واکنش زیدآبادی به نامه فائزه هاشمی از وضعیت داخل زندان/ او باید منتظر تندترین حملههای لفظی از هر سو علیه خودش باشد/ شجاعت اخلاقی و سیاسی هاشمی که "صدای بیصدایان واقعی" شده است، نزد خداوند بیاجر نخواهد ماند
یک فعال سیاسی با اشاره به نامه فائزه هاشمی درباره زندانیان نوشت: خانم هاشمی باید منتظر تندترین حملههای لفظی از هر سو علیه خود باشد، اما شجاعت اخلاقی و سیاسی او که "صدای بیصدایان واقعی" شده است، نزد خداوند بیاجر نخواهد ماند.
احمد زیدآبادی، فعال سیاسی و روزنامه نگار در کانال تلگرامی خود نوشت: فائزۀ هاشمی با انتشار نامهای از داخل زندان به موضوعاتی اشاره کرده است، که برای هر زندانکشیدۀ باتجربه و مستقلی، طنینی آشنا دارد. خانم هاشمی با نوشتن این نامه، شجاعت بیمانندی از خود نشان داده است. چنین حرکتی شجاعتی فراتر از به چالش کشیدن مخوفترین دولتها را طلب میکند و فقط کسانی ارزش و اهمیت آن را فهم میکنند که تجربهای مشابه داشته باشند.
در زندانهای دوران پهلوی هم داستان همین بوده است، اما قربانیان این شیوهها، عمدتاً از سر محافظهکاری اما با پوشش مصلحتگرایی و پیشگیری از "سوءاستفادۀ رژیم" روی مشکلات خاک میریختند و تمام بدسگالیها را به "فشار زندان" نسبت میدادند. به همین دلیل، پس از آنکه درهای زندان گشوده شد، مردم عادی، تک تک زندانیان سیاسی را بر دوشهای خود گرفتند و با شور و شوق آنان را در شهر چرخاندند، غافل از آنکه چند ماه بعد، برخی از همین "قهرمانان" از شدت جاهطلبی شخصی و گروهی، به روی هم اسلحه خواهند کشید و به جای آزادی و دمکراسی و عدالت، جامعه را غرق خشونت و خونریزی خواهند کرد.
خانم هاشمی باید منتظر تندترین حملههای لفظی از هر سو علیه خود باشد، اما شجاعت اخلاقی و سیاسی او که "صدای بیصدایان واقعی" شده است، نزد خداوند بیاجر نخواهد ماند.
چرا با خانواده هاشمی اینجوری رفتار میشه
زیدآبادی خدا تو رو با فائزه هاشمی محشور فرماید انشالله
این فاطی خانم چرا در زمان ریاست پدرش چیزی در مورد آزادی و دموکراسی و حقوق بشر نمی گفت!
ایشان فقط به خاطر زیرآبی رفتن پدرش در استخر فرح عقده ای شده و میخواهد تقاص خون بابا جونش را پس گیره.
بله بنده یکی از مردم بودم که قفل در اصلی زندان اوین را با شلیک گلوله یک ژ_س غنیمتی که بدست آورده بودم شکستم!!! امروز هم دنبال یک موتور هندا ۱۲۵ دم قسط هستم مجروح جنگ هشت ساله هم هستم سال ۵۹ ناوی نیروی دریایی ارتش بودم در پادگان نیروی دریایی خرمشهر (خونین شهر) مجروح شدم بعد انتقال ب بیمارستان آرین آبادان یک شب در بیمارستان بستری شدم صبح بدون اطلاع ب پرسنل بیمارستان ب استوار ستوده گفتم منو برسون پایگاه خرمشهر چقدر اصرار کرد آخرش راضی شد منو ببره خرمشهر فرمانده گروهان اعزامی از سیرجان ناخدا ..... وقتی منو دید با سینه و کتف اتل بسته بمن ادای احترام کرد و گفت تو بما روحیه دادی ب سیرجان مخابره کردم کشته شدی! آخه اون موقع هنوز نمیگفتن شهید خدارا شکر هنوز یک ریال پول بهم ندادن و نتوانستم سندی برگه ای پیدا کنیم که فلان ۱۲/۹/۵۹ مجروح یا جانباز گمنام هستم!!! گذشت آن زمانیکه آن سان گذشت!!!؟؟؟
درود برشرفت مرد
زنان و مردان منتقد وضع موجود که در زندان هستند پیش خدا و مردم عزیزند .