توازن قوای چینی در خلیجفارس
مقالهای در بررسی رویکردهای چین در خلیجفارس برای حفظ وضع و نظم موجود/جاناتان فالتون - تحلیلگر شورای آتلانتیک
در نظم منطقهای بهشدت رقابتی خلیجفارس، فرض غالب این است که قدرتهای فرامنطقهای با منافع عمیق نمیتوانند برای همیشه بیطرف بمانند و در نهایت باید یک طرف را انتخاب کنند. تعامل پکن با ایران و کشورهای شورای همکاری خلیجفارس (GCC) یک فرصت استراتژیک است که با تعهدات امنیتی ایالاتمتحده در قبال پادشاهیهای خلیجفارس در دسترس قرار گرفته است و تا زمانی که این وضعیت ادامه داشته باشد، میتوان انتظار داشت چین به تعامل با هر دو طرف در خلیجفارس ادامه دهد. خلیجفارس اما منطقهای نیست که بتوان در آن بیطرف بود. منافع منطقهای چین به نفع طرف عربی است و ترجیح این کشور برای حفظ وضعیت موجود، فرصتهایی را ایجاد میکند تا هم ایالاتمتحده آمریکا و هم کشورهای شورای همکاری خلیجفارس، سیاستگذاریهایشان را با در نظر گرفتن حضور چین، تدوین کنند.
این نکته از تابستان 2020 اهمیت بیشتری پیدا کرد. در آن زمان سندی به نام توافقنامه همکاری 25ساله چین و ایران منتشر شد که برخی از آن بهعنوان پایان بیطرفی چین در خاورمیانه یاد کردند. این توافقنامه زمینههای اقتصادی، فناوری، سیاسی و امنیتی را در بر میگرفت. این سند آمده بود که بگوید چین قصد دارد طی پنج سال آینده 400 میلیارد دلار در ایران سرمایهگذاری کند. نیویورکتایمز گزارش داد این همکاری «نقاط اضطراری جدید و بالقوه خطرناکی را در روابط آمریکا و چین ایجاد میکند» و بهطور بالقوه برای چین «جای پایی در منطقهای که دههها دغدغه استراتژیک ایالاتمتحده بوده است» فراهم میکند. درحالیکه محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه وقت ایران، از روابط نزدیکتر دولت ایران با چین دفاع کرد، بحث داغی در مجلس ایران و مجلس شورای اسلامی درگرفت: «در مورد توافق چیزی برای پنهان کردن وجود ندارد. هر مرحله شفاف بوده است و پس از نهایی شدن، جزئیات آن به اطلاع عموم خواهد رسید.» قابل توجه است که تمامی گزارشها در مورد این معامله تاکنون از طرف ایرانی بوده است و هیچ رسانه بزرگ چینی در مورد آن گزارشی منتشر نکرده است. همچنین شایان ذکر است که چشمانداز سرمایهگذاری به ارزش 400میلیارد دلار در یک کشور بهشدت با روندهای اخیر در سرمایهگذاری و قراردادهای خارجی چین که از اوج خود در سال 2016 رو به کاهش بوده است، ناسازگار است.
درست زمانی که ایالاتمتحده تلاش میکرد حمایت بینالمللی را برای تمدید تحریم تسلیحاتی سازمان ملل علیه ایران جلب کند (که البته به موفقیت منجر نشد) انتشار سند مشارکت ایران و چین بهبهانهای برای ارائه این تحلیل منجر شد که پکن بهطور فعال سیاست ایالاتمتحده در خلیجفارس را تضعیف میکند. مایک پمپئو، وزیر امور خارجه وقت آمریکا هشدار داد که چین و روسیه، از پایان تحریم برای فروش سیستمهای تسلیحاتی متعارف به ایران سوءاستفاده خواهند کرد و این نگرانیها را در مورد یک محور نوظهور قدرتهای تجدیدنظرطلب که نظم از پیش تضعیف خلیجفارس را تهدید میکنند، بیشتر میکند. برگزاری رزمایشهای دریایی سهجانبه چین، روسیه و ایران برای اولین بار در دسامبر 2019، نگرانیهای آمریکا را تقویت کرد.
