین که اسپانسر فیفا در امریکا بود پرواز میکردم و 9-8 ساعت هم راه بود. زمانی که برای گرفتن ویزا رفتم، من با ذهنیت خودم به سفارت آلمان رفتم که خب یک آشنایی در آنجا داشتم که برای من 5-4 روز ویزا داخل کشور گرفت. بعد من موفق شدم به داخل بروم و وقتی به کنسولگری امریکا در فرانکفورت رفتم، آنها از من مدارک خواستند. آنجا غافلگیر شدم. همان کاغذ را نشان دادم و گفتند نه، اینها برای ما موجه نیست و متاسفانه مشکلات روی مشکلات شد. گفتند حالا برو بعدازظهر بیا. ما رفتیم و دیدیم به ما ویزا ندادند.
گفتم چه شده؟ گفتند اولا که واشنگتن تعطیل شد و باید دو روز دیگر بیایید. آنجا خیلی مشکلات بود؛ یعنی من فکر کردم کار تمامشده و دیگر من حذف شدم. بعد که به هتل رفتم و دوش گرفتم و یک مقدار خوابیدم و بعد به فرودگاه رفتم؛ دیدم فایده ندارد. رفتم در فرودگاه فرانکفورت نمیدانستم چه کار کنم. بالاخره به آقای عزیزی زنگ زدم. جمعه هم بود و تلفن منزلش را به من داده بود. من به او زنگ زدم و گفتم موضوع من اینجوری شده. گفت نه، ما مدارک دادیم. گفتم آخر دادید، کو؟ مدارک را به من ندادند. گفتند نه بابا، ما همه را دادیم. بعدا از آنجا متوجه شدم که داستان چه بوده. بعد گفت حالا بگذار من ببینم چه کار میکنم. اینور آنور بالاخره نتیجه منفی بود، ولی خب باز فردای آن روز که قرار بود ما پرواز کنیم، من در فرودگاه که بودم وسایلم را خیلی مرتب جمع کردم و به کانتر امریکا رفتم. آنجا به من گفتند: ویزایت؟ گفتم من ویزا ندارم که. ویزای چه؟ گفتم این کاغذ من است و این بلیت من است. گفتند: نه، باید ویزای امریکا را بگیرید. ما اگر شما را بفرستیم، باید 100 هزار دلار جریمه بدهیم. اصلا یک چیز عجیب و غریبی بود. بعد که آن مسوولان فهمیدند من ناراحتم، من را به VIP آنجا برای پذیرایی و صبحانه بردند. اصلا روح و روانم بههم ریخته بود. خیلی جالب بود که ما بعد از یک هفته که در امریکا میبودیم، باید بلافاصله به فرانکفورت میآمدیم و با ایر فرانس به جام ملتهای آفریقا میرفتیم. همه اینها کنسل میشد! شما ببینید چه مواردی وجود داشت.
واقعا شرایط بحرانی بوده! مشکلات چطور حل شد؟
اصلا زمانی که به آن موقع برمیگردم، احساس خیلی بدی دارم. شاید نقطه تاریک زندگی من در همانجا داشت رقم میخورد. اما بعد اصلا خدا در آنجا یک دریچهای را باز کرد. من پذیرایی شدم و آمدم که به پایین بیایم، دیدم رییس کمیته داوران دارد من را صدا میکند. آنها خبر نداشتند. آمدم گفتم من بلیتها را ندارم. گفت که ما مدارک را برای شما فرستادیم. مگر شما به کنسولگری نرفتید؟ آنها فکر میکردند که ما در ایران کنسولگری امریکا داریم. بعد گفتم نه بابا، ما که با امریکا قطع رابطه هستیم. او هم دید که بد کسی را دارد از دست میدهد. شاید من پرافتخارترین داور از نظر آنها برای آسیا بودم که به هر حال کمکی بودم که روی من خیلی حساب کرده بودند. یک متنی را نوشت و داد. گفت ما الان داریم میرویم. تو نگران نباش. به هتل برو و در آنجا بمان. ما بلافاصله برای شما ویزا را میگیریم که فردا بروید فلانجا و خلاصه بنده خدا زحمت کشید و ما به یک هتل در فرانکفورت رفتیم و در آنجا ماندم. ساعت 8 صبح دیدم از پشت خط با من تماس گرفتند. دیدم خودِ آقای بلاتر دبیرکل فیفا بود. عذرخواهی کرد و فلان و اینها که این اتفاق افتاده. نگو آقای فاروق بوزو رفته با آنها درگیر شده بود که داور من مانده و اینها ... هیچی؛ به من گفتند که فوری فردا برو (یعنی شنبه یکشنبه بود که تعطیل بود) یعنی دوشنبه خودت را به کنسولگری امریکا برسان. آنجا همهچیز حل است. بلافاصله من یکشنبه به آنجا رفتیم چون فقط شنبه تعطیل بود. یکشنبه آنجا باز بود. من رفتم دیدم بلافاصله من را صدا کردند و خیلی هم ناراحت بودند. بلافاصله ویزای من را دادند. من آمدم که به پرواز برسم، نتوانستم. یک پرواز در روز به دالاس بود. من باز رفتم در هتل