رابطه پنهانی زن متاهل با مرد جوان
ارتباط زن و مرد جوان، منجر به اتفاقات ناگواری شد که خوشی های زن را به تلخکامی مبدل کرد.
این ها بخشی از اظهارات زن 37 ساله ای است که قرار بود، به مراجع قضایی معرفی شود.
او که دست بند های قانون بر دستانش خودنمایی می کرد درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: 14 سال قبل پای سفره عقد نشستم و زندگی مشترکم را با «ارژنگ» آغاز کردم.
او جوانی تحصیل کرده بود و اوضاع مالی خوبی داشت اما از غرور خاصی برخوردار بود و هر ماجرای کم اهمیتی را طوری تفسیر می کرد که انگار به او توهین شده است. خلاصه تنها مشکل زندگی من و ارژنگ نیز به همین غرورهایش گره خورد و مسیر ما را از یکدیگر جدا کرد چرا که چند سال قبل با پول هایی که پس انداز کرده بودم و با کمک مالی پدرم یک دستگاه خودروی ماتیز خریدم و سند آن را به نام خودم ثبت کردم.
این رفتار من حساسیت همسرم را برانگیخت و در حالی که از همان ابتدا مخالف خرید خودرو بود دیگر در باره این خودرو هیچ کاری به من نداشت و حتی سوار آن هم نمی شد، اگر تصادف می کردم یا خودرو نقص فنی داشت او باز هم دخالتی نمی کرد و من باید به هر طریق ممکن خودم به تنهایی مشکلاتم را برطرف می کردم.
من هم گاهی نمی توانستم هزینه بیمه خودرو را پرداخت کنم و برای مخارج بنزین دچار مشکل می شدم، با این حال خیلی شوق داشتم رانندگی کنم و از این کار لذت می بردم، در این شرایط حدود یک سال قبل بود که در بزرگراه فجر نتوانستم خودرو را کنترل کنم و به عقب یک دستگاه پراید کوبیدم.
راننده آن خودرو جوانی حدود 30 ساله بود و قصد داشت با پلیس تماس بگیرد اما من که می دانستم مقصر صد در صد هستم به او گفتم خسارت خودرواش را می پردازم، «سلمان» هم پذیرفت و من با همسرم تماس گرفتم تا به کمکم بیاید.
با آن که از قبل پاسخ او را می دانستم ولی در شرایط بدی گرفتار شده بودم و چاره ای جز التماس به همسرم نداشتم اما ارژنگ از آن سوی خط گفت: «خودت هر غلطی می خواهی بکن!» و بلافاصله گوشی را قطع کرد. من که دیگر امیدی به هیچ کسی نداشتم مدارک خودرو را به سلمان دادم و شماره تلفنش را گرفتم تا سر فرصت خسارت خودرواش را بپردازم. بعد از چند ماه دو میلیون تومان به حسابش واریز کردم ولی او مدام تماس می گرفت و بقیه خسارتش را طلب می کرد.
این تماس ها و پیامک ها به جایی رسید که تقریبا هر روز با یکدیگر ارتباط داشتیم و همین موضوع در حالی منجر به آشنایی بیشتر ما شد که او در جریان زندگی خانوادگی من قرار گرفته بود و می دانست پولی برای پرداخت خسارت خودرواش ندارم. من هم برای آن که او را راضی کنم تا از خیر دریافت بقیه خسارت هایش بگذرد به ناچار حقیقت هایی از رابطه سرد عاطفی خودم با ارژنگ را برایش بازگو می کردم.
در همین روزها بود که سلمان از من خواست برای رهایی از این شرایط بیشتر با یکدیگر ارتباط داشته باشیم و این گونه بود که آرام آرام ارتباط ها و دیدارهای پنهانی ما شکل صمیمانه تری به خود گرفت.
سلمان جوانی خوش اخلاق و خوش برخورد بود به طوری که هنگام گفت وگو با او همه تلخکامی هایم را فراموش می کردم. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که چند ماه قبل همسرم به ارتباط من با یک جوان غریبه مشکوک شد و با عصبانیت مرا از خانه بیرون انداخت.
من هم به منزل پدرم رفتم و با بیان این که ارژنگ به من تهمت ناروا می زند همه چیز را انکار کردم، بالاخره با میانجی گری پدرم دوباره به زندگی مشترک با ارژنگ برگشتم اما روابط ما همچنان سرد و بی عاطفه بود. حالا دیگر بی مهری ها نیز برآن افزوده شده بود و تقریبا همه اطرافیانم ماجرای سلمان را فهمیده بودند و حتی فرزندانم با تردید به من می نگریستند ولی من باز هم به انکارهایم ادامه می دادم تا این که دوباره با همسرم بر سر همین موضوع مشاجره کردم و او شب هنگام مرا از خانه بیرون کرد. این بار به منزل خالی از سکنه ای رفتم که پدرم در مشهد خریده بود تا هنگام مسافرت به مشهد سربار بستگان مان نشود.
در آن خانه همه امکانات اولیه زندگی وجود داشت و سلمان نیز اوقات بیکاری اش را نزد من می آمد و تنهایی ام را پر می کرد. من هم دیگر شوهر و فرزندانم را فراموش کرده بودم و سرگرم خوش گذرانی های خودم بودم که ناگهان یک روز شوهرم به همراه چند مرد غریبه از بالای دیوار به داخل حیاط پریدند و من و سلمان را که کنار یکدیگر نشسته بودیم تحویل ماموران پلیس 110 دادند.