شراکت راهبردی جامع چین و ایران واقعی است. دو دولت ایران و چین مدتهاست که بهدنبال توسعه روابط خود بودهاند و این مشارکت بهعنوان مکانیزمی برای افزایش هماهنگی سیاسی و اقتصادی طراحی شده است. به این ترتیب، مشارکت چین و ایران قابل توجه است، اما این مشارکت مهمتر از قراردادهای همکاری نیست که چین با عربستان سعودی یا امارات متحده عربی (امارات متحده عربی) امضا کرده است. شراکتهای استراتژیک دیگری که چین با عراق، کویت، عمان و قطر دارد را نیز به این موارد اضافه کنید، آنوقت آشکار میشود که حضور چین در خلیجفارس به نفع ایران نیست و در واقع بهشدت به نفع کشورهایی است که ایران را بزرگترین تهدید خود میدانند و مهمتر از همه، شرکا یا متحدان ایالاتمتحده هستند.
دور شدن آمریکا از خلیجفارس
یکی از مهمترین عواملی که به درک نفوذ فزاینده چین در خاورمیانه و شمال آفریقا کمک میکند، نگرانی کشورهای منطقه از کاهش تعهدات ایالاتمتحده به منطقه است که به نوبه خود مسئله ترجیحات چین در خلیجفارس را مهمتر میکند. از آنجایی که نظام بینالملل از نظم تکقطبی پس از جنگ سرد به سیستمی با محوریت کمتر تغییر میکند، نظمهای منطقهای متزلزل بهویژه در برابر بیثباتی آسیبپذیر هستند. 10سال از قیامهای بهار عربی گذشته و امروز نظم خاورمیانه را میتوان آشفته توصیف کرد. سیاست بینالمللی خاورمیانه تحت سلطه رقابتهای منطقهای، رقابت ایدئولوژیک و درگیریهای داخلی بیش از حد است که همگی با تنشها در سطح بینالمللی تشدید میشوند. در این اوضاع سیاسی ایالاتمتحده و عموم مردم این کشور به وضوح ترجیح میدهند از حضور آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا بکاهند و با وجود برتری نظامی آمریکا، نگرانیهای موجهی در مورد کاهش تعهد سیاسی این کشور به خاورمیانه وجود دارد. ترس از رها شدن یکی از ویژگیهای هر رابطه نامتقارنی است، اما در مورد ایالاتمتحده و کشورهای شورای همکاری خلیجفارس، این ترس همیشه شدید بوده است. رهبران کشورهای خلیجفارس نگران اعتبار تعهد آمریکا به خودشان هستند. این نگرانی بهویژه پس از سقوط شاه ایران تشدید شده است. این کشورها خواهان اطمینان دائمی هستند.
این نگرانی در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما و دونالد ترامپ تشدید شده است. اوباما و ترامپ هنگام صحبت در مورد تعهدات ایالاتمتحده در خاورمیانه ادبیات متفاوتی داشتند، اما هر دو در این دیدگاه اشتراک داشتند که ایالاتمتحده بیش از حد در منطقه درگیر است و باید منابع کمتر و زمان کمتری را به آن اختصاص دهد. مقالهای در سال 2019 از مارتین ایندیک، سفیر سابق ایالاتمتحده در اسرائیل، با عنوان تحریکآمیز «خاورمیانه دیگر ارزشاش را ندارد»، چیزی را بیان میکند که بسیاری از مدتها پیش احساس میکردند و آن اینکه خاورمیانه بدون آمریکا ممکن است یک فرضیه دور از دسترس نباشد. ایندیک با استدلال در خصوص تنظیم مجدد سیاست ایالاتمتحده برای انطباق با مجموعهای از منافع منطقهای رو به زوال، ادعا کرد که «ایالات متحده آمریکا منافع حیاتی کمی در منطقه دارد که نگران به خطر افتادنشان باشد». این نکتهای است که بسیاری دیگر نیز به آن اشاره کردهاند. بسیاری معتقدند اگرچه خاورمیانه هنوز برای ایالاتمتحده مهم است، اما اهمیت آن بهطور قابلتوجهی کمتر از گذشته است. این عدم اطمینان در مورد نیات ایالاتمتحده، سیاست خارجی را برای سه دسته از بازیگران شکل داده است: متحدان و شرکای ایالاتمتحده در خلیجفارس، ایران، و قدرتهای فرامنطقهای که در خلیجفارس منافع دارند. رهبران شورای همکاری خلیجفارس همیشه میدانستند که رابطه آنها با ایالاتمتحده به جای ارزشها، مبتنی بر منافع است.