ماندم و فردا صبح آمدم و به آنجا رفتم، دیدم در فرودگاه دالاس خیلی دارند با من خوشرفتاری میکنند. یک ماشین مخصوصی هم فرستاده بودند که از من دلجویی کنند. خب ما به کمپمان در کمپ کوپر (پروفسور کوپر) رفتیم. من دیدم خودِ آقای بلاتر به استقبالم آمد. خیلی ناراحت بود و من را بغل کرد. بالاخره داورها شروع به تمرینات برای تستهای آنجا کرده بودند. من هم حالا یکی، دو روز دیر رسیدم؛ ولی خیلی تحویل گرفتند و اتاقم را دادند و لباسهای داوریها را دادند و همهچیز و بعد من را به تمرین فرستادند. خب من به آنجا رفتم با داوران دیگر تمریناتم را انجام دادم. فردای آن روز قرار بود تست بگیرند. آقای بوزو آمد گفت سعی کن نمرات بالایی را بیاوری. من فکر کنم در کل سوم شدم. ولی در آنجا به ما خبر اینکه شما انتخاب شدید یا نشدید را ندادند. ما بعد از یک هفته که آنجا بودیم، به فرانکفورت آمدیم و از آنجا به تونس رفتیم. جام ملتها در سال 94 در تونس بود که من به آنجا رفتم و حتی در آنجا هم فینالش را قضاوت کردم و خیلی درخشیدم. آنجا بودیم که اسم مرحله نهایی داوران را اعلام کردند و من دیدم یکی از داوران آنجا آمد گفت: تو انتخاب شدی. خب این باعث خوشحالی بود که بین 80 نفر، 40 نفر من انتخاب شدم و به هر حال به ایران برگشتیم. بعد از دو ماه، من این دفعه دیگر اقدامات ویزایی را جلوتر انجام دادم، ولی باز ترسیده بودم و 8-7 روز زودتر به آلمان رفتم. بالاخره ما ویزا را گرفتیم و رفتیم.
یادم هست آن سالها خیلی جو سیاسی بد بود و انگار برخی علاقه نداشتند که آدمهایی بروند در کشورهای غربی. مثلا آن موقع آقای کیارستمی را داشتیم که جایزه کن را برد و استقبالی از او نشد. شما را داشتیم که به فینال جام جهانی رفتید و از شما تقدیری به عمل نیامد. به نظرتان آمد در آن برهه عدهای دوست ندارند شما به امریکا بروید؟
من یک موردی را بگویم؛ اولا که ما شعاری داشتیم در کشور که میگفتند تهاجم فرهنگی! خب ما میگفتیم که آقا! نباید در کشور تهاجم فرهنگی بشود. خب خودِ من معنی این را نمیدانستم که یعنی چه؛ ولی خوشبختانه خوشحالم از یک کسی اسم ببرم که به من کمک کرد، آنهم رییس فدراسیون وقت بود آقای شفیعزاده که مرد بزرگی بود. ایشان با حفظ سمت معاون وزارت کشاورزی، رییس فدراسیون بود. دست او هم باز بود. به هر حال یک فرد بسیار سیاسیای هم بود. من تازه زمانی که برای تست و اینها انتخاب شدم، پهلوی ایشان رفتم که تکلیفم را مشخص کنم. به دفتر ایشان به خودِ وزارت کشاورزی در بلوار کشاورز رفتم. اتفاقا آقای نصرالله سجادی، دبیر کمیته المپیک (با خودِ من در دانشگاه درس خوانده بود) هم در آنجا بود. ما به آنجا رفتیم و گفتیم آقای مهندس شفیعزاده! جریان اینطوری است. گفتم حقیقتش من آمدم یک موردی را از شما بپرسم. من خیلی میخواهم بروم کار کنم، میخواهم بروم زبان کار کنم، میخواهم بروم تمرینات خاصی را زیرنظر مربی متخصص بدنسازی داشته باشم. تکلیف من چیست؟ آیا مملکت و حکومت با رفتن من مخالف است یا موافق؟ ایشان خیلی ناراحت شد. گفت ببین! من یک فردی هستم که در بیت رهبری رفت و آمد دارم. اصلا نگران نباشد. شما یک افتخاری برای ایران خواهید بود. کاری که شما میکنید، صد تا آدم سیاسی این مملکت نخواهند کرد. بعد گفت اصلا نگران نباش، همه کارهای شما هم انجام میشود. یادم هست که همانجا هم یک پولی (دلار) در پاکت گذاشت و در جیب من گذاشت. خدمت ایشان که رفتم، دیدم آقای سجادی (هم که رفیق من بود) هم آنجا بود. گفتم والا روی هیچی نمیشود حساب کرد و خب ایشان من را تشویق کرد و گفت شما هر کاری دارید میتوانید انجام دهید، من خودم حمایت میکنم. به هر حال، ما خیالمان راحت شد، چون میدانید! ورزشکارانی که میخواهند به خارج بروند، یک هیاتی هست که نماینده اینها حالا یا در وزارت ورزش هست یا در وزارت امور خارجه هست که اینها باید موافقت کنند که اینجا بروند یا نروند.