اکنون نیز در حالی منتظر تعیین تکلیف پرونده ام هستم که خوب می دانم نه تنها در حق خودم بلکه به همه خانواده و فرزندانم نیز جفا کرده و آبروی آن ها را به بازی گرفته ام اما ای کاش همسرم مرا با مهر و محبت و مسئولیت پذیری اش ادب می کرد نه با غرور و تعقیب و مراقبت هایش...
هنوز سخنان بهناز به پایان نرسیده بود که او و سلمان با صدور دستوری از سوی سرهنگ انوریان، رئیس کلانتری سجاد راهی دادگاه شدند تا قانون درباره اتهام آن ها حکم کند.
این که غصه ای نداره .حالا هم اول خسارت خطا و زنای خود رابپرداز بعدهم طلاق بگیر برو پی خوشی خودت و ادامه بده....
دنیا بزرگ است و بی انتها ...
می توانیم هر کاری که دلمان خواست انجام دهیم...
اما آخرت بزرگتر است و بی پایان...
آنجاست که می فهمیم هیچ کاری نمی توانیم بکنیم..
داستانهای کلیشه ای و ژولورنی زنان خیانتکار!
نه خیر عزیزم اسلام دست شما رو باز گذاشته به خدا که مصوبین این قانونی کردن زنا باید سنگ سار شوند وشما به داستان سرایی خود ادامه بدهی حرامزاده
به نظر شما حکم چیه ؟
احسنت
خداوندا هیچ کسی رو لحظه ایی کمتر از چشم برهم زدنی به حال خود وا مگذار آمین
سزای خیانتکار مرگ است!
بنده خدا زن گرفته براش زندگی کنه نه اینکه کودک صفتی که مدام دنبال محبت باشه.
درسته اما همانطور که مرد گدای شهوت است زن گدای محبت است متاسفانه...
با چه طرز فکری مردا رو گدای شهوت می بینی، کمی مطالعه کنی وبه اطرافت توجه کنی متوجه میشی که شهوت زنا بسیار بیشتره،، محبت و اینا بهونه هست مشکلش محبت بود طلاق می گرفت نه خیانت
از این موارد زیاد داره اتفاق میفته و یجورای مد شده
کل حوادث مملکت یک طرف مشهد و قم یک طرف فقط کنسرت گذاشتن ممنوعه و همه ....چیز آزاده اونم به برکت آخوندهاست هر جا باشن .....
همین که هیچ کاری نمیتوان کرد خودش بزرگترین کاراست.زیرا مقتدرانه ترین راه ، پرهیز و تسلیم خدا بودن است فقط مرد میدان میخواهدکه تاپایان ادامه دهد.
یعنی کسی که سجاد می شینه مشکل مالی داره ؟یا پدرش اونقد پول داشته که یه خونه خالی تحویل تو بده بعد بخاطر خسارت مونده باشی چرت و پرته،،،بااین داستانها سایت خبر فوری فقط پولدارتر میشه و مردم فاسدتر
اینها همش بهونه هس که شوهرم غرور داشت و فلان .تو به خاطر بچه هات صبر میکردی در بهترین نقطه شهر زندگی برات فراهم بود ولی باز هم میتونستی طلاق بگیری بعد اینکه اومدی خونه مجردی واقعا که
خبر فوری خان ! اولا تبلیغات نامحرم شکم ور اومده مردان رو برداربد ! دوما چه حقی داره سلمان بزدل و نامرد وارد زندگی یه زن مناهل بشه حق اون نامرد بزدل کثیف فقط اعدام هست ! ثالثا به شما چه ربطی داره که خبرنگار فضول شما وارد جریان یه زن بی ادب دور از نزاکت بشه مثلا روانکاوی کنه و ادامه بده .....رئیس کلانتری سجاد راهی دادگاه شدند تا قانون درباره اتهام آن ها حکم کند، به تو چه !!!!! چهارما یادتون باشه امت اسلامی وقتی متن شما میخونند میگند باید اعدام بشه تا به سزای عملش برسه !!!! واقعا عجب مملکتی داریم !!!! اون از اب اون از هوا اون از گرانی اون هم از وضع اجتماعی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمیدونم چرا تو مشهد این همه فساد زیاده،اکثرا تو زرد از اب در میان
در هر حال نباید خیانت کرد ولی ای کاش بعضی مردها بدونن که باید به همسر و فرزندانشون محبت کنند تا این محبت رو خانواده از جای دیگه گدایی نکنه .همسر من هم بسیار آدم مغروری هست خطا هم زیاد داره .ولی من با بچهام و کارم خودم مشغول کردم حتی درک نداره که ۱۷ سال معموریت میرفت ۴ماه ۵ ماه تنها بودم هم پدر بودم برای بچهام هم مادر .ولی کاش خواهر گلم میدونستی ملکه هستی هیچ وقت این اشتباه نمیکردی
خانواده ی خانوم فقیر بودن معلومه اون ماشین ماتیزم از چه راهی بدست آمده به نظر من از اولم روش زندگیش درست نبوده احتمالا با پول مردای دیگه اون ماشین خریده شده 😔 تا رسیده به سلمان
از روزی ک این موبایل لعنتی اومد بعدشم زنها رفتن دنبال رانندگی خیانت و طلاق هم زیاد شده متاسفانه
سلام
گوشی تلفن همراه رمز دار
ماشین سواری و کمی استقلال دلیل توجیه خیانت میباشد خداوند آخر عاقبت همگی ما را به خیر کند