ترجیح رهبران پادشاهیهای خلیجفارس قطعا ادامه قوی حضور منطقهای آمریکا است و این واقعیت که ایالاتمتحده در سال 2017 توافقنامه همکاری دفاعی خود را با امارات برای 15سال دیگر تمدید کرد، نشان میدهد که خروج آمریکا از خاورمیانه کمی اغراقآمیز است. اما در عین حال، کشورهای منطقه این تهدید را جدی میگیرند. اینکه دائماً به شما گفته شود که شریک زندگی شما علاقهمند است شما را ترک کند و تدارکاتی برای آن پیشامد نداشته باشید، یک قصور در سیاست خارجی است. در نتیجه، کشورهای شورای همکاری خلیجفارس بهطور فعال در حال تعمیق روابط با مجموعهای از شرکای فرامنطقهای خود بودهاند.
ضربات آمریکا از یک دولت به دولت دیگر، سیاست منطقهای ایران را عمیقاً تحت تأثیر قرار داده است. برنامه جامع اقدام مشترک همکاری (برجام) در کوتاهمدت برای کشوری که تحت فشار شدید داخلی و بینالمللی بود، فضای تنفسی فراهم کرد. خروج ترامپ از برجام که با کمپین «فشار حداکثری» همراه شد، ایران را دوباره به نقطه اول بازگرداند. از آن زمان، مجموعهای از حملات وجود داشته است که بهطور گسترده تصور میشود از سوی ایران انجام شدهاند، اگرچه تهران دست داشتن در این کار را رد کرده است. چهار نفتکش در ماه مه 2019 در سواحل فجیره مورد حمله قرار گرفتند و یک ماه بعد دو نفتکش دیگر در خلیج عمان مورد حمله قرار گرفتند. به دنبال آن حمله تکاندهنده به تاسیسات آرامکو عربستان در سپتامبر 2019 و حملات موشکی شبهنظامیان به سفارت آمریکا در بغداد در دسامبر 2019 انجام شد. انتظار میرفت دولت بایدن رویکردی کمتر خصمانه نسبت به ایران اتخاذ کند و به برجام بازگردد. اگر دولت بایدن این کار را انجام دهد و ایران به همان شکل پاسخ دهد، اهمیت توانایی آمریکا برای شکل دادن به دستور کار امنیت منطقهای، هم برای متحدان و هم برای دشمنان، تقویت خواهد شد.
برای دیگر قدرتهای فرامنطقهای که منافعی در خلیجفارس دارند، تغییر اولویتها و رویکردهای ایالاتمتحده اهمیت دارد و روی سیاستهایشان اثرگذار است. بسیاری از این کشورها، مانند بریتانیا، هند، ژاپن و کره جنوبی، متحدان یا شرکای ایالاتمتحده هستند و تا حد زیادی تمایل دارند با ترجیحات آمریکا در خلیجفارس حرکت کنند. چشمانداز تغییر رویکرد ایالاتمتحده، آنها را ملزم میکند تا سیاستهای خود را مجدداً تنظیم کنند تا چشمانداز منطقهای در حال تغییر را در نظر بگیرند. اگر اینطور باشد، میتوان انتظار داشت که این کشورها سیاستهای قاطعتری را در خلیجفارس اتخاذ کنند که احتمالاً با سیاستهای آمریکا متفاوت است.