بله؛ شورای برونمرزی...
بله. دیگر موارد من در آنجا مطرح نشد. من باید از یک نفر دیگر هم در آن زمان تشکر کنم و آنهم آقای هاشمیطبا بود چون در زمان ریاستجمهوری آقای هاشمیرفسنجانی بود و آقای هاشمیطبا هم رییس ورزش یعنی سازمان تربیتبدنی بود. حتی ایشان من را خواستند. به خدمتشان رسیدم. دیدم آنقدر خوشحال هست که اصلا حد ندارد. خب به هر حال برای اینها ارزش بود دیگر. به من گفت شما چطوری میخواهید بروید؟ گفتم والا هیچی دیگر خودم میروم. گفت: نه نه! برو هر لباس و کتوشلوار و هر چیزی که لازم هست بگیرید و فاکتورش را بیاورید من میگویم همه اینها را به شما بدهند. حالا من از یک کسی هم شنیدم که وقتی خبر فینال من به دفتر او رسیده بود، پرید هوا، خیلی خوشحال بود. به هر حال او هم مسوولیت ورزش مملکت را داشت و برایش یک افتخاری بود. این مسائلی که شما فرمودید، دقیقا درست هست حالا بستگی به این دارد که چه کسی چه نقشی در ایران میتواند داشته باشد. حالا آن موقع که به هر حال با رفتن من به امریکا مخالفت نشد چون آن زمان ما سیاستمان با امریکا خیلی مثل حالا درگیرانه نبود. اگر قرار بود جلوی من را بگیرند نروم، خودِ فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا عکسالعمل نشان میدادند. این دیگر تقریبا از دست فوتبال ما و مسوولان ما خارج شده بود (اگر فوتبال را میخواستند) چون به هر حال وقتی آنها عنوان کردند که اگر میخواهند من را حذف کنند، این دیگر خارج از حیطه اینها میشد. چرا؟ میتوانستند، بهانه بگیرند و فلان کنند؛ ولی دیگر مثلا در آینده نباید این توقع را میداشتند که از داوران ایرانی برای تورنمنتهای بینالمللی انتخاب بکنند. این خیلی مهم بود. آن زمان فضای ورزش خیلی مهیاتر بود، اما الان تیمهای ورزشی ما با سختی و گرفتاری یا به راحتی بعضیهایشان امریکا هم میروند؛ یعنی مثلا تیم کشتیمان رفت. حالا این دفعه مثلا به آقای دبیر ویزا ندادند یا به آن یکی ندادند و اینها هم نگذاشتند بقیه بروند. مثلا مرتبا امریکا از تیم کشتی ما دعوت میکند چون کشتی ما سرآمد دنیا هست و آنها هم خیلی دلشان میخواهد که ما باشیم. یا الان مسابقاتی که در سطح دنیا در امریکا انجام میشود، به هر حال آنها موظف هستند به ایرانیها ویزا بدهند مگر عکس آن ثابت شود. مگر ما امریکاییها را برای مسابقه به ایران نمیآوریم؟ ما فقط قرار است با رژیم صهیونیستی مقابله نکنیم، وگرنه ما با بقیه کشورهای دنیا خصوصا مشکل ورزشی نداریم. همه دارند انجام میدهند.