مچ شوهرم را با زن جوان در خانه گرفتم
به دلیل آن که در ازدواج اولم شکست خورده بودم بلافاصله پیشنهاد ازدواج با پسر صاحبکارم را پذیرفتم اما طولی نکشید که ...
این ها بخشی از اظهارات زن 32 ساله ای است که مدعی بود به دلیل ترس از کتک کاری های همسرش از خانه فرار کرده و در مسافرخانه های مشهد سرگردان است.
این زن جوان درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: 17 ساله بودم که با «اسماعیل» ازدواج کردم و در شهرستان محل سکونت مان به تحصیل ادامه دادم ولی همسرم جوانی بیکار بود که هیچ مسئولیتی را در قبال خانواده اش احساس نمی کرد.
این درحالی بود که من در رشته گل و گیاه وارد دانشگاه شده بودم و تامین هزینه های تحصیل برایم دشوار بود. اگرچه گاهی خانواده همسرم از نظر مالی به ما کمک می کردند اما در تنگنای اقتصادی شدیدی قرار داشتیم به همین دلیل مجبور شدم برای تامین هزینه های زندگی در یک مجموعه تولید نهال کار کنم.
بالاخره به هر سختی بود تحصیلات دانشگاهی ام به پایان رسید اما اختلافات خانوادگی بین من و اسماعیل هر روز بیشتر می شد. حالا صاحب دو فرزند شده بودم و نمی توانستم بیکاری همسرم را تحمل کنم به همین دلیل مدام در رفتار و گفتارم با او لجبازی می کردم.
وقتی به خاطر حجاب یا آرایش مرا منع می کرد من هم در یک لجبازی احمقانه بر خلاف خواسته اش عمل می کردم تا این گونه از زندگی با او ابراز نارضایتی کنم. خلاصه این اختلافات و لجبازی ها به جایی رسید که مجبور به طلاق شدم، فرزندانم را به او سپردم و خودم به تنهایی عازم مشهد شدم تا در این جا با آرامش زندگی کنم.
خیلی زود در یک گلخانه بزرگ مشغول کار شدم که در زمینه تولید و تکثیر گل های آپارتمانی فعالیت می کرد و مدتی بعد پسر صاحبکارم از من خواستگاری کرد.
من هم که از ازدواج قبلی شکست خورده بودم و احساس تنهایی می کردم بدون تامل و تحقیق پیشنهادش را پذیرفتم و با دستپاچگی پاسخ مثبت دادم اما هنوز یک هفته بیشتر از ازدواج مان نگذشته بود که فهمیدم «هومن» به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و جوانی رفیق باز است.
او هم مانند همسر سابقم بیکار است و من مجبورم در گلخانه پدرش کار کنم ولی او همواره مقابل تلویزیون نشسته و با دوستانش مشغول مصرف مواد مخدر است.
فرار از خانه شوهر از ترس اعتیاد
یک روز وقتی به خانه آمدم زن جوانی را دیدم که کنار بساط همسرم نشسته بود. هومن وقتی با اعتراض من روبه رو شد با خونسردی گفت او همسر دوستم است که پس از مشاجره با شوهرش از خانه قهر کرده و نزد من آمده است، وقتی فریاد زدم این قصه ساختگی را باور نمی کنم، هومن کمربندش را کشید و مرا در حضور آن زن به شدت کتک زد به طوری که کتری آب جوش روی پاهایم ریخت.
اگرچه او قبلا نیز خیلی مرا کتک زده بود اما این بار وقتی دید از شدت درد و سوزش پاهایم به خودم می پیچم هرچند ساعت یک قرص برای تسکین دردهایم به من می داد ولی طولی نکشید که متوجه شدم آن قرص ها داروهای مخدردار بوده و همسرم قصد داشته است با این ترفند مرا معتاد کند به همین دلیل فرزندم را تحویل مادر شوهرم دادم و خودم از خانه فرار کردم. حالا هم در مسافرخانه های شهر سرگردانم و از دوری فرزندم رنج می برم اما نمی توانم دوباره به آن زندگی آشفته بازگردم و ...
با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری، رئیس کلانتری سپاد بررسی های کارشناسی و روان شناختی این پرونده به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد تا مشکل این زن جوان مورد واکاوی های علمی و تخصصی قرار گیرد.
به جای لجبازی به شوهر اولت کمک می کردی!!!
تو که تحصیلات دانشگاهی داشتی می تونستی ی جوری مشغولش کنی. زنی که دو بچه شو ول می کنه، شاید حقش همینه. چون شوهر اول فقط جرمش بیکاری بود...
آیا با واکاوی تخصصی مشکل این زن حل می شود مشکل این زن از ابتدا مشخص هست فقر نداری بیکاری شوهر و خودش . و در نهایت به علت عدم حمایت اجتماعی جامعه باز بدون سرپرست روانه جامعه بی سرپناه می شود وباز مورد اغفال قرار می گیرد.
سه تا بچه پس انداخته بعد هم رهاشون کرده خب غلط کردی بچه دار شدی کاملا مشخصه از رو هوسرانی داری زندگی میکنی
بر کسی در این زمونه پوشیده نیست که زنان امروز ایران دیگر زن نجب و بساز گذشته نیستن و تمام عامل خیانت و از هم پاشیدگی خانواده ها زنان هستن زیرا اگه تو زن خوبی بودی در سن سی سالگی طلاق نمی گرفتی و بری کاسبی مهریه راه بندازی پس مرد ستیزی نکن و اشک تمساح نریز
قضاوت نکنید ماحتی درخانواده خودمان نمیتوانیم قضاوت کنیم درست است که جامعه الوده است ولی افراد سالم هم هستند که دارند زندگی میکنند قضاوت کارقاضی است اونهم باتحقیق وکمک داوری میکند
حقت بوده عیاش هوس باز خوب بعدیک هفته از ازدواجت فهمیدی معتاده دوباره بچه اوردی نکبت
لطفا بیجا نظر ندهید.خیلی سخته با مرد بیکار وبی مسئولیت زندگی کردن.خودم۴۲ساله با چنین مردی زندگی میکنم.اونم در خانه ای که خودم با پول معلمی تهیه کردم و فرزندانم رو با درجات عالی علمی به ثمر رسوندم و راهی زندگیشون کردم.در حالیکه دو جاری من نتونستن تحمل کنن.وبا طلاق وبخاطر بچه ها برگشتن