چین، در کنار خلیجفارس
در میان قدرتهای فرامنطقهای، این چین است که بیشترین تأثیر را بر نظم منطقهای خلیجفارس دارد. برخلاف مواردی که در بالا توضیح داده شد، چین متحد یا شریک ایالاتمتحده نیست، بلکه رقیب اصلی استراتژیک واشنگتن است. چین مراقب بوده که ایالاتمتحده را در خلیجفارس به چالش نکشد، اما باندبازی توصیف دقیقی از رویکرد آن به منطقه نیست. حرکت باند زمانی اتفاق میافتد که یک دولت ضعیفتر به دلیل فرصت یا ترس به کشور قویتر میپیوندد. درحالیکه رهبران چین از مزایای حاصل از نظم امنیتی ایالاتمتحده برای کشورهای منطقه هستند، بنابراین آشکارا سیاست منطقهای آمریکا را به چالش نمیکشند یا تضعیف نمیکنند، اما به وضوح مخالفت خود را با سیاستهای دولت ترامپ در قبال ایران ابراز کردهاند. به موازات آن، چین از تحریمهای سازمان ملل علیه ایران تبعیت کرده و با توجه به اهمیت آمریکا برای اقتصاد چین، تا حد زیادی تحریمهای آمریکا علیه ایران را پذیرفته است. با این حال، خروج یکجانبه آمریکا از برجام واکنش پکن را در پی داشته است. وزیر امور خارجه چین در سفر دسامبر 2019 به ایران بهشکلی غیرمعمول و خیلی رک و پوستکنده گفت که چین «در برابر یکجانبهگرایی و قلدری» ایالاتمتحده در کنار ایران خواهد ایستاد و مدعی شد که «خروج یکجانبه آمریکا از برنامه جامع اقدام مشترک» و دست برداشتن از تعهدات بینالمللی و تلاشها برای اعمال فشار حداکثری بر ایران، منشأ تنشهای کنونی در موضوع هستهای ایران است. پکن تلاشهای آمریکا برای طولانی کردن تحریم تسلیحاتی سازمان ملل علیه ایران را نیز نپذیرفت. هیئت چینی در سازمان ملل در توئیتر نوشت: «آمریکا با خروج از برجام به تعهدات خود در قطعنامه ۲۲۳۱ عمل نکرد. این کشور حق ندارد تحریم تسلیحاتی را علیه ایران تمدید کند، چه رسد به اینکه به عقبنشینی اقدام کند. حفظ برجام تنها راه درست حرکت رو به جلو است.» چین در ادامه به قطعنامه پیشنهادی آمریکا علیه ایران رای منفی داد اما این رای منفی نه به دلیل حمایت از ایران بلکه با انگیزه مخالفت با یکجانبهگرایی آمریکا داده شد.
اما رویکرد چین به خلیجفارس چیست؟ پوشش استراتژیک چارچوب تحلیلی دقیقتری را برای پاسخ به این سوال فراهم میکند. چین به جای همسویی با کشورهای منطقه، از پوشش استراتژیک استفاده میکند چون این پوشش مختص یک قدرت فرامنطقهای درجه دوم است که میخواهد منافع خود را بدون برهم زدن وضعیت موجود دنبال کند. این پوشش به چین اجازه میدهد تا روابط خود را با همه ایجاد کند، درحالیکه با دقت از دیگران اجتناب میکند. این نوع رابطه معمولاً با توسعه روابط اقتصادی و دیپلماتیک قویتر و بدون حضور امنیتی تهاجمی ایجاد میشود. این کشور ظرفیت نظامی خود را بدون توقف توسعه میدهد، سلطه دولتهای قویتر را میپذیرد، آن را به چالش نمیکشد، اما بهطور پیوسته ظرفیت محدودی برای محافظت از منافع و داراییهای خود ایجاد میکند و در همه موارد بهعنوان یک تهدید آشکار تلقی نمیشود.
یکی از ویژگیهای مهم موضع چین در خلیجفارس، استفاده این کشور از مشارکت استراتژیک است. با پیروی دقیق از سیاست عدم اتحاد از سال 1982، چین در عوض طیف سلسله مراتبی از مشارکتها را اتخاذ کرده است. این سلسله مراتب به جای تهدید، مبتنی بر منافع، مشخص میشوند. چینیها بر کشورهای ثالث یا تعهدات امنیتی تمرکز نمیکنند، بلکه بر حوزههای مورد علاقه دو طرف تمرکز میکنند و در عین حال از موارد بالقوه اختلافی اجتناب میکنند. این شیوه تمایز آشکاری با شیوه آمریکا دارد. آمریکا از اتحاد و مشارکت مبتنی بر همکاری امنیتی متراکم سعی میکرد نظم منطقهای را بر مبنای انزوای ایران پیش ببرد. در مقابل، عربستان سعودی، ایران و امارات همگی دارای شراکت استراتژیک جامع در سطح بالا با چین هستند، درحالیکه عراق، کویت، عمان و قطر همگی در یک سطح پایینتر هستند. در منطقه، فقط بحرین است که توافقنامه مشارکت چینی ندارد.
این رویکرد ترکیبی از پوشش استراتژیک و رویکرد «دوستی با همه» است که ذات دیپلماسی مشارکتی و به شکل گرفتن این احساس کمک میکند که تعهد چین به هر یک از دو اردوگاه رقیب در خلیجفارس در بهترین حالت سطحی است و این کشور بهطور فرصتطلبانه بدون اینکه به هیچیک از دو طرف تعهدی جدی داشته باشد، با هر دو ارتباط برقرار میکند. اما استدلال مقابل که طرفدار مرکزیت ایالاتمتحده در حفظ امنیت پادشاهیهای خلیجفارس است، برخی را به این فکر میاندازد که در صورت بدتر شدن روابط ایالات متحده و چین و تشدید تنشها، کشورهای شورای همکاری خلیجفارس، واشنگتن را به جای پکن انتخاب خواهند کرد. این روند به نوبه خود امنیت انرژی چین را تهدید میکند و این کشور را به ایران نزدیک میکند. این استدلال این تصور را شدت میبخشد که تعامل چین با شورای همکاری خلیجفارس فرصتطلبانه است، درحالیکه تعامل با ایران استراتژیک است. جان گارور که مطالب زیادی در مورد روابط ایران و چین نوشته است، پس از امضای برجام به این نکته اشاره کرد: «ایران قول میدهد یک شریک ارزشمند، شاید حتی یک متحد باشد. عربستان سعودی به چنین وعدهای عمل نمیکند.»
با این حال، تحلیل منافع تجاری و سیاسی موجود چین در خلیجفارس، داینامیک پیچیدهتری را نشان میدهد. از نظر اقتصادی، شکاف قابلتوجهی بین رژیمهای سلطنتی خلیجفارس و ایران در همه شاخصها وجود دارد و شورای همکاری خلیجفارس بسیار جلوتر است. تجارت از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. بهعنوان مثال، در سال 2019، ارزش تجارت چین و ایران 19میلیارد دلار بوده در حالیکه این عدد در خصوص پادشاهیهای خلیجفارس بیش از 176 میلیارد دلار بود. در بررسی کشور به کشور، ایران پس از عربستان سعودی و امارات و تنها کمی جلوتر از کویت و عمان قرار دارد. تجارت عربستان و امارات با چین بسیار بیشتر از ایران است. البته تحریمها سقفی مصنوعی برای تجارت چین با ایران ایجاد میکند، اما باز هم نقش ممانعتی جدی ایفا میکنند. چین پایبندی به تحریمهای ایران را به حمایت از این کشور ارجح میداند. اگرچه ایران یک بازار بالقوه بزرگ محسوب میشود، اما کشورهای شورای همکاری خلیجفارس روابط تجاری عمیق و گستردهای با چین دارند. آنها مدتهاست که در حال مذاکره بر سر توافقنامه تجارت آزاد چین و شورای همکاری خلیجفارس هستند.
از نظر سرمایهگذاری و قراردادها، پادشاهیهای خلیجفارس نیز بر ایران مزیت دارند. شرکتهای چینی در ساخت زیرساختهای شورای همکاری خلیجفارس پیشرفت چشمگیری داشتهاند و با رشد اقتصادهای دیجیتال خلیجفارس، چین در این بخش نیز سرمایهگذاری کرده است. بررسی سرمایهگذاری جهانی چین که توسط مؤسسه امریکن انترپرایز (AEI) انجامشده نشان میدهد که ارزش مشارکت شرکتهای چینی در شورای همکاری خلیجفارس نسبت به ایران برتری فوقالعادهای دارد و باز هم امارات و عربستان سعودی از جمهوری اسلامی ایران پیشی گرفتهاند. بخش اعظم این امر بهجای سرمایهگذاری، در قراردادها است. دادههای AEI نشان میدهد که از زمانی که چین طرح کمربندراه (BRI) را در سال 2013 اعلام کرد، کشورهای شورای همکاری خلیجفارس مجموعاً 65 میلیارد دلار در قراردادها و سرمایهگذاری برای چین ارزش داشتند. درحالیکه ارزش ایران کمتر از 13 میلیارد دلار بوده است. با اینکه ارزش پروژهها در بحرین، کویت، عمان و قطر همگی تا حدودی متوسط بوده، امارات 25.79 میلیارد دلار و عربستان سعودی 20.68 میلیارد قرارداد امضا کردهاند که هر دو بهطور قابل توجهی بیشتر از ایران است. دادههای ChinaMED در مورد سهام سرمایهگذاری مستقیم خارجی (FDI) داستان مشابهی را بیان میکند. در سال 2019، شورای همکاری خلیجفارس مجموعاً 11.6 میلیارد دلار سرمایه دریافت کرد و در مقابل ایران فقط سه میلیارد دلار دریافت کرد. امارات به تنهایی با 6/7میلیارد دلار، دو برابر ایران سرمایه دریافت کرد.
چین همچنین یک معماری مالی در پادشاهیهای خلیجفارس ایجاد کرده است، بهطوریکه بانکهای این کشور در همه کشورهای شورای همکاری خلیجفارس بهجز عمان فعالیت میکنند. شعبه دوبی بانک کشاورزی چین بهعنوان مرکز تهاتر برای معاملات با یوان چین تعیین شده است. چین همچنین دارای یک مرکز تسویهحساب برای تجارت و تامین مالی براساس ارز یوان است. در همین حال، بانک کونلون، تنها بانک فعال چینی در ایران، دامنه فعالیتهای تجاری خود را بهشدت کاهش داده است. این بانک در واکنش به تحریمهای بیشتر ایالات متحده در اوایل سال 2019، به مشتریان ایرانی خود اعلام کرد که از 9 آوریل 2019، «دیگر هیچگونه تسویهحساب تجاری در ساختوساز، معدن، تولید و صنایع نساجی را نمیپذیرد و خدمات خود را محدود میکند.»
این امر بر اهمیتی که چین برای روابط آمریکا در مقایسه با روابط با ایران قائل است، تأکید میکند. رهبران چین و ایران ممکن است یکدیگر را بهعنوان «شریکهای استراتژیک ضروری» توصیف کنند، اما چین بارها و بارها منافع خود با واشنگتن را بالاتر از منافع تهران قرار داده است. چین بیش از آنکه نیاز به مشارکت عمیق با ایران داشته باشد، به یک رابطه کارآمد با ایالاتمتحده نیاز دارد. اوج تجارت چین و ایران در دهه گذشته در سال 2014 بود که به 38 میلیارد دلار رسید. در همان سال، ارزش تجارت چین با ایالاتمتحده بیش از 520 میلیارد دلار بود. مهمترین رابطه اقتصادی چین با ایالات متحده است و رابطه با ایران بهصورت بالقوه برای چین مشکلساز است، و در حال حاضر ارزش مشکلاتی را که ایجاد میکند، ندارد. چین هم در مناقشه تجاری خود با آمریکا درگیر است و هم در عین حال از ایران ناامید است. بسیاری از شرکتهای چینی با توجه به مشکلات موجود، ریسک تجارت با ایران را نمیپذیرند. اگر چین مجبور به انتخاب بین بهبود روابط تجاری با ایالاتمتحده و افزایش تجارت با ایران شود، معلوم است که چه انتخابی صورت خواهد داد.
این پویایی به حوزه سیاسی نیز گسترش مییابد. شراکت راهبردی جامع چین با ایران ماهها پس از اعلام برجام امضا شد، در زمانی که بسیاری امیدوار بودند ایران در مسیر بینالمللی نقش سازندهتری به خود بگیرد. رهبران چین بهطور فعال در رساندن ایران به توافق مشارکت وعده افزایش سرمایهگذاری و کمکهای اقتصادی با حل موفقیتآمیز توافق هستهای، مرتبط بود. این اهرم همچنان یکی از مشخصههای اصلی روابط چین و ایران بوده است.
ارتباط بین شراکت ایران و چین و برجام به صراحت بیان نشده است، اما زمانبندی آن تصادفی به نظر نمیرسد. مشارکت استراتژیک جامع بین ایران و چین در ژانویه 2016 امضا شد. رئیسجمهور شی، ایران را در فهرست مقصد اولین سفر خود به خاورمیانه درج کرد و به این ترتیب او اولین رئیسجمهوری بود که بعد از امضای برجام به تهران سفر کرد.
در این میان، چین با دو شریک استراتژیک دیگر خود در خلیجفارس یعنی عربستان سعودی و امارات متحده عربی، در حال مذاکره بود. قرارداد مشارکت با سعودیها چند روز قبل از امضای قرارداد با ایران امضا شد. قرارداد با امارات نیز در ژوئیه 2018 در جریان سفر دیگر شیجینپینگ به خاورمیانه امضا شد. هیچکدام از این قراردادها در مرحله اجرای خود با مانعی مواجه نشدهاند. در نتیجه، هر دو در مرحله اجرا هستند، درحالیکه قرارداد با ایران در مرحله تدوین باقی مانده است. مشارکت راهبردی جامع چین و عربستان منجر به ایجاد کمیته مشترک سطح بالا و گروه راهبردی این مشارکت شد. مشارکت استراتژیک جامع چین و امارات متحده عربی نیز در مسیر مشابهی قرار دارد.
در مقابل، انزوای سیاسی ایران فرصتهایش را برای تعامل عمیقتر سیاسی و دیپلماتیک با چین محدود کرده است. ایران سیاستهای پرخطر و پرهزینهای را دنبال کرده است که به انزوایش در میان چندین همسایه خاورمیانهایاش کمک کرده است.
نتیجه
شواهد نشان میدهد که چشمانداز حضور فزاینده چین در خلیجفارس منجر به تقویت ایران یا براندازی فعال نظم منطقهای نمیشود. به جای به چالش کشیدن نظم حاکم، منافع چین در خلیجفارس در واقع به نفع حفظ وضعیت موجود است. به نظر میرسد چین به دنبال راههایی برای رقابت با آمریکا است، اما به شکلی که به رقیب آمریکا تبدیل نشود. این رویکرد فرصتهایی را برای ایالاتمتحده و شرکایش در خلیجفارس ایجاد میکند. چین ترجیح میدهد برای ثبات در منطقه برای این کشورها سودمند باشد. حمله سال 2019 به آرامکوی سعودی، گویای این امر است. بلافاصله پس از این اتفاق، چین مجبور شد روزانه 97میلیون دلار اضافی برای واردات انرژی بپردازد، زیرا قیمت نفت خام برنت نزدیک به 20درصد افزایش یافت. از این جهت چین حتی ممکن است از برخی اهرمهایش برای مهار فعالیتهای ایران در منطقه استفاده کند. وقتی منافع بسیار عمیقتر چین در سمت عربی خلیجفارس سنجیده میشود، آشکارتر میشود که چین طرفدار نظم خلیجفارس همسو با ترجیحات ایالاتمتحده است. با چشمانداز ظهور مجدد شورای همکاری خلیجفارس، فرصتهای بیشتری برای استفاده از روابط چین با ایران در حمایت از ثبات منطقهای وجود خواهد داشت.